در قسمت قبل نتایج گفتگو و مشورت با دو نفر از ایرانیان مقیم خارج را بیان کردم. در این قسمت نتایج مشورت با دو نفر دیگر از افرادی که به غرب مهاجرت کرده اند را ارائه می دهم.
3-زهرا، 30ساله، مجرد، پزشک عمومی، حدود 6 ماه است که به آلمان مهاجرت کرده:
من در ایران هفت سال تحصیل کردم و بعد از گذراندن طرحم در یک درمانگاه دولتی مشغول به کار شدم. ابتدای شروع کار من در درمانگاه دولتی همزمان بود با آغاز همه گیری کرونا. بعد از مدتی همزمان با کار در همین درمانگاه دولتی، در یک درمانگاه خصوصی هم شروع به کار کردم. درآمد من در دوره ای که همزمان در دو جا کار میکردم تقریبا ماهی 17-18 میلیون بود و این برای من که مجرد هستم کافی بود. در همین مدت یک ماشین خریدم و حتی اگر کمی تلاش میکردم یک واحد آپارتمان هم میتوانستم خریداری کنم. با اینحال، آینده شغلی من در ایران معلوم بود. باید یک پزشک عمومی معمولی میشدم و زندگی خودم را به صورت روزمره میگذراندم. در حالی که من علاقه داشتم که ادامه تحصیل بدهم ولی در ایران موقعیت پزشکان برای ادامه تحصیل بسیار بد است. شیفتهای مکرر رزیدنتها همراه با رفتارهای انتقامجویانه اساتید و درآمد نامناسب و فشار کاری و درسی همه باعث میشود که ادامه تحصیل برای پزشکها در ایران آسان نباشد. در ماههای اخیر هم ظاهرا آمار خودکشی در بین پزشکان رزیدنت بالا رفته است. همه اینها باعث شد که من همه سختی یادگیری آلمانی را به جان بخرم و از اوایل دوره طرحم شروع کنم به یادگیری زبان آلمانی. هم خودم مطالعه میکردم و هم استاد خصوصی گرفتم که به صورت آنلاین برایم تدریس میکرد. الان در آلمان البته شرایط زندگی مثل سابق نیست. با برخی از ایرانیهایی که سالهای گذشته اینجا آمده اند صحبت میکنم می گویند اوضاع اقتصادی آلمان بعد از کرونا و به خصوص بعد از جنگ اوکراین نابسامان است. هوای سرد و آفتاب بی رمق آلمان هم برایم اذیت کننده است. با این حال بنظرم می ارزد که سختیهای این چند مدت را تحمل کنم و آینده خودم را رقم بزنم. از نظر فرهنگی، چون من هویت دینی دارم و در ایران هم خانواده ام سنتی بوده اند و من خودم هم مقداری به این سنتها پایبندم، با توجه به زیاد بودن مهاجرین مسلمان به مشکل خاصی برخورد نکرده ام. با توجه به اینکه محجبه ام، اینجا من را با ترکیه ایها یا عرب ها اشتباه میگیرند ولی چیز زیاد مهمی نیست و برخورد بدی از مردم ندیده ام. از نظر مالی، با توجه به اینکه مهاجرت تحصیلی برای پزشکان قدری با رشته های دیگر به خصوص رشته های مهندسی و علوم پایه متفاوت است و من الان با تمکن مالی به اینجا آمده ام و خودم را برای امتحان آماده میکنم. یعنی عملاً همه این شش ماهی که اینجا بوده ام را از پس اندازم مصرف میکنم و امید دارم که پس از گذراندن موفقیت آمیز امتحانات، وارد دوره تخصص بشوم. در کل برای قضاوت اینکه مهاجرت برایم خوب بوده یا بد هنوز زود است و فعلا باید منتظر امتحانات و نتایج آن باشیم.
4-علی، 44 ساله، مجرد، دکترای مکانیک سیالات، شاغل در صنعت پتروشیمی، ساکن آمریکا (علی 2 سال در هلند، 5 سال در آلمان و 10 سال است که در آمریکا زندگی می کند):
مهاجرت من، مهاجرت تحصیلی بود. ابتدا برای ارشد به هلند رفتم و بعد برای دکترا به آلمان و بعد از آن برای پست دکترا به آمریکا آمدم و پس از پست دکترا همینجا در صنعت مشغول به کار هستم. نکاتی که به نظرم در مهاجرت مهم است این است که اولاً هدف انسان از مهاجرت معلوم باشد. به طوری که اگر هر دلیلی علیه استدلالهای او برای مهاجرت آوردند، انسان بتواند جواب قانع کننده بدهد. نکته دوم اینکه مهاجرت به تنهایی سخت است و وقتی انسان مجبور به مهاجرت دوم و سوم شود، مهاجرت سختتر هم می شود. من ابتدا هلند بودم و البته مهاجرت از هلند به آلمان برای دکترا چندان سخت نبود غیر از زبان آلمانی مردم در آلمان که برای من یادگیریش سخت بود و با توجه به مشغله درسی نتوانستم به خوبی آن را یاد بگیرم و از این نظر کمی اذیت شدم. همچنین فرهنگ سرد اروپایی برای من که برونگرا و اهل جوشیدن و بگو بخند هستم، کمی آزاردهنده بود. با این حال، برای پست دکترا وقتی به آمریکا آمدم تفاوت زیادی بین آمریکا و اروپا حس کردم و به نظرم مهاجرت سوم با اینکه بسیار سختتر از مهاجرت دوم بود ولی بعد از خو گرفتن با جامعه آمریکا بسیار رضایت بخش بود. مردم آمریکا خونگرمتر از آلمان بودند و سبک زندگی آنها در ایالتی که من هستم بسیار به سبک زندگی روستایی خودمان در ایران شبیه تر بود و از این نظر من راحتتر بودم. مشکل اصلی من در آمریکا، نداشتن امنیت شغلی است. با اینکه تحصیلات مناسبی دارم و درآمد خوبی هم به نسبت عایدم می شود ولی هر شوکی که در بازار نفت و مشتقات آن ایجاد شود، باعث ایجاد نگرانی برای من میشود. به طوری که در بحران نفتی چند سال پیش، چندماه بیکار بودم و این برایم بسیار اذیت کننده بود. مخصوصا اگر کسی پس انداز نداشته باشد و مجبور باشد اقساط وام بپردازد، این اذیت شدن و استرس چندبرابر خواهد بود. البته این را باید بگویم که واقعا آمریکا بهشت موعود نیست و هر کاری هم که بکنم باز اینجا بیگانه ام و اینجا متعلق به من نیست. به تازگی به این فکر افتاده ام که زمینی در روستای پدری در ایران بخرم و بعد از بازنشستگی به آنجا بیایم. وطنم با همه سختی هایی که دارد اما جایی است که من به آنجا تعلق دارم و گوشت و پوست من با آنجا عجین شده. همچنین استرس و غم و غصه ای که بعد از فوت پدر و مادرم برایم اتفاق افتاد یکی از تلخ ترین اتفاقات من در غربت بود. آنموقع که آلمان بودم مادرم را در ایران از دست دادم و توانستم خودم را به مراسم چهلمش برسانم. بعداً هم که در آمریکا بودم پدرم از دنیا رفت و سختی این دو واقعه برایم از همه سختی های زندگی بیشتر بوده است. ظاهرا ترس از مرگ پدر و مادر چیزی است که هر کسی که مهاجرت کند، همراه خودش این ترس را دارد و برای من که پدر و مادرم را بسیار دوست داشتم، این ترس دو برابر است و حسرت کنار آنها نبودن چیزی است که تا آخر عمر همراه من است...
در این دو قسمت، سعی کردم قسمتهای اصلی مشورت گرفتن هایم با دوستانم را برای شما به اشتراک بگذارم. جمع بندی من از این مشورتها این بود که برای فردی با خصوصیات من، مهاجرت خوب نیست و بهتر است در ایران بمانم. از تستهای روانشناسی هم کمک گرفتم و تستها هم همین مسأله را تایید کردند. در کل مهاجرت یک امر شخصی است که برای هر کس با شرایط خاص خودش می تواند خوب یا بد باشد، ولی این سونامی مهاجرت عجیب غریبی که شکل گرفته به نظر قدری نامعقول به نظر می رسد و شاید تبدیل به مُد شده باشد! مُدی که وکلای مهاجرت، شرکتهای اعزام دانشجو، بلاگرهای اینستاگرام، دفاتر مشاوره مهاجرت، دارالترجمه ها و عده ای دیگر از آن سود سرشاری به جیب می زنند و ممکن است به زودی این مُد هم بخوابد و چیز دیگری مُد شود...