آشپزی علاوه بر اینکه برای کودکان یک سرگرمی است، یک آموزشگاه طبیعی برای کمک به آنها در رشد و یادگیری است.
وقتی کودکان با پیروی از دستورالعمل، یک خوراکی تهیه میکنند یا در تهیهی غذا به دیگران کمک میکنند:
با هدف نزدیک کردن هر چه بیشتر آموزش به بستر زندگی و اجتماع، امسال برنامهی آشپزی را به طور جدیتر در برنامهی آموزشی پیشدبستان دنبال میکنیم.
در یکی از این کلاسهای آموزشی، در ابتدای کلاس بچهها داستان علی را شنیدند: «یک روز مادر علی به خاطر کمردرد نمیتوانست از جا بلند شود و غذا درست کند. علی هم تصمیم میگیرد به کمک مادربزرگ و دوستانش غذا درست کند. آنها با مشارکت هم و کمک مادربزرگ غذایی دستجمعی تهیه و در کنار هم میل میکنند.»
علی در داستان ما هم آشپزی گروهی را تجربه میکند و هم کمک به مادر و پرستاری از او را میآموزد. پس از داستان معلم گفت:
– میخواهیم با هم سالاد ماکارونی درست کنیم… برای درست کردن سالاد ماکارونی به تخم مرغ، سیبزمینی، ماکارونی و هویج احتیاج داریم.
معلم از کودکان خواست که هر کدام از مواد مورد نیاز را که در خانه دارند، روز بعد با خودشان به کلاس بیاورند.
خاطرهی روز بعد را از زبان مدیر واحد آموزش پیش دبستان بخوانید:
آن روز بعد از آماده کردن مکان، در را برای خوشآمدگویی و ورود بچهها باز کردم. مادرها به همراه کودکانشان، با چشمانی خندان و پرذوق، منتظر بودند. انگار برای آنها هم اولین آشپزی کودکان، تجربهای تازه بود. بچهها از مادرانشان خداحافظی کردند و وارد کلاسشان شدند.
در دستان هرکدام از بچهها کیسهای کوچک بود. یکی سیبزمینی آورده بود، یکی هویج، یکی تخممرغ …
زنگ اول: بچهها برای شستن مواد اولیه، دو نفر دو نفر از کلاس بیرون میآمدند و در حالیکه از اشتیاق و هیجان روی پا بند نمیشدند از من میپرسیدند: «خانم مدیر، کجا باید بریم؟» من هم آنها را به سمت آشپزخانه هدایت میکردم.
بچهها به کمک هم، مواد اولیه را شستند و بعد از آن، مواد را روی اجاق گاز گذاشتیم تا آبپز شوند.
زنگ دوم: حالا نوبت پوست کندن و خرد کردن مواد سالاد ماکارونی رسیده بود. بچهها بعد از شستن دستهایشان در گروههای سه نفره دور میزها نشستند.
– اجازه، من تا حالا تو خونه آشپزی نکرده بودم…
– خانم، من بلد نیستم خرد کنم…
– علی جان تو سرفه میکنی، این ماسک را بگیر و موقع شروع آشپزی ماسک بزن…
– اجازه، من میخواهم تخممرغها را خرد کنم…
ابتدا معلم به بچهها نشان داد که چطور مواد را پوست بکَنند و کوچک و نگینی خرد کنند. سپس به هر گروه مقداری هویج، سیبزمینی، فلفل دلمه و تعدادی تخممرغ داده شد تا بچهها آنها را پوست بگیرند و خرد کنند.
-اجازه! سیبزمینیها رو باید اینطوری پوست بگیرم؟
– بله درسته…
– خانم معلم، اینو نگاه کنید! مثل توپه…
– آره زینب جان. این زردهی تخممرغه. مثل توپ گرده؛ مثل خورشید زرده. به خاطر رنگش بهش میگن زرده.
– خانم معلم، هویجها رو اینطوری خرد کنم؟
– باید کمی آنها را ریزتر کنی…
بچهها بعد از خرد کردن مواد، آنها را در ظرف اصلی که به هر میز داده شده بود ریختند و بعد از اضافه کردنِ ماکارونی پخته شده، با کمک هم، مواد را مخلوط کردند. سپس معلم به کمک بچهها با ماست و سبزیجات خشک، سس سالاد ماکارونی را درست کردند و روی آن ریختند.
– خسته نباشید آشپزهای کوچولو. غذاتون آماده شد. حالا وقتشه که از دستپختتون بخورید.
– وای خانم معلم! دستپخت این میزه چقدر قشنگ شده!
بچهها که بیصبرانه منتظر این مرحله بودند، هرکدام در ظرف خود مقداری سالاد ریختند و مشغول خوردن دستپخت خودشان شدند. در آخر کودکان مقداری از سالاد را به همراه دستورِ پخت آن به خانه بردند تا هم اعضای خانواده اولین دستپخت آنها را بچشند و هم تجربهی آشپزی را در خانه نیز تکرار کنند.