غمگینم !
این ابتدای سخن است و احساس میکنم
برای ادامه واژه ها ،یاری ام نمیکنند ،
دوست دارم بنویسم ،
اینگونه بهتر میتوانم فکر نکنم ، به هیچ چیزی !
فکر کردن خسته ام میکند،
آنقدر که دوست دارم ماه ها بیهوش باشم .
و چشمهایم چیزی را نبینند
یا اصلا برای مدتی قلبم را خاموش کنم
اینجاست که مرگ از نظرم جذاب است !
یک تراژدی تلخ ، اما دلچسب ! شبیه به قهوه .
البته قهوه مثال درستی برای تفهیم ارتباط ما بین ،
درد و دلتنگی یا آرامش و تلخی نیست ،
اما میشود کمی درکش کرد .
چقدر خوب است که حداقل میشود:
افکار را روی کاغذ آورد ،
انباشته شدن کلی فکر ،
در یک محفظه ی چند سانتی متری کُروی
که ما انسان ها ان را مغز مینامیم
بسیار وحشتناک و خطر ناک است.
خوشحالم مابین این همه هیاهو حداقل این نوشتن را دارم
باتقدیم احترام:#روح_الله_سالاری