ویرگول
ورودثبت نام
رستم رسولی
رستم رسولیرستم رسولی شاعر و داستان نویس
رستم رسولی
رستم رسولی
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

نقد و بررسی یوزپلنگانی که با من دویده‌اند


نمونه‌ای از نثر کتاب و یادداشتی در مورد نثر شاعرانه نجدی
.
.

جمعه بود و پرده اتاق ایستاده بود، زمستان سفیدی آن طرف پنجره سرمای سفیدش را راه می‌برد.

باران چند خط بارید

دستش را روی سینه‌اش گذاشته بود کف دست‌هایش از صدای دلش پر شده بود

ماهرخ در اتاقی پر از بوی خیس قنداق داشت برنج پاک می‌کرد

صورتش را مثل آب روی بالش ریخت

آتش کفر می‌گفت

کمی سکوت شد به اندازه یک کف دست

سه شنبه خیس بود

باران مثل خون از زخم‌های چتر می‌ریخت باد

باد می‌وزید و درخت‌ها از درد به خود می‌پیچیدند

سرما را به تن اسب مالید

از چشم‌هایش صدای شکستن قندیل‌های یخ به گوش می‌رسید

هیچ دهکده‌ای از دور نمی‌آمد

صدای تمام شدن روز را می‌شنیدم

با انگشت آب را سوراخ کرده بود

طعم آرام نمکی که از روی خزر می‌آمد، روز را پر کرده بود

دست‌هایش را روی گوشش گذاشت تا سکوت سیاه شده باغچه را نشنود
.
.
.

نرمی نثر کتاب مثل حل شدن یک بیسکویت در چای داغ است،  شما در هیچ جای کتاب حتی در متشنج‌ترین داستان کتاب (خاطرات پاره پاره دیروز) اثری از شتاب زدگی و شتک نمی‌بینید؛ حتی در عین تعلیق و فضای ملتهب، داستان بسیار نرم جریان دارد. یعنی به جای اینکه صدای داستان به بیرون از کتاب ریخته شود؛ دقیقاً برعکس عمل می‌کند و خواننده خود را گوشه‌ای از حیات و در حال تماشا کردن واقعه می‌بیند.
.
.
.
.
نجدی را به جرات می‌توان گفت که در نثر شاعرانه، (حتی تنها با استدلال به همین کتاب) در ردیف بهترین نویسنده‌هایی قرار داد که با این گونه از سبک نوشتاری قلم میزنند. حتی این را میتوان ادعا کرد که قلم نجدی را در این بین، میتواناز دیگر نویسنده‌هایی چون گلشیری، گلستان، نادر ابراهیمی و غیره جدا کرد و جایگاه بهتری داد.
نجدی توانسته پیوند بین گفتار روزمره و توصیف موقعیت‌ها را با رابطه منطقی و یا گاه انتزاعی پدیده‌ها به خوبی درک کند.
نوع نگاه نجدی به رخدادها چیزی ورای یک دید عمیق است. عمیق بودن نگاه چیزی متفاوت از کاری است که نجدی انجام می‌دهد.
بسیاری از نویسندگان حتی نزدیک این توصیف‌هایی که نجدی خلق می‌کند هم نشده‌اند. تنها کسی که می‌توان آن را به نجدی بسیار نزدیک بدانیم (طوری که از کلمات کارکرد میگیرند) سپهری است.
خانه کلمه‌های سپهری تقریبا دیوار به دیوار توصیفات نجدی است.
این شعر از نجدی رو ببینید:

کسب و کار من
شغل من
نگاه نکردن به خونریزی است 
شغل من این است که روزنامه نخوانم
شب‌ها دود می‌رقصد
در زیر سیگاری روی میز
پرده می‌آید از پنجره تا نیمه‌های اتاق
یعنی باد پرده را تکان می‌دهد
همین باد که از دریا تا من آمده است
داشتم می‌گفتم
شغل من خاموش کردن رادیوست
بستن تلویزیون در تمام ساعات پخش خبر
.
.
.

نگاه نجدی به وقایع در شعرهایش نیز متمایز از دیگران است دغدغه‌مند، بی تکلف، مطالبه‌گر، نرم در عین حال ستیزه جو.
محتوا، زره و کلاه‌‌خود به تن دارد.
در تمام صفحات و در هر پاراگراف در حال جنگیدن است. جنگ با خرافه با جامعه با حاکمان با معیشت با دیکتاتوری‌ها با سانسور با خفقان.
نجدی به جای اینکه مشت گره کرده‌اش را در هوا تکان بدهد و فریاد بزند آن را دور قلم مشت کرده و روی کاغذ فریاد می‌زند.

برای محتوا میلیون‌ها کلمات می‌توان نوشت اما در این پست، قصد فقط پرداختن به نثر بود. چیزی که می‌توان بارها و بارها با خواندنش از آن لذت برد و یاد گرفت

بیژن نجدینقد کتابنثر ادبی
۲
۰
رستم رسولی
رستم رسولی
رستم رسولی شاعر و داستان نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید