ویرگول
ورودثبت نام
روناک سری
روناک سریعلاقه مند به توسعه نرم افزار آزاد. :)
روناک سری
روناک سری
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

بس کن ایرانی!

آذر چهارصد و دو

با کوله‌ای سنگین روی دوش و خستگی از صبح دانشگاه رفتن، تلاش می‌کنم تعادل خودم را حفظ کنم. صندلی خالی هست ولی خانمی کفشش را درآورده و پایش را روی صندلی گذاشته. بی‌تفاوت به یکدیگر خیره می‌شویم با این‌که و قیافه‌ی وارفته و خسته‌ی من را می‌بیند، پایش را از صندلی برنمی‌دارد و به روی خودش نمیارد که زنان زیادی سر پا ایستاده‌اند.

در ایستگاه بعدی، تعادلم را از دست می‌دهم و محکم زمین می‌خورم، به تنها چیزی که فکر می‌کنم حفاظت از لپ تاپم است که آسیب نبیند. یکی کمک می‌کند بلند بشوم و دیگری به خانم محترم تذکر می‌دهد که پایش را بردارد تا من بشینم چون نیم ساعت است با کوله سرپا ایستاده‌ام و او ککش هم نگزیده. در ذهنم لبخند می‌زنم و از آن‌ها تشکر می‌کنم.

شهریور چهارصد و سه

هوش مصنوعی جوری همه‌ی دنیا را گرفته که همه می‌ترسند با چت‌جی‌پی‌تی جایگزین بشوند. به ویژه کسانی که تازه برنامه نویسی را شروع کرده‌اند، می‌پرسند آیا ارزش یادگیری دارد؟ به زودی قرار است جایگزین بشویم، ای وای! عده‌ی دیگری هم می‌خواهند با کمترین مهارت و دانش، بیشترین درآمد (آن هم دلاری) را داشته باشند و برنامه نویس هوش مصنوعی بشوند. فلانی را دیده‌ای؟ فقط پایتون یاد گرفت، الان درآمد دلاری دارد!

افرادی را می‌شناسم که عملا مغز خودشان را درآورده‌اند و به هوش مصنوعی سپرده‌اند. از شخصی‌ترین مسائل ممکن تا کارهای روزمره را به مدل‌های هوش مصنوعی سپرده‌اند. بدون توجه به حریم شخصی، امنیت داده‌های حساس و هوش طبیعی خودشان.

یک روز عادی و رندُم در زندگی دخترهای ایرانی

در هر ساعتی از روز، ماشینی دنبالم راه می‌افتد، یک جا می‌ایستد و شیشه‌ی سمت کمک راننده را می‌دهد پایین. همه‌ی ما می‌دانیم می‌خواهد سوارم کند. وقتی پیاده می‌روم، مردی با سرعت به من تنه می‌زند و بدنم را لمس می‌کند. سر کوچه می‌ایستد تا دوباره به من تنه بزند، از ترس سر جای خودم می‌ایستم و حرکت نمی‌کنم، نمی‌دانم حرکت بعدی‌اش چیست، لمس دوباره‌ی بدنم یا دزدی؟ مردم بی‌خیال از کنار من رد می‌شوند و آن مرد همچنان سر کوچه‌ی بن‌بست می‌ایستد.

روز دیگری به اجبار در بخش مردانه نشسته‌ام، کوله‌ی سنگین و اتوبوس خط واحد ایران، خطرناک‌ترین ترکیب ممکن است. با هر ترمز، جان تمام سرنشین‌ها به خطر می‌افتد. حتی آن‌هایی که نشسته‌اند. حس می‌کنم دست مردانه‌ای به کمر و پهلویم می‌خورد. هر چه جمع‌تر می‌نشینم یا سعی می‌کنم کوله را بین خودم و دست مرد پشت سرم بگذارم فایده‌ای ندارد، آن مرد از جای دیگری به من دست درازی می‌کند.

مرد دیگری که در صندلی رو به رو نشسته، به عقب برگشته و با نگاهش من را برهنه می‌کند. نمی‌خواهم فکر کنم بعد از برهنه کردن من در ذهنش، چه تصویری ساخته. برای یک لحظه آرزو می‌کنم کاش دختر نبودم و مثل بقیه‌ی پسرها در بخش مردانه نشسته بودم.

به زحمت می‌ایستم و در این میان، افراد دیگری در ذهنشان من را برهنه می‌کنند یا به بدنم دست می‌زنند. مرد پشت سری، نگاهش را می‌دزدد، مطمئن می‌شوم که تمام مدت خودش بوده. با گریه در ایستگاه بعدی پیاده می‌شوم و بقیه‌ی راه را اسنپ می‌گیرم. تقصیر خودم بود، نباید دختر بودم. هر روز زنان و دختران زیادی، مورد تعرض و آزارهای این چنینی قرار می‌گیرند.

ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بسیاری از رفتارهای اشتباه، عادی و پذیرفته شده‌اند. از اشغال یک صندلی با بی‌خیالی، تا استفاده‌ی بی‌پروای مردان از فضاهای عمومی برای آزار زنان. از ترسِ بی‌اساس نسبت به هوش مصنوعی، تا طمع خام برای درآمد سریع. همه‌ی این‌ها، وجه مشترکی دارند: کم‌اهمیت دانستن انسان دیگر. بی‌تفاوتی، تقلید کور، رفتار گله‌وار در شبکه‌های اجتماعی، و نبود مسئولیت‌پذیری، ما را به جایی رسانده که انگار نیازی به فکر کردن، مکث کردن، یا تغییر نیست. گاهی فقط کافی‌ست لحظه‌ای فکر کنیم: آیا کاری که می‌کنم، کسی را آزار می‌دهد؟ آیا مفید است؟ آیا انسانی‌ست؟ نه؟ پس انجامش نده.

به این بهانه می‌خواهم یک پروژه‌ی اپن سورس و مردمی را به همین نام بس کن ایرانی معرفی کنم. مهدی حضرتی این پروژه را با ایده‌ی ارتقای فرهنگ عمومی و نقد رفتارهای اشتباه شروع کرد و هدف آن‌ها ایجاد فضایی برای گفتگو، آموزش و تحول فرهنگی‌ست.

شما هم می‌توانید با سر زدن به گیت‌هاب این پروژه، در آن همکاری و مشارکت کنید.

https://github.com/Mahdi-Hazrati/baskon.ir

فرهنگایرانیهوش مصنوعیدرآمد دلاری
۵
۱
روناک سری
روناک سری
علاقه مند به توسعه نرم افزار آزاد. :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید