شاید طیربا نمیدانست قرار است اولین قدمگاه کسی شود که طرحش دلدادگی و راهش آزادگی است.
قلبش مالامال از پاکی و ذهنش مملو از زیبایی است.
طیربا گمان نمی کرد بتواند روح بلندی چون تو را پرورش دهد تویی که فخر اهل زمین و آسمان و فخرالشبابی!
طیربا جایگاه لبخند کسی شد که آرامش صدیق و هراس عدو بود؛ طیربا نمی توانست روح تو را اقناع کند
نه طیربا بلکه کل دنیا نمی توانست جایگاه تو باشد
تویی که بال هایت بر روی زمین جای نمی گرفت
جای تو از همان ابتدا هم آسمان بود
برای همین تویی که روح مطلع الفجر هستی را به دست قنیطره سپرد تا از آنجا به آغوش خدایت بروی!
خدایی که عاشقانه بندگی اش کردی و او هم مزد این بندگی را چه زیبا داد...