من خیلی عصبانیم
خیلی شاکیم
خیلی بهم برخورده
بهم توهین شده
ما امسال کنکور داریم. سال افتضاحیه و ما ۱۸ تا داریم سعی میکنیم به هر ضرب و زوری که شده برای خودمون و بقیه قابل تحملش کنیم. و هرررربار میایم یه کاری کنیم که بهمون خوش بگذره دقیقا باید یکی یه ضدحال بزنه!
امروز (طبق روال هربار) نوبت ناظم عزیزمون بود?
بالون آرزو آوردیم که هوا کنیم. آقای مشاور اول با شوخی گفتن شماها ۱۸سالتونه خجالت بکشین از سنتون. بچه ها گفتن شما که میدونین ما هرکاری بخوایم میکنیم. اونم گفت هرکاری میخواین بکنین.
فکر کن خانومی حورا(پشتیبان انسانیا) و حدود ده دوازده نفر از ما انسانیا و دو سه تا از دوستامون تو ریاضی تجربی رفتیم پشت بوم(ما طبقه ی چهارمیم و حیاطمون پشت بومِ مدرسه س) که بخاطر چهارشنبه سوری و عوض کردن حال و هوامون بالون آرزو بفرستیم هوا. بالون آرزوی چندتا بچه ی کنکوریِ خسته که داشت افکارشون رو با خودش بالا میبرد!
مگه میشه از همچین صحنه ای عکس و فیلم نگرفت؟ معلومه که نه!!!!! حسن گوشیمو گرفت. میخواست فیلم بگیره. خانومی حورا گفت با گوشی من بگیرین. یکی از بچه هامون گرفت گوشی رو و شروع کرد به گرفتن
منم گوشیم دست حسن بود. حواسم به وصل کردن صابونِ بالون به سیماش بود و روشن کردنش.
بالون رفت هوا. جیغ زدیم. دست زدیم. خوشحال شدیم. خیلی داشت خوش میگذشت. بالون رفت اونور. داشتیم دنبالش میگشتیم. از تو حیاط معلوم نبود. رفتیم جایی که پنجره داره و میشه پایینو دید. داشتیم با حسن از پنجره نگاه میکردیم ببینیم کجا رفت. نبود. خواستیم برگردیم. ناظم اومد. برگشتم سمت حسن. گوشیم رو میز بود. اشاره کردم برش دار نبینتش???? نفهمید. ناظم دید. ناظم مثل همیشه ضدحال زد. ناظم مثل همیشه فقط مارو عصبی کرد.
ناظم از ما انسانیا بدش میاد. به هر دلیلی. با هر منطقی. از ما بدش میاد. رسما به ما میپره و با ریاضی تجربیا میگه و میخنده. کافیه اسم گوشی بین ما برده بشه پدرمون دراومده ولی اونا جلوش آهنگ گوش بدن و سلفی بگیرن بازم گوشی ازشون نمیگیره. برمیگرده درباره ی همکلاسیِ من میگه ولش کنین این که همه ش خوابه درس نمیخونه بیدارش نکنین.
نه ازش توقع ندارم بفهمه یه کنکوری امسال چه حس و حالی داره. چقد فشار روشه. چه زجری میکشه از اینکه تمام آینده ش وابسته س به ۴ساعت کذایی که اصن شاید وسطش حالش بد شه و کل درسی که خونده بخاطر چند دیقه بره رو هوا.
شاید داره روانشناسی میخونه و تازه کنکور دکتری داده. ولی ذره ای. تاکید میکنم. ذره اییییییی نمیفهمه باید با یه آدم چجوری رفتار کنه. اونم آدمی تو شرایط ما.
اولین باری نیست که اینجوری میکنه. آره ما اشتباه کردیم گوشی بردیم ولی مگه تو از رشته های دیگه گوشی شونو گرفتی که الان سر من داد میزنی که گوشیمو تحویل بدم بابت فیلمی که توش نیست؟ خانمِ مشاور گوشی رو قطع میکنه و جواب نمیده. یکی از بچه ها میگفت شرط میبندم زنگ نزده فقط خواسته تو رو بچزونه.
قبلا هم از ما گوشی گرفته. ولی فقط از ما گرفته. بهش میگم خب چرا تبعیض قائل میشی بین ما؟ از ما میگیری از اونام بگیر دیگه
بعدم بهم میگه دوقطبی.
خب من چه توقعی از این ناظم دارم؟
تازه میگه لطف کرده منت گذاشته چون من و یکی دیگه حساسیم با ما کاری نداره.(بهتره نگم که البته دقیقا کلید کرده رو ما دوتا)
گوشی رو تحویل ندادم. داشت به اون یکی ناظممون میگفت خانم فلانی شما شاهد باش من ۴۰دیقه با دانشآموز حرف زدم آخر گوشی رو نداد.
آخرشم پشت چشم نازک کرد و داشت میرفت منم برگشتم به اون یکی ناظممون گفتم خانم من همین الان گوشی رو نشون شما میدم ببینین یه دونه عکس و فیلم توش نیست!
گفتن من بهت اعتماد دارم میدونم اگه میگی نیست ینی نیست
گفتم من واقعا بابت اعتمادتون ممنونم تا کمر بابتش خم میشم جلوتون. ولی میخوام فردا شاهد بگیرمتون که اگه ناظم رفت پشتم دروغ گفت بتونم سند بیارم برا حرفم.
نشونش دادم. دید که هیچی نیست. گفت من میدونستم تو اگه با این اطمینان میگی نشون میدم ینی نیست. ولی انقد حرص نخور. تنش درست نکن. مهم نیست.
ولش کن بزار قسمت خوبشو بگم
من که داشتم حرف میزدم بچه ها تحصن کرده بودن? داشتن درس نمیخوندن که خانومی حورا رفته بهشون گفته پاشین درس بخونین?
اون موقعم که ناظم اومد تو سالن و گفت گوشی مال کی بوده هیشکی جیکش درنیومد. اگه خانومی حورا نمیگفت مال منه عمرا نمیتونست پیدا کنه صاحبش کیه.:))) اولین باری بود که بچه هامونو انقد متحد میدیدم:))) حقیقتا کیف کردم:))))
فردام قراره اگه داستان ادامه دار شد تحصن کنن. کاش واقعا بازم مث امشب بشن و واقعا پشتم وایسن.
فردا ولی گوشی نمیبرم. شاید دیگه کلا هم نبرم البته. یذره دلشوره دارم نکنه بخوان زنگ بزنن خونه و....
متاسفانه من از داخل ساپورت نمیشم و خیلی خوب نیست اگه اینجوری شه?♀️?♀️?♀️
فردا میخوام بگم اینبار از گوشی من چشم پوشی کنین مث هزار باری که از گوشی ریاضی تجربیا چشم پوشی کردین. حالا دفعه های بعد اگه خبری شد تحویل میدم.
حالا کاش گوشی بود. هرکاری تو مدرسه واسه ما ممنوعه ریاضی تجربیا با خیال راحت انجامش میدن.
من واقعا دیگه نمیخوام کوتاه بیام.
خدایا لطفا کمتر استرس داشته باشم.
[در این محل یک عدد نفرین نصب بوده که الان نیست]
خدایا لطفا.
مرسی.