چند وقت پیش به پادکستی گوش میدادم که گوینده در ابتدای کار اعلام کرد: "آنچه در اینجا میشنوید به دلیل خواست و علاقهی من هست نه علاقهی شما." اگر مخاطب ناامید بشه و دیگه بهش گوش نده هیچ اشکالی ندارد. شاید اون گوینده بخواد حرفهایی بزنه که به مذاق همه خوش نیآید پس با نادیده گرفتن منطق و قضاوت برخی از جمعیت شنونده، انبوهی از طرفداران به سمت خودش کشانده که طرز فکر کاملاً مشابهی با وی دارند.
همچون آب، نوشتن هم نیاز به یکسری مسیرها و جریانات دارد. دست از آبشور بردارید که برای همه یکچیز هست و به هر آب روانی به چشم آبشور نگاه میشود. سعی کنید دست ببرید روی طاقچهی قلبتان و راجع به چیزی بنویسید که دیوانهاش هستید. اشتیاق یک پدیدهی همهگیر است. مثل رودخانهها که به سمت دریا و اقیانوس سرازیر هستند، مردم هم به سمت چیزی گرایش دارند که دیگران دارند.
انتخاب با شماست، یا برای خودتان بنویسید یا برای دیگران. یک آن فکر کردن به هزاران نفر دیگر میتواند شما را دیوانه کند چون نمیدانید دقیقاً بر روی چه چیزی میتوانید تمرکز کنید. اجازه ندهید دنیایی از دیدگاهها شما را سرگردان کند. یک فرد مشتاق را برگزینید و برای همان یک نفر به نحوی بنویسید که نماینده شما در جذب مخاطب باشد.
هنگام نوشتن این مورد را در نظر بگرید که 6 ماه گذشته به دنبال چه چیزی بودید. تمرکز بر ایدههایی که میتوانست شما را شگفتزده کند یا موجب صرفهجویی در وقت و انرژی شود. اگر عمقنویس هستید بهتر است بدانید جزئیات بیشتر نسبت به خِرَد مرسوم ارجحیت بیشتری دارد. نحوهی نگارش شما بایستی اعتراض به سطحینویسی باشد که فقط با چرندیات سعی در پر کردن مغز خواننده دارد.
اگر هم انتخاب کردید برای کس دیگری بنویسید بهتر است بالای نوشتهتان نامش را بنویسید و گویی در حال پر کردن صفحه ویکیپدیا برایشان هستید به توصیف آن شخص بپردازید.
هرچه بیشتر نوشتهی شما معطوف به علایق خاص یک شخص باشد کمتر میتوانید توجهشان را جلب نمائید. بهگونهای بنویسید که مخاطب شما به کلیشهها و فیلسوفها حساسیت دارد چراکه حس چرتگویی سنج آنها بارها قویتر از موانع الکتریکی است.
این نوع نوشتن همان ملاقات مخاطب است که شاید هرگز در زندگی واقعی فرصت دیدار رو در رو پیش نیاید پس بهتر است کاری کنید آنها برای دیدار بعدی لحظهشماری کنند.