"بهترین زمانِ ممکن بود، بدترین زمانِ ممکن بود، عصر خرد بود، عصر حماقت بود، دورهی باور فرارسیده بود، دورهی شک و تردید هم رسیده بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهارِ امید و زمستانِ ناامیدی بود، همهچیز پیش از ما روی داده بود، پیش از ما هیچ اتفاقی نیفتاده بود، همگی در حال حرکت به سمت بهشت بودیم، همگی در حال حرکت به سمت دیگری بودیم ..."
چارلز دیکنز، داستان دو شهر
پُرآشوب و بدون نظم بود. آشفته و متناقض بود. مَردم باورهای سیاسی افراطی یا نگاه دشمنی به افراد دیگر طبقات اجتماعی داشتند. انقلاب فرانسه افسارگسیخته بود و خونهای بسیار بر زمین ریخت – بااینحال، دیکنز از هیچ صفتی جهت توصیف آن آشوب استفاده نکرد.
چارلز دیکنز ضمن بهکارگیری تعدادی تضاد، گسست انقلاب را به تصویر میکشد:
"بهترین زمانِ ممکن بود، بدترین زمانِ ممکن بود": تعداد اندکی دارای زندگی آسوده بودند و سَبک زندگی آنها بسیار متفاوت از تهیدستان بود. کسانی بودند که خود را با الماس میآراستند و افرادی هم وجود داشتند که از گرسنگی در صف نان بر سر یکدیگر فریاد میزدند.
" عصر خرد بود، عصر حماقت بود": این دوران به خاطر تفاوتهای بسیار زیاد در باور مردم نیز روایاتی دارد. روشنفکرها فلسفهی آزادی و برابری سر میدادند اما افراطگرایانی بودند که به شهرها حمله میکردند تا برای حق و حقوقشان بجنگند.
مردم عقیده دارند مسیر جهنم با اهداف خوب هموار شده است – و این مورد کاملاً در مورد انقلاب فرانسه صدق میکند. چارلز دیکنز چنین مینویسد " همگی در حال حرکت به سمت بهشت بودیم، همگی در حال حرکت به سمت دیگری بودیم". تبهکاران معتقد بودند خشونت توجیهشدهشان میتوانست به جامعهی بهتر و عادلانهای ختم شود و همین به فروپاشی اجتماعی ختم شد. در مسیر خلق بهشت، مردم میتوانند متضاد آن را هم ایجاد کنند.
همچون چارلز دیکنز به خوانندگان خود کمک کنید پیچیدگی شرایط را احساس کنند. سریع دست به فرهنگ لغات نبرید تا صفتی را بیابید که بتواند اوضاع را وصف کند. کاری کنید خواننده تصویرسازی کند و آنچه را مینویسید ببیند. تضادها را در کنار یکدیگر قرار دهید، کاری که چارلز دیکنز انجام داد تا پیچیدگی انقلاب فرانسه را درونی تجربه کنید نه صرفاً بیان یکسری مفهوم. از انقلابی نوشت که یک اتفاق ساده نبود؛ جنگ تناقضها بود. واقعاً میخواهید درک کنید، پس آن را احساس کنید.