"ماشاالله برای خودت مردی هستی"! این جمله را بارها از زبان آدم های مختلف و در دوره های مختلف زندگی شنیده ام. خیلی قدیم ها در دوران نوجوانی و جاهلیت همان دورانی که آرزوی چریک شدن داشتم! با شنیدن آن خر کیف می شدم و فکر می کردم چه خبر است! این جمله را دوست داشتم چون به من حس قدرت می داد و فکر می کردم توانسته ام روی محدودیت های زن بودن را کم کنم.
همین جمله و در اصل، نگرش پشت آن باعث شده بود همه ابعاد زندگی و نگرشم را با ابعاد زندگی و نگرش مردها بسنجم و جاهایی که بوی زنانگی می داد را به صورت ناخودآگاه مردود بدانم. چرا که معیار درستی و راستی در ناخودآگاه من نگاه مردانه تعریف شده بود، قوی و قدرتمند بدون هیچ نشانی از ضعف و غلبه احساسات.
حتی اوضاع آنقدر خراب بود که احساسات کاملا طبیعی و صادقانه دختران هم سن و سالم را آشکارا یا پنهان به باد تمسخر می گرفتم و فکر می کردم آنها هم باید مثل پسرها فکر و احساس کنند تا زندگی بهتری داشته باشند!
التهاب های دوران نوجوانی گذشت و کم کم این تفکرات و احساسات هم در من تغییر کرد. خیلی هم تغییر کرد. در حدی که وقتی چند ماه پیش از کسی شنیدم که گفت: "تو خودت یه پا مردی"، با آب و تاب و با او بحث می کردم که من زنم، اگر بر فرض قوی هستم (که زهی خیال باطل) یک زن قوی ام و نیازی نیست مرا با مردها مقایسه کنی. نباید مردها را معیار قرار دهی و بعد زنان را با آنها اندازه بگیری. همه ما زنان و مردان، انسان هستیم و هر کداممان نقاط قوت و ضعفی داریم. پس قرار نیست اسم یکی را قوی بگذاریم و اسم یکی را ضعیفه و یکی را تحسین کنیم و دیگری را تحقیر.
"پسرا شیرن، مثل شمشیرن. دخترا موشن، مثل خرگوشن" را که همه به یاد داریم و هزار افسوس که این جملات مخرب را از زبان بچه های دهه نودی هم می شنویم!
این را هم خلاصه بگویم که این اسطوره سازی از قدرت مردانه در تمام حوزه های جسمانی، اقتصادی، اجتماعی، حیات عاطفی و ... خیلی هم به نفع مردان نیست و حتی فشارهای روانی و استرس های زیادی را برای مردان ایجاد می کند آن هم در این دوران پسا اسطوره!!
پی نوشت: بهانه نوشتن این یادداشت دیدن صفحه تقدیم پایانه نامه یک خانم دانشجوی رشته ادبیات بود با این جمله: "به مادرم که مردانه فکر می کند، مردانه قول می دهد و مردانه عمل می کند، اما باز هم مادر است".