خیلی از نویسندگان به خاطر سبک و ژانر رمان هاشون و اینکه توانایی سرمایه گذاشتن یا اسپانسر برای رشد و پیشرفت خود ندارن با اسم مستعار فعالیت میکنند تا بلکه ذوق هنریشون از بین نره!
ترنم از جمله نویسنده هایی است که چند رمان از او به طرفدارانش هدیه شده اما اسم اصلی او نامشخص است!
رمان های : استاد مغرور من - رمان عروس استاد - رمان استاد خلافکار - استاد دانشجو از جمله رمان های پربازدیدی است که بهترین سایت های رمان ایرانی و کانال های تلگرامی در حال انتشار رمان های او به صورت آنلاین و پارت بندی شده هستند که ما خلاصه دو رمان او را به شما معرفی میکنیم از جمله:
1- عروس استاد
داستان این رمان بازگو شده زندگی دختری است که پدرش او را از روی بی پول وادار به ازدواج با مردی میکند اما او در شب وصلت اش پا به گریز میگذارد و در این هنگام با استاد دانشگاهش روبرو میشود و …
پاچین لباس عروسمو از زیر پام جمع کردم و آغاز کردم به دویدن …
عروسیم توی باغ خارج شهر بود و از شانس گندی که داشتم این اطراف هم پرنده پر نمی زد!
توی کوچه های تاریک می دویدم و همش پشت سرمو نگاه می کردم …
اگه بابام یا طاهر به همین زودی متوجه ی غیب شدنم می شدن فاتحه م خونده بود ، به خیابون اصلی رسیدم.
بالاخره چشمم به یه ماشین افتاد … بدون فکر به سمتش دویدم و خودم و پرت کردم جلوی ماشین!
ماشین نگه داشت ، یه مرد با عصبانیت پیاده شد و گفت : زده به سرت خانم ؟ چرا این طوری می پری جلوی ماشین ؟
خواستم دهنمو باز کنم که تازه متوجه ی مرد روبه روم شدم … خدای من این که استاد تهرانی بود!
لبمو گزیدم به خاطر شنلم صورتم و ندیده بود …
رومو برگردوندم و با ترس بر خلاف جهتش به راه افتادم که صداش از پشت سرم اومد
صبر کنید انگار شما حالتون خوب نیست …
جوابشو ندادم و قدمامو تند تر برداشتم … به سمتم دوید و جلوی روم وایستاد .
کمکی از دست من بر میاد ؟
خواستم از کنارش رد بشم که بازومو گرفت …
ناچارا سرمو بالا آوردم ، با اخم نگاهم کرد و انگار کم کم منو شناخت که ناباور گفت …
2- استاد خلافکار
داستان یک دختر به ظاهر بی کس و کار که در نقطه ای از پایین شهر زندگی میکند و خانواده ای ندارد ، در نظر بگیرید وارد دانشگاه میشوید و با کلی شیطنت هدفت میشه استاد ، شخصیت های اصلی این رمان آرش ، لیلی و امیر می باشند ، بعد از اتفاقات عجیب و فوق العاده جذاب استاد تصمیم می گیرد انتقام بگیرد اما …
بیا همه چیو از اول شروع کنیم … همو ببخشیم نمیشه؟ … بیقرار نگاهم کرد و گفت: حاضری منو ببخشی؟ … بابت بچه ای که امروز و فردا به دنیا میاد؟ … لبهامو روی هم فشردم و گفتم: تو حاضری منو ببخشی به خاطر اینکه من نتونستم … با امیر … دستشو محکم جلوی دهنم گذاشت و غرید … ادامه نده … سکوت کردم که با نگاه به صورتم پرسید: یه بار برای همیشه ازت میپرسم لیلی … عاشقش شدی!
سرمو عقب کشیدم و بدون مکث جواب دادم:نه … اما … دلم نمیخواست بمیره ! آرش … یعنی کی کشتش؟ … نفسشو رها کرد و گفت: نمیدونم … اما میفهمم! … پشتشو بهم کرد که مظلوم پرسیدم: تو چی؟ عاشق ساناز شدی؟ نگاه تندی بهم انداخت و چیزی نگفت … اشکامو پاک کردم و گفتم: انگار نمیشه آرش … حتی اگه همو ببخشیم باز یه چیزایی درست نمیشه.
رو به روش ایستادم و به وضوح اشک رو توی چشمش دیدم … توی تمام این سال هایی که آرش و میشناختم این دومین باری بود که در چنین حالی میدیدمش … اولینش مال زمانی بود که عکسام با امیر به دستش رسید … سرمو پایین انداختم و گفتم …
این خلاصه پایان این رمان بود که فایل اصلی جز در سایت ما در هیچ سایتی جز پارت بندی موجود نیست و تکمیل هم نیست : جهت خرید در تلگرام به این آیدی پیام دهید: ID : Zoroo68