یا اجازه بدید اینجوری ازتون بپرسم، فرق شما با شرکتهای موفق چیه؟ بهتره بدونید شرکتی موفقه که یک دیجیتال مارکتر قوی همراهش باشه، کسی که حواسش به این نکتهی بسیار مهم هست:
شرکتهای ناموفق از یک اصل ساده و احمقانه پیروی میکنند، حتی بدون اینکه متوجه آن باشند! بازاریابی این شرکتها بیش از حد پیچیده است. مغز مخاطب نمیدونه این اطلاعات رو چجوری تحلیل کنه و به جوابی که مد نظر شماست برسه. بنابراین هرچه ارتباطتون با مخاطب و بازار هدفتون سادهتر و قابل پیشبینیتر باشه، مغز مخاطبتون اون رو راحت تر درک میکنه و در نتیجه شانس موفقیت شما بسیار بالاتر از رقیبانتون خواهد بود.
بهترین راه حل برای ساده کردن اطلاعاتی که قراره در اختیار مشتریتون قرار بدید، قصه سازی است. قصه، ساز و کار منطقیای داره و به همه چیز نظم میده در نتیجه مخاطب شما وقتی با داستانتون همراه میشه، برای فهمیدن اتفاقات و اطلاعاتی که به مغزش منتقل میکنید به زحمت نمیافته.
صحبت از مغز شد؛ خوبه که خیلی ساده همین الان ساز و کارش رو از جهت تاثیرش روی زندگی روزمرهمون بررسی کنیم.
وظیفهی اصلی مغز توی این زمینه، اینه که به بقا و شکوفایی ما کمک کنه. شما هرکاری که در طول روز انجام میدهید در جهت پیشرفتتونه. حالا از دید مغز این پیشرفت تو چه زمینههایی باید اتفاق بیفته؟
برای مغز زنده موندن، خوردن و آشامیدن در اولویته. اینها یعنی داشتن شغل و درآمدی که به راحتی نیازهای اولیهی ما رو برطرف کنه. وقتی این نیاز برطرف شد، توجه مغز انسان به سمت امنیت جلب میشه. مغز این امنیت رو توی روابط میبینه، از پیدا کردن شریک عاطفی تا دوستانی که در کنارمون باشند و بعد از اون به دنبال کسب شهرت و .... میره. در واقع مغز در تمام مدت به دنبال بقا و ارضای نیازهاشه.
حالا دونستن این اطلاعات به ما چه کمکی میکنه؟
حتی اگر شما صاحب یک کارخانهی بزرگ با کلی کارمند و زیردست و امکانات در بهترین نقطهی کشور باشید، و از این امتیازاتی که در اختیارتونه بگید مخاطب شما اصلا اهمیتی نمیده! چرا؟ چون این اطلاعات در راستای دوست پیدا کردن, عاشق شدن، خوردن و آشامیدن یا کسب قدرت و شهرتش نیست. پس از انبوه اطلاعات بیهودهای که بر سر مخاطب بیچارتون میریزید کم کنید و به جاش چیزی که واقعا نیاز دارند رو به رخشون بکشید و براشون توضیح بدید. اگر غیر از این روش رفتار کنید نتیجهای جز نادیده گرفته شدن توسط مخاطب عایدتون نمیشه. پس روی تک تک کلمات و محتوایی که در صفحات لندینگتون نوشتید دوباره فکر کنید و هرجا که لازم بود اونهارو تغییر بدید.