من میگویم کلمات، میرویانند. تو بخوان و باور کن. نوشتن پاشیدن رنگ سبز به سفیدی است. سفید از نظر من صلح نیست که خنثی بودن است. اثر نداشتن است و وای از بی اثری.
اثر میتواند یک صدا باشد. از گلویی بیرون بجهد و آوازی باشد گوش نواز یا فریادی گوش خراش. هرچه هست، تاثیری دارد و بهتر از سفیدی بزدلی است که نه جرات آواز دارد و نه شهامت فریاد.
اما سبز، این سبز روح بخش. زندگی است. تنفسی است که جریان دارد و حالا حالا قرار بند آمدن ندارد. سبز جریان زندگی است. حالا بهتر باور میکنی قدرت رویانندهی کلمات را. کلمات بر صفحه سفید کاغذ میتوانند فریاد باشند، میتوانند آواز باشند. نسخهی درمان درد شبانه باشند یا حکم آزادی. کلمات میتوانند شعر شوند و برقصند. نامهی عاشق به معشوق راه دور باشند. هرچه هستند از سفیدی بی اثر بهترند. نوشتن رقص است. حال میخواهد حرکت دست و قلم به روی کاغذ باشد یا تکان تکان انگشتان به روی صفحه کیبورد. چه نمایی زیباتر از نوشتن. فرض کن برقصی و به دنبالت رد سبزی به مسیر حرکتت رنگ بپاشد. این شاید سادهترین تعبیر نوشتن باشد. رقصی سبز.
من نوشتن را بغل میکنم و دعوت میکنم همه را به جرات نوشتن. به رها کردن ترس از بیان کلمات بر سفیدی کاغذ. کلمات، میرویانند. هدیه کنیم سبزی نوشتن را به تن لخت سپیدی.