Mad Roodgoli (Jeff)
Mad Roodgoli (Jeff)
خواندن ۱۱ دقیقه·۶ سال پیش

گروهک‌های کمونیستی در آلمان‌غربی

نوشته‌ی برنت سیزیمِر BERND ZIESEMER

ترجمه‌ی محمد رودگلی

«کا-گروه‌ها (گروهک‌های کمونیستی) در آلمان‌غربی» اخیرن در روزنامه‌ی تاتس به آدرس زیر منتشر شده است: http://www.taz.de/!5553224/

وقتی مائو آلمان غربی (BRD) را تسخیر کرد

پنجاه سال پیش در یک می‌خانه‌ی هامبورگی: ۳۳ نفر حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست را تاسیس می‌کنند. چین تنها الگوی این حزب نیست- جمهوری خلق مداخله هم می‌کند.

با مارکس، مائو و لنین برای سوسیالیسم: راهپیمایی عید پاک 1969 در اسن
با مارکس، مائو و لنین برای سوسیالیسم: راهپیمایی عید پاک 1969 در اسن

شب عید سال نوی ۱۹۶۸ سی‌وسه مرد و زن در اتاق پشتی مهمان‌خانه‌ی هامبورگی اِلِرن‌ئِک دور هم جمع شده‌اند. روی دیوار دور تا دور تصاویر سیاه‌وسفید بزرگ با صورت‌هایی ازمارکس، اِنگلس، لنین، استالین و مائو زدونگ آویزان‌اند. اغلب مردان در حال نوشیدن لیوانی آب‌جو هستند.

در این جمع اِرْنْسْت آوست ۴۵ پنج ساله حرف اول را می‌زد و نَمه تودماغی با لهجه‌ی محله‌ی آیمسبوتل خاطرنشان می‌کرد که «چین سوسیالیستی، فانوس دریایی ِانقلاب جهانی» است. مرد لاغر و استخوانی با موهای به عقب شانه شده حدود یک سال است که ماه‌نامه‌ای به نام روتر مورگن «صبح سرخ» را منتشر می‌کند و در آن خواستار اتحاد همه‌گانی مارکسیست- لنینیست‌ها می‌شود.

در این روز سال‌های طولانی خدمت‌اش به عنوان مامور حزب ممنوعه‌ی کمونیست آلمان در ۱۹۵۶ فراموش شده‌اند. حالا آوست افسوس «خیانت تجدیدنظرخواهانه» در رهبری حزب در جمهوری دموکراتیک آلمان [شرقی] و بدتر از آن اتحاد جمهوری‌های شورایی را می‌خورد. سرزمین پدری جدید کارگران جهان جمهوری خلق چین است که توسط متحد باوفایش آلبانی پشتیبانی می‌شود.

رفقایش در می‌خانه‌ی برامفلدر در این روز به تندی درباره‌ی "ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا" حرف می‌زنند و تازه در دل شب اولین حزب مائوئیستی آلمانی، حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست را تاسیس می‌کنند. در هفته‌ها و ماه‌های پس از آن، اولین گروه‌های به اصطلاح K (کمونیستی) به سرعت گسترش می‌یابند، نهایتن چندین هزار هوادار سفت‌وسخت سازمان‌دهی می‌شوند، در اواسط دهه‌ی ۷۰، اعلامیه‌های خود را مقابل نزدیک به ۱۰۰ بنگاه اقتصادی توزیع کردند، با نشان «گروه‌های کارگری سرخ» در اتحادیه‌های کارگری اُپل Opel و زیمنس Siemens مستقر می‌شدند آن هم با کاربرد مداوم تظاهرات و اغتشاش. و این الگو را برای دیگر گروه‌های کا که از سال ۱۹۷۰ تشکیل شده بودند، فراهم می‌کردند و برای چند سال چپ رادیکال در آلمان غربی سلطه داشت.


کمونیست‌های غربی مائو- اختراعی دانش‌جویی نبود.

تا به امروز، گروه‌های کا آلمانی و احزاب خواهر مائوئیستی‌شان سراسر جهان به عنوان نقطه‌ی پایانی متعصبانه‌ی جنبش دانشجویی - و در عین حال به عنوان (محصول جدایی از) شکست آرمان‌های ۶۸ به حساب می‌آیند.

در واقعیت، ایجاد آن‌ها به اواخر دهه‌ی پنجا و اوایل دهه‌ی شصت برمی‌گردد- و توسعه‌ی آن‌ها در ابتدا کاملن جدا از جنبش‌های دانش‌جویی پیش رفته است. تازه از آغاز سال ۱۹۷۰ رهبران سابق اتحادیه‌ی دانش‌جویی سوسالیستی آلمان SDS مانند سردبیر تاتس* کریستیان زملر (TAZ روزنامه‌ای که همین مقاله را منتشر کرده است) و یا یوشکا شمیر (که بعدتر استراتژیست اصلی اداره‌ی امور خارجی شد) رهبری سازمان‌های مائوئیستی را بر عهده گرفتند. هنگام تاسیس حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست KPD/ML در «الرن‌ئِک» هیچ یک از آن‌ها حضور نداشتند.

در کنار ارنست آوست و همسرش والتراود، گونتر آكرمان، عصبی ِبداخلاق، به درونی‌ترین حلقه‌ی بنیان‌گذاران تعلق داشت، پليسی سابق از آلمان شرقی DDR كه پولش را گاه و بی‌گاه به عنوان نماينده‌ی یک شركت بيمه به درست می‌آورد. حدود یک سوم نماینده‌گان، که اغلب نماینده‌ی کسی غیر از خود نبودند، وفاداران کهنه‌کار ِمُسکو از حزب کمونیست آلمان KPD به حزب نوپای مائویی می‌پیوندند. به این دسته برای مثال کسانی مثل امیل لودویگ کارگر مانهایمی دایملر و ورنر کُنکساک هامبورگی ۵۴ ساله تعلق داشتند، که هر دو مابین سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۲ اولین بروشورهای تبلیغاتی چینی را در آلمان غربی پخش می‌کردند.

ایدئولوگ اصلی هسته‌ی موسسان، کلاوس شالداخ، نیز از حزب کمونیست آلمان KPD ِقدیمی می‌آمد. مامورشهرداری از دوسلدورف دورهمی ِشب سال نو را ماند، اما "به دلایل امنیتی" خود را کنار کشید و فقط همسرش را فرستاد. البته کارش بی‌دلیل نبود: چون در درون گروه مائوئیستی، یکی از کارکنان بخش تدابیر دفاعی مخفی وفادار قدیمی به مسکو از حزب کمونیست آلمان، "کمیته‌ی نظارت مرکزی" ZPKK، ساعیانه تک‌تک صحبت‌ها را یادداشت‌برداری می‌کرد. پروتکل‌های ZPKK، به نوبه‌ی خود، بی‌درنگ از طریق یک جاسوس آلمان غربی در برلین شرقی به دست سازمان امنیت آلمان غربی در بن می‌رسید.

دانشجویان اهل کیل، توبینگن، هانوفر و برلین [نیز] به همین منوال در میان موسسان حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست حضور دارند- اما هیچ‌کدام‌شان نقش قابل ذکری در اتحادیه‌ی دانش‌جویی سوسیالیستی آلمان SDS یا سایر گروه‌های رادیکال دانشگاهی ایفا نمی‌کردند. بیش‌تر افراد برجسته در اردوگاه چپ در بهترین حالت رهبران بسیار جوان یک گروه رادیکال دانش‌آموزی بودند که به عنوان سپاه سرخ برلین از آوست طرفداری کرده و بلافاصله با مقامات بالا در این حزب جدید ازشان تشکر شده بود. سخنگوی آن‌ها پسر راینر ماریا گرهارت نویسنده و ناشر بود، عذرا گرهارت ۱۸ ساله. کمیساریای جدید جوانان حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست یک دو جین دانش‌جو را از گروه تروریستی سابق نویروپین Neuruppin و دبیرستان‌های مختلف برلین به حزب آورد، هرچند حضورشان اندک بود و برای طولانی‌مدت تحمل نشد.

مخرج مشترکی که مردان (و زنان بسیار کم‌تعداد) حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست جدید را به هم پیوند می‌داد، چین کمونیست بود. در بیانیه‌ی کوتاهی که توسط آوست در ژانویه‌ی سال ۱۹۶۹ در «صبح سرخ» منتشر کرد، نام مائو زدونگ شش بار آمده است. این بیانیه با نقل قول طولانی از "فَرْنِشین اعظم" آغاز می‌شود و با اعتراف به حقانیت "نظریه‌ی انقلاب همیشه‌گی" او پایان می‌یابد. تنها در یک پاراگراف به وضعیت جمهوری فدرال پرداخته می‌شود. حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست از همان ابتدا به عنوان حزب "برادر" حزب کمونیست چین معرفی و تلگرام سلام و درودی هم به مائو فرستاده می‌شود، که در آن پیروان آلمانی‌اش "منفجرکردن موفق دومین بمب هیدروژنی" تحت عنوان "دل‌گرمی بزرگ توده‌های انقلابی سراسر جهان" مورد تحسین قرار می‌گیرد.

اما تنها یک نفر است که در حلقه‌ی هیجان‌زده‌ی می‌خانه‌ی هامبورگی واقعا جمهوری خلق را می‌شناسد: یک مرد بسیار کوتاه‌قد سنگین‌وزن با کله‌ای کچل، که در کت‌وشلوار تیره‌رنگ‌اش بیش‌تر شبیه به مدیر بانک است تا یک انقلابی. اگرچه "رفیق گِرت" با نام خانوادگی فلاتُو در آن روز در پشت‌صحنه خویشتن‌داری می‌کند؛ اما یکی از خانم‌های آن‌زمان هنوز بسیار جوان حاضر در تجمع شب سال نو، امروز این‌طور به یاد می‌آورد که: "گرت ما را با ماشین‌اش از دوسلدورف تا دم خانه‌های‌مان در هامبورگ رساند، فراتر از یک شوفرتاکسی. این در واقع قابل‌توجه‌ترین بخش آن جمع کذا بود."


رابطان مائو در اروپا

۳۳ فرد حاضر این ۵۸ساله را در کمیته‌ی مرکزی‌شان همانند آوست و آکرمان انتخاب نمی‌کنند. همراه با فلاتُو، شالداخ نیز وارد کمیسیون مرکزی کنترل می‌شود- نوعی هیات نظارتی، که در درجه‌ی اول مسئول انطباق قوانین حاکم است. رفیق کهنه‌کار نه می‌توانست از دوران خودش در چین میان سال‌های ۱۹۳۴ و ۱۹۵۶ صحبت کند، نه درباره‌ی برنامه‌های مائو برای ایجاد یک مینی‌اینترناسیونال از احزاب وفادار به چین اروپایی. این برلینی با نام شهروندی گرهارد لودویگ فلاتُو که به زبان چینی روان حرف می‌زد و همین اواخر به عنوان مدیر اجرایی شرکت فولاد اتو ولف در کلن، کسب و کار خوبی با چین انجام داده بود، از سال‌ها پیش یکی از مهم‌ترین رابطان مائو در اروپا بود.

فلاتُو از زمان بازگشت‌اش از چین تلاش کرد تا نفوذ جمهوری خلق ِبه نحو فزاینده منزوی‌شده را در جمهوری فدرال آلمان گسترش دهد. در ۷ سپتامبر ۱۹۵۷، این بازرگان همراه با آشنای قدیمی‌اش ولف شِنکه- خبرنگار سابق چین از یک روزنامه‌ی حزب نازی به نام فولکیشر بی‌اوباختِر Völkischer Beobachter (به معنای ناظر خلقی)- انجمن آلمانی چین را بنا نهاد. این انجمن به طور ویژه از پذیرش سریع روابط دیپلماتیک با جمهوری خلق چین حمایت می‌کرد. فلاتُو به عنوان مدیر بخش آسیای شرکت فولاد کلنی اُتو ولف هم‌زمان برای گسترش روابط اقتصادی‌ای تلاش می‌کرد که از زمان جنگ کره در سال‌های ۱۹۵۰ تا ۵۳ تحت فشار آمریکا تقریبن به طور کامل متوقف شده بود.

در سال ۱۹۶۳، بازرگان زیاده پرجنب‌وجوش با مدیرعامل‌اش اُتو ولف اهل ِآمِرُنگن تاسیس یک شرکت بازرگانی آلمانی-چینی در دوسلدورف را تدارک می‌بینند- در نوع خود اولین در جمهوری فدرال. با این حال آژانس‌های اطلاعاتی غربی که فلاتُو را سال‌ها تحت نظر داشتند، ممانعت بوجود می‌آوردند. تلاش بعدی او برای افزایش تجارت با چین از طریق هنگ‌کنگ نیز شکست می‌خورد. مقامات بریتانیایی ِآن زمان مستعمره‌ی سلطنتی فلاتُو را عامل نفوذی چین سرخ و دارای "خطر امنیتی" ارزیابی و از دادن اجازه‌ی اقامت به او سر باز می‌زنند.

فلاتُو در سال ۱۹۶۵ مستقل می‌شود و نقش دوگانه‌ای را به عهده می‌گیرد: از طرفی این فرد دنبال هم‌رزمان چین برای برای تشکیل یک حزب مائوئیست در جمهوری فدرال است، از سوی دیگر به تنهایی به شدت با چین به تجارت می‌پردازد. دفتر جدید او در لوگزمبورگ به طور موقت تبدیل به مرکز مهم تلاش‌های جمهوری خلق چین برای دورزدن ِمنزوی‌سازی ِسیاسی و اقتصادی می‌شود. در سال ۱۹۶۳مائو شکاف با اردوگاه اتحاد جماهیر شوروی را عمومی می کند و جدلی پر سروصدا درباره‌ی خط‌مشی عمومی «جنبش جهانی کمونیستی» آغاز می‌گردد. در اروپای غربی اکنون چینی‌ها ازتمام قدرت‌شان برای منشعب‌کردن احزاب کمونیست مرتبط استفاده می‌کنند.


چین چه‌طور متحدانی در اروپای غربی دست و پا می‌کند

سفارت‌خانه‌ها در برن، لندن و استکهلم- در آن زمان تنها نماینده‌گان رسمی جمهوری خلق چین در کشورهای کاپیتالیستی اروپا- از ارتباطات قدیمی و تا اندازه‌ای پول برای آن‌ها استفاده می‌کنند. در سال ۱۹۶۴ نشریه‌ی پکن روندشائو اولین موفقیت‌ها را گزارش می‌کند: در بلژیک، کمونیست قدیمی ژاک گریپا تاسیس اولین حزب ِمائو در غرب اروپا را اعلام می‌کند. بلافاصله پس از آن فرانتس شتروبل، مقام قدیمی یک حزب از وین اتریشی‌های مارکسیست-لنینیست (که بعدها به MLPÖ تغییر نام دادند) را تاسیس می‌کند. سازمان‌های دیگری به فاصله‌ی کمی در انگلستان، فرانسه و ایتالیا ظاهر می‌شوند. در پایان سال ۱۹۶۶ دیگر مینی‌اینترناسیونال مائوئیستی بر پا شده است. و همراه با فرستنده‌ی رادیویی "Guozi Shudian,Postfach 399, Peking"، چینی‌ها به رایگان خروار خروار کتاب سرخ (به قولی انجیل مائو)، پلاک قلع و بروشور تبلیغاتی به شاخه‌های اروپایی جدید خود عرضه می‌کنند.

برای تامین مالی احزاب طرفدار چین، انقلابیون فرهنگی در پکن از شیوه‌های سرمایه‌داری استفاده می‌کنند که به نوبه‌ی خود آن را از کمونیست‌های وفادار به مسکو و حزب کمونیست شوروی کپی کرده‌اند: هر جایی که یک حزب مائویی ظهور می‌کند، شرکت‌هایی هم برای تجارت با چین تأسیس می‌شوند که توسط یک هوادار حزب مخفیانه هدایت می‌شود. به همین ترتیب برایت جک پری، شرکت صادراتی لندن را تأسیس می‌کند که اول وجوهی برای مجله‌ی «مارکسیست» و بعد برای حزب کمونیست بریتانیا (مارکسیست-لنینیست) کنار می‌گذارد. در بلژیک، افراد گریپا نخ‌های هدایت شرکت تجاری Sodexim را در دست می‌گیرند. هر دو شرکت هنوز هم به کار تجارت با چین مشغول هستند، حتی وقتی که حزب‌های وابسته‌شان مدت‌ها پیش مغروق و ناپدید گشته‌اند. در ایتالیا، مائوئیست‌ها حتی از طریق نماینده‌ی خود در پکن، قرارداد نفتی سودآوری از شرکت انرژی دولتی ENI به دست می‌آورند. فلاتُوی آلمانی مابین سال ۱۹۶۵ و ۱۹۶۸ با برخی از این رهبران مائوئیست اروپایی ارتباط برقرار می‌کند و حتی رویای نقش دوجانبه‌ی مشابهی در جمهوری فدرال را می‌بیند: مقام حزبی که هم‌زمان با چین در تجارت است.

اما مائوئیست‌های آلمانی در مقایسه‌ی بین‌المللی دیر جنبیده‌اند- و چینی‌ها با پول‌های‌شان برای شاخه‌ی اروپای غربی پیشاپیش تجربه‌های ناخوش‌آیندی را از سر گذرانده‌اند. ژاک گریپا و مقامات حزب‌اش در بلژیک، مواجب ملوکانه از منابع چینی به جیب می‌زنند. و در وین، هنگام ملاقات توجه مائوئیست‌های آلمانی به ویلای پنج‌خوابه‌ی لوکسی، که رفیق شتروبل در آن سکونت دارد، جلب می‌شود. اما ترجیح می‌دهند انتقادشان را پیش خودشان نگه دارند: در سال ۱۹۶۷، این اتریشی برای آکرمان، موسس بعدتر حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست واسطه‌ی بازدید از تنها متحد چینی‌ها در اروپا- یعنی آلبانی می‌شود. تلاش‌های مائوئیست‌های آلمان برای جمع‌آوری پول تاسیس یک حزب و همچنین برای جیب خودشان، اما به طرز شرم‌آوری شکست خوردند. آلبانیایی‌ها به گوش دوستان خود در پکن رسانند، که پول‌شان را هدر ندهند.

آکرمان به عنوان سفیر این پیغام را برای رفقایش به خانه می‌آورد که اول از همه باید "همه‌ی مارکسیست-لنینیست‌ها در یک حزب متحد شوند." بعد ببینید چه خواهد شد. اما توان اتحاد مائوئیست‌های آلمان از دست رفت.


انشعاب جزو لاینفک حزب است

حتی قبل از تاسیس‌اش در شب سال نوی سال ۱۹۶۸، حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست بسیاری از پدران پایه‌گذار فعالش را از دست داده بود. هانس کُلبه‌ی هامبورگی- که در واقع به عنوان رئیس انجمن در نظر گرفته شده بود- از معرکه خارج شد. (در عوض زوج آوست در آخرین قدم در الرن‌ئِک از ورنر هویسروت حراف ۴۸ ساله اهل وستروالد که با همسرش روت مشروب فروشی‌ای به نام «رفاقت» دایر و پیشاپیش خشم ِمائویست‌ها را معطوف به خود کرده بود، جلو زدند: یکی از مخالفین‌اش موفق شد انتقاد کند که این قفل‌ساز سابق یک سوسول مامانی حراف است با ته‌رنگ نازکی از سرخ).

با همین لحن برخورد نیز پس از تاسیس، حزب مائویی خوش‌سرانه پیش می‌رود: در ژانویه‌ی سال ۱۹۶۹، یکی از بنیان‌گذاران ورق را برمی‌گرداند و آوست را به عنوان "شارلاتان" شدیدن مورد انتقاد قرار می‌دهد. چندماهی نمی‌شود که ایدئولوگ اصلی حزب شالداخ خداحافظی می‌کند.

در چند سال آینده حزب پیاپی منشعب می‌شود به طوری که حتی سازمان امنیت آلمان از این همه انشعاب سردرگم می‌شود که کی به کی است. در اوایل دهه‌ی هفتاد، هم‌زمان شش گروه بر سر اسم KPD/ML (حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست) علیه هم دعوا دارند. در سال ۱۹۷۳ یک سردبیر سابق یاغی‌شده‌ی روزنامه‌ی حزب Roter Morgen ادعا می‌کند که هیچ‌یک از ۳۳ بنیان‌گذار در هیات مدیره نیستند- البته به جز Ernst Aust و همسرش". به عنوان رئیس حزب، مرد هامبورگی حول ِشخص خود ("مشت برای ارنست آوست!") کیش شخصیت پایداری ایجاد می‌کند و با وجود همه‌ی انشعاب‌ها، همین‌طور خیلی ساده ادامه پیدا می‌کند.

کمونیست‌های آلبانیایی به دفعات پذیرای آوست به عنوان "رهبر" ِ"حزب برادر"شان می‌شوند. در ماه مه ۱۹۷۵، این مقام رسمی برای اولین و آخرین بار به جمهوری خلق چین سفر کرد، جایی که یکی از اعضای پولیت بورو برایش چای سبز دم کرد. سرانجام زمانی که حزب کمونیست آلمان/مارکسیست-لنینیست‌اش یک سال بعد، پس از مرگ مائو علیه رهبری جدید حزب در پکن دشنام‌گویی می‌کند، کار از کار می‌گذرد. اعضای شوکه‌شده دسته دسته آوست را ترک می‌کنند. رئیس کوتاه‌قامت در سال ۱۹۸۵ می‌میرد، حزب‌اش خودبه‌خود یک سال بعد منحل می‌شود.

رفیق فلاتُو بعد از بعضی انشعاب‌ها به یکی دیگر از کا-گروه‌ها می‌پیوندند، به اتحادیه‌ی کارگران کمونیست آلمان KABD، که امروز به حزب مارکسیست لنینیستی آلمان MLPD تغییر نام داده است، هرچند این گروه در تابستان ۱۹۷۸ به خاطر پشتیبانی از "تجدیدنظرطلبان چینی" او را تصفیه می‌کند.

در نامه‌ای خصوصی در ۸ اکتبر همان سال این مرد ۶۸ ساله می‌نویسد: «آن‌چه به من مربوط است، تا نوک جورابم شرمنده‌ام به خاطر فقدان تفکر انتقادی.» گرهارت لودویگ فلاتُو در تاریخ ۳۱ مارس ۱۹۸۰ در آخرین سفرش به چین، در هنگ کنگ مرد.


مائوچینمارکسکمونیسم
استفاده از مطالب و ترجمه‌ها تنها با لینک به این صفحه یا با اجازه از مترجم برای بازنشر در سایت‌ها مجاز است. لطفن به این درخواست احترام بگذارید. محمد رودگلی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید