ویرگول
ورودثبت نام
انجمن رمان نویسی رمانیک
انجمن رمان نویسی رمانیک
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

سگ لرز | Atiyeh

رمان سگ لرز از خانم Atiyeh رو میتونین از رمانیک بخونین.


این رمان درحال تایپ هست.
این رمان درحال تایپ هست.

نام رمان: سگ لرز
نویسنده رمان: ATI_E
ژانر رمان: تراژدی، معمایی
خلاصه:
خونه می‌شینی، پاهاتو زیر کرسی دراز می‌کنی و به فنجون قهوه داغی که توی دستتِ نگاه می‌کنی و با آرامش چشم‌هاتو می‌بندی و با داغی فنجون توی دست‌هات حس خوبی پیدا می‌کنی، ولی اگه
خونه ای باشه، کرسی ای باشه، آرامشی باشه...


تکه ای از رمان:

بی دلیل نرفت...

بازوم خیلی درد می‌کرد. با دستم سفت گرفتمش و از روی زمین بلند شدم.
همه‌جای هواپیما پر از خون بود.
حالم از بوی بدِ هواپیما و خون داشت بهم می‌خورد. دو-سه تا سرفه کردم و قدم برداشتم.
شماره صندلیم چهار صد و بیست و هفت بود.
با دیدن اون همه جنازه واقعا حالم داشت بهم می‌خورد.
خیلی سعی می‌کردم که روشون راه نرم.
هر چقدر که می‌گشتم پیداش نمی‌کردم‌.
انگار اصلا صندلی ای به این شماره وجود نداره.
شاید توی سقوت کَنده شده!
مینا: تو اینجا چیکار می‌کنی؟
برگشتم و با مینا و عسل چشم‌تو‌چشم شدم، هر کدوم یه سری پتو و کابشن و نیم بوت دستشون بود.
لبم رو با زبون تر کردم و گفتم:《 اومدم دنبال کیفم. 》
عسل دماغش رو بالا کشید. خیلی سعی داشت گریه نکنه ولی صداش بیش از اندازه می‌لرزید.
عسل: الان حالت خوبه؟
بوی بدِ جنازه‌ها و خون واقعا حالمو بد کرده بود. ته دلم یه جوری بود. حالت تهوع داشتم ولی سرم رو به علامت مثبت تکون دادم.
مینا: رنگت خیلی پریده.
-‌ رنگ تو هم بهتر از من نیست، بقیه کجاان؟
مینا: من و عسل باهم اومدیم، کامی و کاترین و پریا باهم رفتن، سامی و رادمان‌هم باهم رفتن.
- دکتر چی؟
عسل: دکتر کیه؟
- محمد.
مینا: ما که ندیدیمش. حالا که اومدی بیا یکم بگردیم ببینیم چیز بدرد بخوری پیدا می‌شه.
سرم رو به علامت باشه تکون دادم.
حالم واقعا بد بود. دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم.
خم شدم و به سرفه افتادم و محتویات معدم رو بیرون دادم.
عسل: چیشد؟
دخترها دویدن و عسل سمتِ چپ و مینا سمتِ راستم وایسادند و زیر کتم رو گرفتن.
به نفس نفس افتاده بودم.
عسل: بیاین بریم بیرون. می‌تونی بیای؟
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم.
کمر صاف کردم و به قیافه‌ی نگرانِ مینا و عسل چشم دوختم. با درد بدی که توی دستم پیچید قیافه‌ام رفت توی‌هم.
عسل هول‌زده دستش رو از روی بازوم برداشت.
عسل: وای ببخشید اصلا حواسم به زخمت نبود.
- چیزی نیست، فقط، سریع بریم بیرون، من حالم خوب نیست.
مینا دستش رو دور کمرم حلقه زد و راه افتاد.


برای حمایت از نویسنده ی نوپای رمانیک، وارد این لینک بشین و اثرشون رو لایک کنین.


چاپ کتاب
انجمن نویسندگی رمانیک همراه تمام نویسندگان! https://romanik.ir/forums/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید