Mad Roodgoli (Jeff)
Mad Roodgoli (Jeff)
خواندن ۱۶ دقیقه·۵ سال پیش

پول قدیمی، نظم جدید- موسسات خیریه‌ای آمریکایی و دفاع از دموکراسی لیبرال


پول قدیمی، نظم جدید- موسسات خیریه‌ای آمریکایی و دفاع از دموکراسی ِلیبرال

نوشته‌ی دارن واکرن Darren Walkerm [مدیرکل فعلی بنیاد آمریکایی فورد] منتشر شده در مجله‌ی فارن افرز

ترجمه‌ی محمد رودگلی

[توضیح کوتاه: مقاله‌هایی را که این‌جا می‌گذارم خیلی وقت پیش ترجمه کرده‌ام که خودم بخوانم و ویرایش خاصی روی‌شان انجام نداده‌ام. ناروانی و امکان ترجمه‌های بهتری که می‌شد از آن‌ها داشت را به بزرگواری خود ببخشید..]

National Archives and Records AdministrationFirst Lady Lady Bird Johnson visits a Head Start class in Washington, D.C., March 1966.
National Archives and Records AdministrationFirst Lady Lady Bird Johnson visits a Head Start class in Washington, D.C., March 1966.


جهان در حال از سر گذراندن صف‌بندی مجددی بی‌شباهت به تمام صف‌بندی‌های دیگری است که از زمان پایان جنگ جهانی دوم تجربه کرده است. ملی‌گرایی و عوام‌گرایی (پوپولیسم) در ایالات متحده و اروپا به خرج و هزینه‌کرد فراملی‌گرایی (اینترنشنالیسم/انترناسیونالیسم) ِلیبرال و ارزش‌های دموکراتیک در حال رشد و خروشیدن‌اند. این چالشی برای طیف گسترده‌ای از نهادها از جمله موسسات خیریه‌ای ِمتعهد به توسعه‌ی بین‌المللی و عدالت اجتماعی است. چنین بنیادهایی نقش حیاتی در ساخت نظم بین‌المللی لیبرال که در سال‌های اخیر در معرض حمله قرار گرفته است ایفا کرده‌اند، و ایالات متحده به نظر می‌رسد نسبت به گذشته کم‌تر مایل به دفاع از آن‌ها است.


در بیش‌تر طول قرن گذشته، بنیادهای نیکوکاری که در ایالات متحده مستقر بودند، ایده‌آل‌ها و مطلوبات آمریکایی راجع به دموکراسی، اقتصاد‌های بازار، و جامعه‌ی مدنی را صادر کرده‌اند. این مأموریت به وسیله‌ی حمایت ایدئولوژیک دولت ایالات متحده و هم‌سو با آن امکان‌پذیر شد، که به نوبه‌ی خود، بنیادهایی را با اعتبار و نفوذ رسوخ دادند به طوری که در سراسر جهان به انجام مواموریت مشغول بودند. موسسات خیریه‌ای آمریکایی مانند بنیاد فورد دیگر نمی‌توانند روی چنین حمایتی حساب کنند. هیچ‌کدام نمی‌توانند مطمئن باشند که اهداف برابری افزایش‌یافته، ترفیع حقوق بشر و ترویج دموکراسی پشتوانه‌ای در واشینگتن پیدا کنند.


از آن‌جا که رهبری ایالات متحده در نظم جهانی دچار لغزش شده است، بنیادهای آمریکایی باید مسیری جدیدی را در پیش بگیرند. اولین قدم شناخت حقایق سخت درباره‌ی تاریخ‌شان خواهد بود. نظم قدیمی که آن‌ها به جعل‌اش کمک کردند از بسیاری جهات موفقیت‌آمیز بودند اما از نقص‌های بنیادی رنج می‌برد، از جمله این واقعیت که اغلب به ایده‌ها و نهادها در کشورهای کامیاب غربی امتیاز مخصوص اعطا می‌کرد و از تقویت رشد و ثبات عادلانه در کشورهای فقیر عاجز ماند. با وجود تمام نیکی‌هایی که موسسات خیریه‌ای آمریکایی به انجام رسانده‌اند، آن‌ها همچنین به بقای نظامی که به نابرابری بیش‌ازحد زیاد دامن زده است، کمک کرده‌اند. وظیفه‌ی امروز آن‌ها کمک به ساخت نظمی جدید و بهبودیافته است، که عادلانه‌تر و نسبت به سلف خود پایدارتر است.


چه‌طور خرجش کنید

اگرچه بنیاد فورد در سال ۱۹۳۶ قبل از جنگ جهانی دوم تأسیس شد، در حالی که اکنون سال‌ها پس از پایان جنگ نیز به بقای خود ادامه داده است، بیش‌تر در نتیجه‌ی جنگ شکل گرفت. تحول سیاسی و اجتماعی که جنگ در پی خود به جای گذاشت و اضطراب گسترده در مورد درگیری‌های آتی، هر تصمیمی را که بنیاد از سال ۱۹۵۰ به بعد گرفت، رنگ‌دار کرد.


امتیاز این بنیاد توسط فرزند هنری فورد، اِدسِل، در میشیگان صادر شد و بخشا به دلیل محافظت از دارایی خانواده فورد از مالیات بر ارث‌های فدرال جدید طراحی شد. این بنیاد در سال‌های اولیه‌ی فعالیت‌اش، سازمانی ساده بود که پروژه‌های مورد علاقه‌ی خانواده‌ی فورد را تامین مالی می‌کرد. اما جنگ و نیز مرگ‌های ادسل فورد در سال ۱۹۴۳ و پدرش در سال ۱۹۴۷، استحاله‌ی بنیاد در تبدیل‌شدن به بازیگری جهانی را سوخت‌رسانی کرد.


ماترک‌شان برای این بنیاد نزدیک به ۹۰درصد از سهام کمپانی ِفورد موتور جمع شده بود و موقوفه‌ای که ایجاد کردند در سال ۱۹۵۴ رسما ۴۱۷میلیون دلار ارزش داشت اما احتمالا بسیار بیش از این‌ها بود. (مقاله‌ای به سال ۱۹۵۵ در نیویورکر بر اساس عایدات شرکت فورد موتور رقمی نزدیک به ۲.۵میلیارد دلار یا ۲۳.۶میلیارد دلار به قیمت امروز را مطرح کرده است.) این ثروت بنیاد را به بزرگ‌ترین خیریه‌ی جهان تبدیل کرد و از نهادهای قدیمی‌تر مانند کارنِگی کورپوریشن و بنیاد راکِفِلر پیشی گرفت.


در سال ۱۹۴۸، فرزند ارشد ادسل فورد، هنری فورد دوم، از وكیل، بانک‌دار و سرمایه‌گذار اچ. رووان گیثر درخواست کرد تا هدایت تحقیقی را به عهده بگیرد که تعیین می‌کند بهتر است بنیاد چه فعالیتی انجام دهد. تیم ِرووان گیثر درون‌نهاده‌هایی از طیف وسیعی از چهره‌ها در سراسر آمریکا، از دوایت آیزنهاور تا والت دیزنی را گردآوری کرد. گزارش توصیه می‌کند كه این سازمان خود را متعهد به رفاه بشری از طریق، ابتدا و در درجه‌ی نخست «برقرار صلح» کند، هدفی والا كه تنها با همکاری‌های بین‌المللی و توسعه‌ی اقتصادی جهانی می‌توان به آن دست یافت. این ماموریت کاملا مطابق با فشارهای واشینگتن برای ایجاد نظمی لیبرال با پشتیبانی قدرت نظامی ایالات متحده و مرکب از اتحادهایی مانند ناتو، سازمان‌های چندجانبه مانند صندوق بین‌المللی پول و سازمان ملل و توافق‌نامه‌های تجارت آزاد از قبیل توافق‌نامه‌ی عمومی تعرفه‌ها و تجارت بود. در پذیرش این نظم در حال ظهور، بنیاد فورد در میان مجموعه‌های خیریه‌ای به شدت تنها بود: برای مثال، خانواده‌ی راکِفلر به تامین زمین برای مقر سازمان ملل متحد کمک کرده بود و کنفرانس برتون وودز در سال ۱۹۴۴ را تسهیل کرد که منجر به ایجاد صندوق بین‌المللی پول شد.


برای تعریف نقش بنیاد در نظم در حال ظهور، فورد به بعضی از تأثیرگذارترین سازندگان این نظم روی آورد. اولین کسی که از خارج از خانواده‌ی فورد به عنوان رئیس بنیاد فعالیت داشت، پل هافمن بود که در سال ۱۹۵۰ پس از نظارت بر اجرای طرح مارشال در اروپای پس از جنگ، مسئولیت این کار را برعهده گرفت. برای هافمن، ماموریت بنیاد، به یک معنا، نمایان‌گر گسترش جهانی اهداف طرح مارشال بود: تقویت نهادهای دموکراتیک و بازارهای آزاد، جلوگیری از گسترش کمونیسم، جلوگیری از بازگشت فاشیسم و حفظ نفوذ آمریکا در خارج از کشور. هافمن برای شناسایی و تامین اعتبار پروژه‌ها در دموکراسی‌هایی که برای فورد و دولت ایالات متحده بسیار لازم به نظر می‌رسیدند دور دنیا را سفر کرد.

اهداف هافمن تسکین تنش‌های جهانی، توسعه‌ی تفاهم در میان ملت‌ها، تقویت نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد و بهبود چگونگی مشارکت ایالات متحده در امور جهانی بودند.


سایر نام‌های پررنگی که در مناصب مهم فورد خدمت می‌کردند، در ِچرخانی بنیاد و بالاترین سطوح دولت ایالات متحده ایجاد کردند. در سال ۱۹۵۰، جورج کِنان ، نویسنده‌ی «تلگرام طولانی» معروف (و مقاله‌ای مرتبط با آن با عنوان «منابع سلوک شوروی»، که با نام مستعار در همین مجله در سال ۱۹۴۷ منتشر شد)، از وزارت امور خارجه بیرون آمد و در طی آن او به بنیاد در مورد برنامه‌ریزی اولیه‌اش مشاوره داد و روی پروژه‌ای با بودجه‌ی فورد کار کرد تا به قول خودش، «تصور کلی به‌روزتر و واقع‌گرایانه‌‌تری از اهداف سیاست خارجی آمریکا خلق کند: این همان چیزی است که دولت آمریکا باید در سیاست‌های خارجی‌اش برای دست‌یابی به آن تلاش کند.» در سال ۱۹۵۲، جان مک‌ْکلویْ، پس از خدمت به عنوان معاون وزیر جنگ ایالات متحده، کمیسر عالی ایالات متحده برای آلمان و اولین مدیرکل بانک جهانی، توسط هافمن موظف به بررسی «شرایط صلح» شد- پروژه‌ای که منجر به حمایت بنیاد از شورای روابط خارجی و سازمان‌هایی مانند موسسه‌ی بروکینگز و مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک (که فارن افرز را منتشر می‌کند) شد. مک‌کلوی بعدتر از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۵ به عنوان رئیس هیات مدیره‌ی بنیاد، فعالیت کرد.


روابط نزدیک فورد و دولت آمریكا سرانجام صدای منتقدان را درآورد، به خصوص وقتی نفوذ این بنیاد در سیاست خارجی آمریكا مطرح می‌شد. جان هوارد، عضو هیاتی که هافمن را در تور جهانی‌اش همراهی می‌کرد، متوجه شد که در هند، «پیشاپیش سوءظن وجود داشت که بنیاد بازوی وزارت خارجه است؛ [مفسران هندی] هیچ‌وقت نمی‌توانستند فرق میان دولت و بنیاد فورد را تشخیص دهند.» در همین زمان، منتقدین در هند و آمریکای لاتین بنیاد را به درآمیختگی با سیا متهم کردند. با توجه به روابط تنگاتنگ میان بنیاد و دولت آمریكا، تصور این كه چه‌قدر منافع‌شان در آن دوره هم‌گرا شده باشد، آسان است. با این حال، تلاش می‌شد تا اطمینان حاصل شود که، طوری که فرانسیس ساتون، از مقامات بنیاد، نوشته، «سیا در فواصل محتاطانه نگه داشته شود.»


منتقدان فورد در واشنگتن بیش‌تر به برنامه‌های داخلی بنیاد توجه داشتند تا برنامه‌های بین‌المللی‌اش. در اوایل دهه‌ی ۵۰، کمیته‌ی منتخب مجلس نمایندگان ایالات متحده (معروف به کمیته‌ی کاکس، به یادبود نماینده ادوارد کاکس، دموکرات از جورجیا) برای وارسی در مورد بنیادهای معافیت از مالیاتی و سازمان‌های مشابه در پی کشف این بود که آیا چنین بنیادهایی از منابع‌شان برای «فعالیت‌های غیرآمریکایی و خراب‌کارانه» استفاده می‌کنند. در پارادوکس جنگ سردی آشنایی، برخی فورد و سایر بنیادها را به عنوان عوامل امپریالیسم آمریکا و برخی دیگر آن‌ها را به عنوان هواداران پنهان اتحادیه‌ی جمهوری‌های شورایی متهم کردند.


جنگاوران ِسرد

با شدت گرفتن جنگ سرد، هم‌سویی میان دولت آمریکا و موسسه‌های خیریه‌ی اصلی ایالات متحده به اتحادی بالفعل de facto علیه کمونیسم تبدیل شد، که هم واشینگتن ِاداری و رسمی و هم متحدین خیریه‌ای‌اش به عنوان تهدیدی عمده برای صلح و ماموریت مشترک‌شان می‌دیدند. یادداشتی از اولین جلسه‌های هیات مدیره‌ی هافمن، در ژانویه سال ۱۹۵۱، روشن می‌کند که «خطر اصلی ِجنگ ناشی از تنش میان شرق، به رهبری اتحادیه‌ی جمهوری‌های شورایی و غرب، به رهبری ایالات متحده است.» بنا به گفته‌ی هوارد، دیدارهای هافمن از مکان‌هایی مانند هند و پاکستان برآمده از «فلسفه‌ی جنگ سرد» بود. اگرچه هافمن «مانند جنگاوری جنگ سردی حرف نمی‌زد»، هوارد بعدتر به یاد آورد، «انتخاب صرف زیرشکمی‌های چین [همسایه‌های جنوبی چین] در ارتباط با همین سبک تفکری بود.»


در گزارش سالانه‌ی بنیاد از سال ۱۹۵۳ اظهار شده است که بنیاد فورد «فقط در کشورهایی که فلسفه و اهداف سیاسی‌شان، در صورت تداوم یا دستیابی، با کمونیسم ناسازگارند» کار خواهد کرد. در طول سال‌های دهه‌ی ۵۰ و دهه‌ی ۱۹۶۰، فورد میلیون‌ها دلار برای ایجاد ظرفیت دولتی در دموکراسی‌های در حال ظهور در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی سرمایه‌گذاری کرد. این بنیاد نخستین دفتر بین‌المللی‌اش را در سال ۱۹۵۲ در دهلی نو تأسیس کرد، بخشا به علت نگرانی‌هایی که فقر شدید می‌توانست هندوستان تازه دموکراتیک و استقلال‌یافته را با دادن فرصت به کمونیست‌ها به خطر بی‌اندازد.


مبارزه با کمونیسم و ترویج دموکراسی از طریق طرح‌های گسترده‌ی کاهش فقر، تبدیل به تکیه‌گاه اصلی کمک‌های خیریه‌ای ایالات متحده در دوران جنگ سرد شد. به عنوان نمونه، در اواخر دهه‌ی ۱۹۵۰، فورد با بنیاد راکفلر همکاری کرد تا از آن‌چه به عنوان انقلاب سبز معروف شد، حمایت، و به ساخت و تامین اعتبار موسسات متمرکز بر تحقیقات کشاورزی در سراسر جهان کمک کند. این‌تلاش‌ها با بهبود وسیع محصولات کشاورزی، زندگی صدها میلیون نفر- شاید میلیاردها نفر- را نجات داد و به بیرون‌کشیدن میلیون‌ها نفر دیگر از فقر کمک کرد.


بسیاری از فعالیتهای فورد در خارج از کشور شامل برقراری ِارتباط مقامات دولت خارجی با دانشگاهیان و متخصصان آمریکایی می‌شد که می‌توانستند به دموکراسی‌های پسااستعماری در تهیه‌ی برنامه‌های توسعه‌ی اقتصادی و اصلاح نهادی کمک کنند. این بنیاد همچنین کارمندان دولت خارجی را در زمینه‌هایی مانند بنگاه‌داری، امور مالی، حقوق، مدیریت و طراحی شهری آموزش می‌داد. بنیاد فورد با ساخت مراکز دانشگاهی در خارج از کشور و ایجاد برنامه‌های بده‌بستان ِسیاست‌سازان و دانشگاهیان، مسیر بنیاد راکفلر را دنبال کرد. در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰، فورد ۴۵۰میلیون دلار (معادل تقریبا ۱.۷میلیارد دلار امروز) در این برنامه‌ها سرمایه‌گذاری کرده بود.


در سال ۱۹۶۸، با هماهنگی وزارت امور خارجه، بنیاد این فعالیت‌ها را در هیات تحقیق و مبادلات بین‌المللی رسمیت بخشید، كه در جاهایی مانند مجارستان و لهستان و حتی خود اتحادیه‌ی جمهوری‌های شورایی فوق‌العاده موثر واقع شد. این خیریه همچنین به دنبال تثبیت دستاوردهای دموکراتیک پساجنگ در اروپای غربی بود. منشاء اتحادیه‌ی اروپا را می‌توان در کمک‌های مالی فورد و سایر بنیادهای آمریکایی، که پژوهش‌های علمی در مورد ادغام اروپا در اوایل دهه‌ی ۱۹۵۰ را سوخت‌رسانی می‌کردند، اقدامات دیپلمات فرانسوی ژان مونه Jean Monnet(یکی از بنیان‌گذاران اتحادیه‌ی اروپایی)، و مجموعه‌ای از کنفرانس‌ها برای رهبران جوانی از سراسر قاره، که می‌خواستند هویت مشترک اروپایی را جعل کنند، ردزنی کرد.


از طریق این نوع پروژه‌ها، بنیاد نسلی از کارمندان دولت، دیپلمات‌ها و رهبران سراسر جهان را آموزش داده و پشتیبانی کرد، هزاران نفر از آن‌ها به دستاوردهای بزرگی نائل شدند- برجسته‌ترین ِآن‌ها، کوفی عنان، دبیرکل فقید سازمان ملل بود. هرچند بعضی‌ها بعدتر به رژيم‌های خودکامه و سرکوب‌گر خدمت کردند. از این گونه شاگردان دست‌آموز می‌توان به اقتصاددانانی اندونزیایی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی اشاره کرد که وقتی برای کار با دیکتاتوری سوهارتو به اندونزی رفتند، به «حلقه‌ی مافیای برکلی» معروف شدند. فورد همچنین به آموزش به‌اصطلاح پسران شیکاگو کمک کرد، گروهی از اقتصاددانان شیلی که در دانشگاه شیکاگو با کمک مالی فورد تحصیل کرده بودند، و بعد به دولت استبدادی آگوستو پینوشه پیوستند. این گونه نتایج به کار یادآور این موضوع می‌آیند که بنیادهایی مانند فورد کنترل کاملی بر اثر پایین‌دستانه‌ی کمک‌های‌شان ندارند. برخی کمک‌ها، ناگزیر، عواقب ناخواسته و نتایج مخدوش خواهند داشت.


شوک‌هایی به سیستم

برآمدن ِپینوشه بخشی از نقطه‌عطف بزرگ‌تری برای بنیاد فورد در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ و نیمه‌ی اول دهه‌ی ۱۹۷۰ بود. در دموکراسی‌های سراسر آمریکای لاتین که بنیاد در آن‌ها به انجام ماموریت مشغول بود- نه تنها شیلی بلکه آرژانتین و برزیل نیز- مستبدان راست‌گرا به قدرت رسیدند، غالبا با حمایت مستقیم یا خاموش واشینگتن. فورد دیگر نمی‌توانست از نزدیک با آن دولت‌ها همکاری کند و مجبور به یافتن رویکردهای جدید برای حمایت از آرمان‌های دموکراتیک در آن‌جا شد. این رویکردهای تازه حول ِاز مقامات حامی با طرح‌ریزی ملی گرفته تا حمایت از سازمان‌های جامعه‌ی مدنی مانند تینک‌تنک‌ها [اتاق‌های فکر]، گروه‌‌های رصدگر، سازمان‌های مردمی محلی و حتی برخی از اجتماعات مذهبی می‌چرخید. همچنین اولویت‌بندی طرفدارانش برای حقوق و هنجارهای مورد نیاز بابت محافظت از چنین گروه‌هایی از جمله آزادی بیان و تشکل‌یابی و حاکمیت قانون را آغاز کرد. در شیلی، به دنبال سرنگونی سالوادور آلنده به دست پینوشه در سال ۱۹۷۳، این بنیاد حمایت از گروه‌هایی که از محققان شیلیایی و فعالیت علمی آن‌ها در برابر دیکتاتوری محافظت می‌کردند، از جمله شورای علوم اجتماعی آمریکای لاتین، کمیته‌ی اضطراری برای کمک به محققان آمریکای لاتین و خلافت همبستگی Vicariate of Solidarity را آغاز کرد.


این تمرکز جدید بر سازمان‌های جامعه‌ی مدنی، کشورهای استبدادی در مناطق دیگر را نیز از کارهای بنیاد خبردار [و احتمالن حساس و گوش‌به‌زنگ] کرد. این بنیاد در سال ۱۹۷۳ از کنفرانسی درباره‌ی مساعدت قانونی در دانشگاه ناتال، آفریقای جنوبی، حمایت کرد که توجه بین‌المللی‌ای را به سوء‌استفاده‌های رژیم آپارتاید را برانگیخت. در سال ۱۹۷۵، به اصرار و درخواست چند نفر از کارمندان، هیات امنای بنیاد برنامه‌ای حقوق‌بشری را تصویب کرد، که برای حمایت از اصلاحات، حقوق فردی، سازمان‌های محلی و جنبش‌های اجتماعی در کشورهای مختلف با ۵۰۰۰۰۰ دلار آغاز شد.


تحولات سیاسی همچنین منجر به تغییر روش خیریه‌ها در کشورهای ثروتمند غربی شد. بنیادها نقش مهمی در طراحی معماری اقتصادی جهان پساجنگ، از جمله سیستم مبادله‌ی مالی بین‌المللی که در برتون‌وودز پدید آمد، بازی کرده‌اند. اما در سال ۱۹۷۱، به‌اصطلاح شوک نیکسون- که در میان سایر تحولات، سبب دل‌کندن ِایالات متحده از معیار/استاندارد طلا شد- اقتصاد جهانی را دگرگون کرد. فورد با ایجاد برنامه‌ای درباره‌ی نظم اقتصادی بین‌المللی، که از تحقیقات در مورد مدل‌های مالی جدید، تورم و سیاست‌های باثبات‌سازی ملی پشتیبانی می‌کرد، خود را با سیاست جدید سازگار و به ایجاد شبکه‌هایی برای متصل‌کردن اقتصاددانان و سیاست‌سازان کمک کرد.

فورد همچنین به طور فزاینده‌ای به دلیل فعالیت‌اش در زمینه‌های اجتماعی در ایالات متحده، به ویژه حقوق شهروندی و حقوق زنان و ایجاد رشته‌های جدید دانشگاهی شناخته شد. بخش اعظم تحقیقاتی که مجریان برنامه‌ی جامعه‌ی بزرگ رئیس‌جمهور لیندون جانسون را از فهرست اقدامات لازمه‌شان مطلع کرد، توسط بنیاد فورد تأمین مالی شده بود- از جمله Head Start، برنامه‌ی فدرالی که از آموزش‌های اوایل کودکی پشتیبانی می‌کرد. (بنده به عنوان کودکی پنج ساله در ایمز ِتگزاس، در یکی از اولین دوره‌های پیش‌دبستانی که توسط Head Start تأمین مالی می‌شد، شرکت کردم.)

[برنامه‌ی جامعه‌ی بزرگ اقداماتی جهت گسترش دولت رفاه در دهه‌ی ۱۹۶۰ آمریکا بود..]


در حالی که جنگ جهانی دوم هم‌سویی تقریبا جهانی مابین بنیادها و دولت ایالات متحده را به بار آورده بود، جنگ ویتنام تاثیر معکوس داشت. ویتنام با پراکندن تخم بی‌اعتمادی عمومی نسبت به استقرار سیاست خارجی ایالات متحده و یادآورشدن خطر حمایت غیرانتقادی از سیاست‌های دولتی به نهادها/موسسات، به بنیادها دلیل کافی‌ای برای ادعای استقلال بیش‌تر داد.


ارائه‌ی چندقطبی

امروز، جهان بار دیگر دست‌خوش تغییرات زمین‌ساختیtectonic است. ارزش‌های لیبرال و نظم جهانی به رهبری ایالات متحده مورد هجوم قرار گرفته است. اگر واشنگتن همچنان از نقش سنتی‌اش به عنوان ضامن اصلی نظم عقب‌نشینی کند، رژیم‌های مستبد قدرت‌مندتر می‌شوند و ایده‌های ضدلیبرال گسترش می‌یابند. خیزش چین بدین معناست که بنیادها باید یاد بگیرند ماموریت‌شان را در دنیایی که با حوزه‌های نفوذ چندگانه تعریف می‌شود انجام دهند.


این روند یادگیری پیشاپیش آغاز شده است. برای مثال، استقرار موقوفه‌ی کارنِگی برای صلح بین‌المللی، در سال ۲۰۱۰، از مرکز سیاست‌های جهانی کارنگی-شینگ‌هوآ، در پکن، یا سرمایه‌گذاری موسسه‌ی بروکینگز در مراکز تحقیقاتی ِپکن، دوحه و دهلی‌نو را در نظر بگیرید. بهتر است بنیادهای بیش‌تری با استقرار شرکایی در خارج از ایالات متحده و متکی‌کردن ِکم‌تر برنامه‌ریزی آن‌ها به دیدگاه‌های ایالات متحده-محور درباره‌ی نظم جهانی و توسعه‌ی اقتصادی، از این قاعده پیروی کنند. برای مثال، درست در همین سال جاری بنیاد فورد برنامه‌های خود را تعدیل کرده است تا ماهیت جهانی‌تری داشته باشد، و تلاش می‌کند از حضورمان در ده کشور خارج از ایالات متحده برای کار باهم در راستای حصول ِنتایج جهانی درباره‌ی مسائل جهانی بهره بگیرد- مواردی مانند جریان‌های نامتوازن مالی از صنایع استخراجی، خشونت علیه زنان و دختران و فضای در معرض خطر رو به افزایش برای جامعه‌ی مدنی. برای پرداختن به چنین مشکلاتی به نحوی تاثیرگذار، باید از ایده‌ها و استعدادهای تمام نقاط جهان را بیرون بکشیم، و در جهت راه‌حل‌هایی کار کنیم که به تشویق نوعی جدید از همکاری بین‌المللی در دوره‌ای چندقطبی کمک کند.


بنیادها همچنین باید در موسسات و روی افراد غیرآمریكایی كه قصد اقامت در کشور خود و خدمت به آن را دارند، سرمایه‌گذاری كنند. در سال ۲۰۰۱، فورد مبلغ ۲۸۰میلیون دلار- هنگفت‌ترین کمک‌هزینه‌ی منفردش تا به حال- برای ایجاد برنامه‌ی بین‌المللی بورس‌های تحصیلی‌ای که بودجه‌ی تحصیل محققان خارجی در سراسر جهان را تامین می‌کرد، سرمایه‌گذاری کرد و به دنبال ایجاد این ظرفیت از دانشگاه‌ها در خارج از ایالات متحده بود. تا سال ۲۰۱۳، این برنامه هزینه‌ی بیش از ۴۳۰۰ نفر از ۲۲ کشور در حال توسعه را پرداخت کرده بود تا مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد دریافت کنند، بسیاری از آن‌ها در کشورهای جنوب جهانی تحصیل کرده بودند. در سال ۲۰۱۳، هنگامی که این برنامه پایان یافت، ۸۲ درصد آن افراد برای ایجاد تغییرات اجتماعی در کشورهای خود کار می‌کردند.


دنیایی چندقطبی همچنین باعث تقویت گسترش خیریه‌های غیرآمریکایی خواهد شد. برای بخش اعظم قرن بیستم، خیرات بین‌المللی تحت سلطه‌ی خانواده‌های بزرگ صنعت ایالات متحده بود: کارنِگی، فورد، راکِفِلرها و بسیاری دیگر. طی دو دهه‌ی اول قرن بیست و یکم، برتری خیریه‌ای ِآمریکایی همچنان ادامه داشته و حتی گسترش یافته است، همان‌طور که بنیادهای تاسیس‌شده توسط مایکل بلومبرگ، بیل و ملیندا گیتس و جورج سوروس هم‌بخشی‌های هنگفتی برای پیشرفت بشری داشته‌اند. اما از آن‌جایی که سایر نقاط جهان ثروت بیشتری تولید می‌کنند، بنیادهای مستقر در ایالات متحده باید صحنه را با بنیادهای تأسیس‌شده توسط ثروتمندانی چون موکش امبانی از هند، اِلیکو دانگوته از نیجریه، جک ما از چین و کارلوس سْلیم از مکزیک به اشتراک بگذارند.


این پیشرفتی امیدوارکننده است، زیرا بنیادهای آمریکایی نمی‌توانند تنهایی تمام مشکلات عاجل بشری را برطرف کنند. بنیادهای ایالات متحده باید راه‌هایی برای حمایت از رشد خیریه در سایر کشورها پیدا کنند و پتانسیل ثروت جدید در اقصا نقاط جهان را از بند برهانند.


بنیاد فورد سرمایه‌ی اولیه‌ای برای بنیادهای محلی و منطقه‌ای، مانند TrustAfrica، و شبکه‌های موسسات خیریه‌ای مانند مجمع کمک‌های خیریه‌ای آفریقایی، شبکه‌ی نیکوکاری آفریقای شرقی و مرکز خیریه‌ای چین را تامین کرده است. بنیادهای میراثی با اشتراک‌گذاری ایده‌ها، به‌ترین شیوه‌ها و راهبردهای تامین بودجه با این گروه‌های کوچک‌تر ِغیرآمریکایی می‌توانند روشن‌بینی‌ای را که از طریق موفقیت‌ها و شکست‌های خود به دست آورده‌اند، پیش‌کش کنند. با این حال و در همین اثنا، باید عادت قدیمی تکیه بر طرح‌های از بالا به پایین که توسط تکنوکرات‌ها در نیویورک و واشینگتن طراحی شده‌اند، را کنار بگذارند و در عوض به افرادی با شناخت و ارتباطات محلی گوش دهند. طی ۱۵ سال گذشته، فورد از اشغال دفاترش با کارمندان آمریکایی در کشورهای در حال توسعه فاصله گرفته و از بهره‌برداری از مخازن عمیق استعدادهای محلی سود برده است.


در دوره‌ی پساجنگ، بنیادهای آمریکایی- همکاری با دولت ایالات متحده و سایر کشورها، آژانس‌های توسعه، بخش خصوصی و جامعه مدنی- به ایجاد نظمی جهانی کمک کردند که پیشرفت چشمگیری در کاهش فقر، ترویج دموکراسی، برابری جنسیتی و پیشرفت اجتماعی به همراه آورد در عین حال نابرابری غیرقابل‌تاب‌آوری‌ای نیز به بار آورد. امروز، بنیادهای ایالات متحده مسئولیت دارند تا به نظمی عادلانه‌تر و قابل‌تحمل‌تر کمک کنند. انجام این کار مستلزم همکاری با طیف گسترده‌تری از شرکا است و شامل صداهایی است که از پروژه‌ی نظم-سازی قرن بیستم بیرون باقی مانده‌اند. زمان تغییر اکنون است و لحظه‌ای برای از دست دادن وجود ندارد.

نظم جدید
استفاده از مطالب و ترجمه‌ها تنها با لینک به این صفحه یا با اجازه از مترجم برای بازنشر در سایت‌ها مجاز است. لطفن به این درخواست احترام بگذارید. محمد رودگلی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید