Roshmand
Roshmand
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

ایده‌های تکراری ، بدرود

کلیشه برای خواننده‌ی امروزی ذره‌ای اهمیت ندارد. حرف‌های بی‌روحی که تا چشم خواننده بهشون بخوره مغزشون خاموش میشه و برای وقتی که به آن اختصاص دادن افسوس میخورند. مثل "بین خطوط را بخوان" یا "از آن به بعد به شادی در کنار یکدیگر زندگی کردند." حرف‌های بیخودی که نویسنده‌ی خوب بایستی توانایی اجتناب از کلیشه‌گویی را داشته باشد. شاید باور نکنید اما به مقوله‌ی ایده‌های تکراری به ندرت پرداخته میشه هرچند توهین بسیار بدی به خواننده است.

حرف‌های تکراری از همان اول محکوم به فنا هستند. ازشون استفاده میشه چون با خِرَد مرسوم و نظر مخاطبین در سرتاسر جهان تطبیق دارند که ناشی از گستردگی موضوع نوشتن دارد یا آنچه عموم می‌دانند.

برای اینکه در دام کلیشه اسیر نشوید کافی است از 10 کیلومتری دست به قلم نبرید. اپ‌های مسیریاب را در نظر بگیرید که در هیچ زمانی دقیق نیستند و شما برای آنکه بتوانید مقصد خود را به صورت دقیق مشخص کنید لازم است آن‌قدر زوم کنید تا خیابان‌ها و کوچه‌ها را به خوبی تشخیص دهید. اجازه بدید مثال بزنم: اینترنت چگونه می‌تواند زندگی روزمره جامعه را دستخوش تغییر کند؟. برای فکر کردن راجع به پاسخ بدک نیست اما اگر جزئی‌نگر و نگرشی داشته باشید افتضاح است. هرچه وقت بیشتری به جزئیات اختصاص داده بشه، گریز از کلیشه هم راحت‌تر خواهد بود. شمای نویسنده باید همیشه و در همه حال "مخاطبین" خود را باید در بالای لیست اولویت ، ارجحیت و اهمیت قرار بدید.

شاید دیر شده باشه اما حرف و ایده‌ی کلیشه دقیقاً چیست؟ به احتمال بسیار زیاد نمی‌توانید خلاف آن حرفی بزنید و به‌عنوان موردی پیش‌پاافتاده مردم راحت‌تر با آن‌ها خواب میرن تا اینکه پای تلویزیون گلف تماشا کنند.

یک موضوع آشنا را در نظر داشته باشید اما از زاویه‌ای جدید شروع به نوشتن کنید تا کلیشه نباشد. ایده‌ها قطعاً جدید نخواهند بود اما نگرش شما، شوخ‌طبعی شما به همان موضوع آشنا روح و جان می‌بخشد. داستان‌های شخصی هم می‌توانید بدان اضافه کنید، چرا که نه؟ آیا این نمی‌تواند مانع از روایت کلیشه‌طور شود؟ دقیقاً به همین خاطر هست که میشینیم پای رمانتیک-کمدی با اینکه میدونیم زوج داستان نهایتاً به خوبی و خوشی در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد؛ 24 مجموعه تلویزیونی محبوب خیلی از افراد بود و آن‌ها کاملاً آگاه بودند که جک بائر دنیا را نجات خواهد داد.

یک کار دیگر هم می‌توان انجام داد از اصل موضوع بگذرید تا به کلیشه دچار نشوید. بجای اینکه بنویسید بزرگ‌ترین کافه زنجیره‌ای در جهان استارباکس است تمرکز را بر روی مواردی بگذارید که کمتر کسی بدان پرداخته باشد مانند طبق چه شرایطی مشتریان می‌توانند خرید رایگان داشته باشند یا به چه دلیل صبح‌ها به مشتریان توصیه می‌کنند نوشیدنی ساده‌تری میل کنند و عصرها به سراغ نوشیدنی‌های ترکیب‌دار بروند.

کلیشه همان چیزی است که توانایی شگفت‌زده کردن خواننده را ندارد. مخاطب می‌تواند فقط با نگاه کردن به موضوع پیش‌بینی کند که نویسنده قصد گفتن چه چیزی را دارد. اما آن دست از ایده‌ها که نگرشی پشت‌شان هست همیشه مخاطب را درگیر می‌کنند. شرایط آسوده را چالش‌برانگیز می‌کنند و شرایط بد را به خیال راحت تبدیل می‌کنند، خواننده را شوکه می‌کنند و اجازه نمی‌دهند ذهن به خواب فرو رود.

پس دفعه‌ی بعد که پشت سیستم نشستید و یا قلم به دست گرفتید با نگاه دقیق‌تر به موضوع و یا افزودن یک پیچش غیرمنتظره به یک تمِ آشنا، دور کلیشه و حرف تکراری خط بکشید.

کلیشهنویسندگیجذب مخاطبایده پردازیویراستاری
سلامت فردی و کمی فناوری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید