خیلیا بودن و کماکان هستند که دنبال راه سوم میگردند. واقعا هم مسالهای هست که درگیری ذهنی بالایی میطلبه. شاید خیلی سریع نشه به نتیجه رسید. تو این درگیری فکری جذاب و حساس بحث تعادل و میانه روی پیش میاد......
چالش ذهنی هر روزه ی من فلسفه ی انتخاب بوده. هرچی بیشتر تو این قضیه تعمق کردم زودتر به بن بست رسیدم. آیا واقعا دنبال راه سوم نباشیم؟ لااقل کسی هم نیست بگه گشتم نبود نگرد نیست. انگار همه دنبالشن. وقتی نظام خلقت اساسش بر زوجیت هست، مثلا شب در برابر روز، زن و مرد، مثبت و منفی،خیر و شر، بهشت و جهنم یا در نظام های سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا، جمهوریخواه و دموکرات. انگار همه چیز به سمت زوجیت در حال حرکت هست. حتی در انتخاب های ساده و روزمره خودمون هم گزینه ها تا جایی پیش میرن که به دوراهی میرسن. وقتی تعداد این دوراهی ها از یه حدی بیشتر میشه آدم رو غرق در تفکر برای پیدا کردن یک راه سوم میکنه. اصلا شاید فلسفه ی امتحان، این باشه که تو انتخاب راه درست حرفه ای بشیم و یا یک راه نادرست را پشت سر هم انتخاب نکنیم. اصلا آدم های متعادل وجود دارند؟ اگر هستند چه شکلی اند؟ چه حرکتی زدند که به تعادل رسیدند؟ اینکه بهشون میگن متعادل دقیقا یعنی چی؟ یعنی میشه آدم هم به وقتش تقلب کنه و هم دست چهارتا نیازمند رو بگیره و کمکشون کنه؟ آیا فرمول به تعادل رسیدن همینه که آدمی ملغمهای از حرکات سفید و سیاه باشه و جزو طیف خاکستری محسوب بشه؟! شاید من کور رنگی دارم که طیف خاکستری رو نمیتونم ببینم. اصلا دلیل اینکه خیلی از افراد دوست دارن مبهم رفتار کنند چیه؟
جالبه که تمام افرادی که مثلا در حوزه سیاسی خودشون رو جزو حزب اعتدال گرا میدونند، نتایج کارهاشون اصلا متعادل نبوده چرا که میبایست رضایت هر دو طیف طرفداران و مخالفان شون رو تا حدی جلب میکردند. حال آن که اینگونه نبوده است. اصلا شاید هر کسی که ادعای اعتدال داشت، داره همزمان به دروغگو بودن خودش هم اعتراف میکنه. از مسایل خانوادگی یا انتخاب همسر بگیرید تا خریدن یک کیلو سیب زمینی.
این وسط وقتی میای به رفتار آدمای فرازمینی مثل انبیا و ائمه نگاه بکنی تا ببینی اون ها چگونه بودند، به نتایجی میرسی که اگه با اوضاع و این اشتیاق بالای خودمون برای متعادل به نظر رسیدن مقایسه کنیم بسیار نگران کننده است.
اگر داستان آیه ی( و یطعمون الطعام علی حبه......) را در نظر بگیریم، این سوال پیش میاد که چرا امیرالمومنین و حضرت زهرا (س) وقتی ندای سائل را برای غذا شنیدند، همه ی آنچه که داشتند بخشیدند؟ مثلا نمیشد بخشی برای خودشان نگاه دارند و فقط به اندازه ی نیاز آن یک نفر اطعامش کنند؟ مگه راه میانه روی و اعتدال همین رو نمیگه!!!؟؟؟ یا امام حسن مجتبی علیه السلام اگه اشتباه نکنم یک بار در عمر مبارکش تمام آنچه که داشته بخشیده؟ نمیشد لااقل به اندازه نیاز خودشان مبلغی نگه دارند؟
هر چی که در زمان جلوتر میریم، انگار هر کسی میره تو یه تیم جاگیری میکنه. انگاری دو تا تیم هم بیشتر نداریم و بازهم ماییم و انتخاب بر سر دو راهی .......