در قسمت سوم بازی Bishock که چرا «بیکران» با وجود تمام تغییراتش، همچنان یک بایوشاک اصیل است. اثری که همهی نقاط مثبت و عناصر بازی اصلی را به ارث برده و در تمام جوانب، بازی بهتری است.
وقتی BioShock Infinite را تمام کردم مات و مبهوت شدم. می خواستم به کسی نظر خودم را بگویم ، اما برای لحظه ای کاملاً تصوری نداشتم. من نوعی وحشت هیجان زده را تجربه کرده ام ، پس از آن لذت کامل ، سپس گیجی لحظه ای ، و سپس هجوم مناظر خارق العاده ، صحنه های قدرتمند و پیچش های ناگهانی که باعث شد من در تلاش برای ادامه کار باشم. این یک پایان تماشایی است.
بازی BioShock Infinite فوق العاده است. هر شخصی که می تواند آن را بازی کند ، باید آن را امتحان کند. این یک ماجراجویی جذاب و بسیار سرگرم کننده در مکانی کاملاً بی نظیر و باشکوه است. اما طرح داستانی ان واقعا بی نظیر است ، اما اکنون به آن اشاره می کنم زیرا اسرار بازی بخش مهمی از جذابیت آن است.
شما در سال 1912 در یک شهر درحال پرواز و بین نژادپرستان جادویی هستید ، و این داستان تنها پنجمین یا ششمین چیز گیج کننده درباره وضعیت شما است. آن دو شخصیت ابتدایی بازی کیستند؟ چرا آنها در مورد من صحبت می کنند؟ پرنده غول پیکر سایبورگ چیست؟ مفهوم AD چیست؟ چرا من می توانم از دستان خود کلاغ شلیک کنم؟
مقدمه ابتدایی بازی می گوید شما بوکر دیویت هستید ، یک بازپرس خصوصی که وظیفه بازیابی دختری به نام الیزابت را دارد. اما من بیشتر شبیه یک غارتگر دیوانه و دچار فراموشی شخصیت اصلی بازی را دیدم ، شهر را برای سرنخ های داستان جستجو کردم. در تضاد اتمسفریک این نسخه از بازی در مقایسه با رپچر ، شهر معلق کلمبیا هنوز پر رونق است ، هنوز هم زیباست و هنوز هم پرجمعیت است - البته با نژادپرستان جادویی. این بدان معناست که می تواند قطعات کوچکی از این پازل ها را به روش های جالب تری به شما ارائه دهد .
واقعاً ، داشتن یک بازی با طرح داستانی بسیار مهم برای کاوش و بازی ای که فضای کافی برای این تجسس را برای شما فراهم می کند فقط یک لذت خالص است. شما هنوز هم زمان زیادی را صرف کشتن چیزهایی در BioShock Infinite می کنید ، اما می داند چه زمانی باید به شما فضا بدهد. شما کلمبیا را به عنوان یک جهانگردا می شناسید: یک رویای خیره کننده از یک شهر غیرممکن در یک مکان غیرممکن - آرام ، مرفه و شاد.
مغازه ها ، بلوک ها و نواحی از میان ابرها عبور می کنند مردم محلی پیک نیک می کنند. نمایشگاه در آن برگزار می شود و همه در بهترین تفریحات اخرهفتهای خود در سال1912 هستند. خورشید خیره کننده است ، چشم اندازها نفس گیر است و همه کسانی که ملاقات می کنید با خوشحالی گپ می زنند. ورود شما یکی از معدود صحنه های کاملاً عالی بازی است: یک کلیسای کوچک ، کفهای پوشیده از آب مقدس ، دیوارهای سنگی که با هماهنگی آرام یک گروه کر انجیل انعکاس می یابند. دیوارنماهای شیشه ای رنگی با نور طلایی درخشان فضا را غرق می کنند و گرمای حاصل از صد شمع تیرگی ملایمی را ایجاد می کند. کارهای حیرت انگیز مجسمه سازی ، استفاده دگرگون کننده از نور ، فضای کاملاً قضاوت شده و موسیقی که روحیه را به طرز ظریفی تغییر می دهند.
کلمبیا نسبت به رپچر محیط محدودکننده کمتری دارد و هر منطقه حال و هوای متفاوتی دارد. این باعث می شود ماجراجویی شما از طریق آن جذاب و کشف هر منطقه جدید هیجان انگیز باشد. حتی نزدیک به پایان بازی ، از مکانهای جدید قابل توجهی با حالات کاملاً متفاوت بازدید می کنید. من مدام می خواهم بگویم که بازی "به طور عالی" کارگردانی شده ، عناصر خیلی خوب در کنار هم قرار می گیرند. اما این کلمه درستی نیست ، زیرا کار دیگری که به خوبی انجام می دهد کنترل شما است. هیچ صحنه سینماتیکی وجود ندارد ، هیچ تغییر به دوربین سوم شخصی وجود ندارد. حفظ این احترام به بازیکن ، حتی در صورت نیاز به روایت یک داستان شخصیت محور ، امری نادر و شگفت انگیز است. این بازی شبیه فیلمی ساخته شده توسط افرادی است که می دانند چگونه فیلم بسازند و تصمیم گرفتند ان را بسازند.
در اوایل ، زمان شروع مبارزات به نظر می رسد برخی از قوانین داخلی در مورد افزودن سلاح های عجیب و غریب در بازی وجود داشته است ، بنابراین اسلحه های Infinite به تعداد محدودی پایبند هستند: تپانچه ، تفنگ ساچمه ای ، سه نوع مسلسل ، تفنگ ، نارنجک انداز و یک راکت انداز. هیچ یک از آنها به شما اجازه نمی دهد و فقط استفاده از رولور و اسلحه های شکاری راضی کننده است. این دو سلاح هم در مبارزات اولیه که اسلحه ابزار اصلی شما هستند در دسترس نیستند.
معجون های Vigors شباهت زیادی به پلاسمیدهای BioShock دارد و Gearنسخه جدید Tonics آن است. به تنهایی ، آنها کافی نیستند که نبرد Infiniteرا بسیار بهتر از BioShock کنند. اما وجود دارد و به یک دلیل دیگر: فضا بسیار زیاد بازی. بزرگترین مبارزات بازی در مناطق وسیع و گسترده ای انجام می شود ، گاهی اوقات چندین بلوک شهری و با Sky Rails فلزی بین مناطق میتوان جا به جا شد. این ریل ها غلتک های معکوس شونده هستند: شما با یک چرخ چرخ مغناطیسی که در دست دارید اجازه می دهد از آنها آویزان شوید ، سپس با سرعت غیرمترقبه منحنی های آنها را سوار شوید. این قالب نبرد را کاملاً تغییر می دهد. خیلی سریع می توانید از جا بپرید و سوار شوید. در حین بزرگنمایی می توانید یک نقطه فرود را هدف قرار دهید ، یک دشمن را دور بزنید، به یک ریل دیگر بروید .
آخرین عنصر جدید در مبارزات Infiniteمربوط به الیزابت ، دختری است که شما برای آن اینجا هستید. او می تواند دریچههایی را در فضا باز کند که منجر به جهان های متناوب شود. در مبارزات ، به نظر می رسد که آن جهان ها پر از سلاح های سنگین هستند که به طرز مرموزی در کنار شما هستند. او فقط می تواند این کار را در نقاط از پیش تعیین شده انجام دهد: شما تصویری شبح مانند از چیزهای مختلفی که می تواند در نقاط مختلف به ارمغان بیاورد می بینید .
من می خواهم به شما بگویم که چرا طرح داستان در بعضی نقاط برای من شکست خورده است،نتایجی که واقعا به شما صدمه میزند، زمانی وحشتناک به نظر می رسد که نتیجه مستقیم از تصمیماتی است که در آن زمان معنی نداشتند. بدترین قسمت پایان کار است. نیش احساسی نهایی این طرح عملی است که به نظر نمی رسد به نتیجه ای برسد. به نظر می رسد برخی قوانین جدید در مورد چگونگی عملکرد این جهان فرض شده است اما از آنجا که این قوانین هرگز وضع نشده اند ، هر درامی که به آنها وابسته باشد خودسرانه احساس می شود و به طور کامل تأثیر بالقوه پایانی را خنثی می کند.
به تعبیری ، این زیبایی باعث شرم آورتر شدن این نکته می شود که نویسنده نتوانسته است از این همه پتانسیل اثر خارق العاده ای برای استفاده بهتر استفاده کند. اما همچنین به این معنی است که به هر حال این لحظات در نهایت احساسی هستند. این بازی مانند یک فیلم سینمایی سورئال است که در واقع هیچ چیز منطقی نیست ، اما با این وجود هر صحنه به طرز عجیبی جذاب است.
بررسی و نقد بازی بسیار پرشکوه از بسیاری جهات به پایان می رسد. اما نتیجه را تغییر نمی دهد: BioShock Infinite اثر خارق العاده ای است و هیچ کس نباید تجربه آن را از دست بدهد.