بعدازظهر یکی از همین روزها، در میانهی کولاک کیفم را به آغوش کشیدهبودم؛ ماشینها و اتوبوسها زوزهکشان در خیابانهایی که رویشان شن پاشیدهبودند، از کنارم میگذشتند.
خستهتر از همیشه، جلوی تایمکس میایستم، ترسم این است که این قیافه خسته و داغونم را تشخیص ندهد؛ ولی صدای بوق تأیید میآید، شیفت خیلی شلوغی بود.
الآن با پای پیاده باید از این تپههای ناهموار برف فشرده جلوی بیمارستان بگذرم تا به آن سوی خیابان برسم. این وضع آدم را دیوانه میکند، خصوصاً اگر کسی مثل من ذهنش در انبوهی از افکار پر باشد، درست مانند تل برف کنار خیابان!
بچهتر که بودم، دوست داشتم درس بخوانم، مستقل شوم، کاری داشته باشم، صبح به صبح لباسهای اتو کشیدهام را بپوشم و راهی محل کار شوم.
اولین بار که فهمیدم روزی، شغلی تحت عنوان خانهدار داریم، خندهام گرفت.
از همان نوجوانی خودم را با پیشبند و دستکش ظرفشویی، با قابلمه قورمهسبزی در حال قل قل لوبیا و گوشت و سبزی با کار در بیرون میدیدم.
همیشه چیزی مرا مابین این دو قلقک میداد.
طبیعی است اگر الان بیمارستان شیفت نبودم، حتما کنار گاز مشغول آبکش برنج بودم و بخارش باید دستم را میسوزاند.
از آخرین باری که آشپزی کردهام، حدود یک هفتهای میگذرد.
علاوه بر من در همهی تاریخ زنهایی بودند که در پی هویتشان با مردان گلاویز میشدند.
به راستی کدام را باید انتخاب کرد؟
زن امروز، زنی که باید یکی را از بین زن سنتی و زن مدرن انتخاب کند.
تفکر سنتی که در عقب نگاهداشتن زن در فعالیتهای اجتماعی، ایفای نقش زن را درتربیت فرزند و شوهرداری منحصر میکند.
این تفکر زن را برای اندرونی میخواهد، اینکه پخت پز بکند، خانه را سامان دهد و بچهها را تر و خشک کند؛ نه کاری به کار علم و اندیشه داشته باشد نه پیگیر فرهنگ و سیاست باشد نه از اقتصاد سهمی داشتهباشد.
در این دیدگاه، زن موظف است در خانه بماند و فرزند و شوهر خود را سامان بدهد تا آنها چرخ جامعه را بچرخانند؛ آنقدر بسابد تا خودش هم سابیده شود.
تفکر سنتی عمدتاً مخالف حضور اجتماعی زن است و با تحصیل و کسب معارف میانهی خوبی ندارد و پستو را برای زن بهتر میداند؛ و خانهداری را یگانه فعالیت بلامنازع زن میداند. علاوه بر این، در ترویج خانهداری نیز افراط میکند و تمام فعالیت اجتماعی زنان را در همسری و مادری خلاصه میکند و ماحصل این تفکر، اگر زن در این دو نقش موفق نشد، ترشیده و اجاق کور تلقی میشود.
در این ایدئولوژی زن باید نقش ضعیفهی منفعل خود را بپذیرد تا مورد احترام قرار گیرد.
اما مدرن ها...
تفکر مدرن که زن را از آن طرف بوم به پایین میاندازد، اصالت را به حضور در اجتماع میدهد. حضور اجتماعی زن، یک حضور فرهنگی و معنوی نیست؛ منظور مدرنها از حضور اجتماعی، مشخصاً تحصیل و شغل در درجه اول است.
در نظر مدرنها، خانهداری ننگ است و مادری نه تنها افتخار نیست؛ بلکه اگر مانع پیشرفتها و موفقیتهای فردگرایانه زن در جامعه شود باید به اقل برسد.
زن مدرن یک چشمش به زن سنتی است که سعی میکند هر کاری که او میکرد، انجام ندهد و چشم دیگرش به مرد مدرن است و در تکاپوست از انجام هر فعالیتی که مرد انجام میدهد باز نماند.
مشکل مدرنها این است که با بیرونکردن زن از متن خانواده، بنیان خانواده را به شدت سست کردهاند.
حال آنکه زن امروز باید از این دوقطبی جعلی عبور کند و نه حضور در اجتماع را به تنهایی اصل بداند و نه خانهداری بیخبر از عالم و آدم را بپذیرد.
اصلا مگر خانهداری، همان کارهای فرساینده، سخت، جارو و پخت و پز است؟!
مگر خانهداری فقط همین ظرف و جارو و مبلمان است؟!
خانهداری بسیار فراتر از این حرفهاست.
خانهداری یعنی #خانواده_داری؛ یعنی مدیرت عاطفی خانواده در اصلیترین پناهگاه انسان همان خانه یا خانواده؛
یعنی #انسان_داری؛
یعنی #جامعه_ای_سالم؛
یعنی #جامعه_داری؛
یعنی #کشور_داری؛
قدر خانهداری را بدانیم، #انسان_سازی کمتر از ماشینسازی، ساختمانسازی، مهندسی و پزشکی نیست.
یک زن میتواند قورمهسبزی را بینمک بپزد؛ ولی در عین حال نمک زندگی یک جور را کم و زیاد کند.
فاطمه کول/ مامایی ۹۵