چطوره برای چند دقیقه فکر کنیم دغدغه های دو تا جوون یا بهتر بگم دو تا کفتر عاشق برای اینکه بتونن یک زندگی تازه رو شروع کنن چی میتونه باشه؟ مهر و محبت که خب شاید از همه ساده تر باشه و انشاالله به همین سادگی هم بمونه. شغل و درآمد مناسب؟ البته. ولی موضوعی که چند وقته ذهن منو درگیر کرده مسکنه. همون "سقف بالا سر" خودمون. هر کسی یک معنی متفاوتی برای سقف بالای سر داره. یکی به یه سوییت 12 متری میگه خونه یکی هم به یه واحد نوساز، کلید نخورده، متریال فوق العاده، نورگیر شمال و جنوب، پارکینگ، آسانسور، انباری، بازیدید مساوی خرید. یکی هر بار که سقف بالای سرشو نگاه میکنه یاد پولی که آخر برج باید برای صاحب سقف واریز کنه میفته یکی صاحب کلی از سقفای بالای سر مردمه.
اشتباه نکنین. من نیومدم که بگم آی مردم، پس کجاست رابین هود زمونه؟!! با این حرفام میونه ای ندارم. چیزی که بهش فکر میکنم اینه که هم اونیکه 12 متر خونه ی اجاره ای رو توی خواب میبینه دنبال خونه است هم اونیکه میتونه یه واحد نقلی 1 خوابه یه جای به نسبت خوب اجاره کنه. هم اونیکه میتونه صاحب یه خونه ی 67 متری توی سه راه ضرابخونه بشه، دنبال خونه است هم اون کسی که 200 متر 3 خواب بالای زعفرانیه توی برج استخر دار براش کوچیکه.
هر کدوم از این آدما شاید شرایط خاص خودشونو داشته باشن. ولی همگی دغدغه خونه دارن. همگی دلشون میخواد هر چه زودترسقف بالاسرشون رو داشته باشن.
وقتی این حرفا رو میشنویم ناخودآگاه به این فکر میکنیم که وا! خب اونیکه 200 متر خونه رو میگه کوچیک اشتباه میکنه! همون 200 متر از سرشم زیاده! میدونه اون 200 متر آرزوی چند تا جوون این مملکته؟! میدونه بعضیا آرزوی 12 متر خونه ی اجاره ای رو دارن؟!
ولی هیچکی نمیگه اره بابا شاید میدونه ولی خودش یه عمر توی 1000 متر ویلای لواسون باباش با حداکثر امکانات زندگی کرده و از ویلای 890 متری کوچه ی روبه روییشونم که چیزی از ویلای اینا کم نداره دختر گرفته.
چیز دیگه ای که به ذهن خیلیمون میاد اینه: همون بهتر که خونه پیدا نکنه. وقتی باباش پول این مردمو خورده! وقتی باباش اختلاس کرده! وقتی باباش کلاه برداره! وقتی باباش پول حروم آورده روی پول حروم! خودشم که دیگه وضعش معلومه! دختر همسایه رو اصلا کجا دیده؟! معلومه که سر و گوشش میجنبه! آخرشم تیر خلاصو میزنیم؛ از اون پدر پسر بهتری هم نباید توقع داشت!!
ولی چرا به ذهنمون نمیاد که شاید باباش خون دل خورده و شبانه روزی کار کرده توی یه شغل خوب و وقتی لواسون هنوز لواسون نبوده خونشو خریده. فکر اقتصادی داشته و تونسته سرمایه اش رو زیاد کنه. از همه ی اینها مهم تر، شاید عمری شکر خدا کرده. تو دارایی و نداری. شاید حتی این وسط دست خیلیارم گرفته باشه و چند تا دخترو جهاز داده باشه. مگه نه اینکه خود خدا وعده داده که اگر شکر نعمت کنید، نعمت شما را زیاد می کنم. مگه نه اینکه خدا میتونه به بنده اش از جایی که حتی فکرشم نمی کنه روزی بده؟ اره با دختر همسایه ازدواج کرده. نه که بیفته دنبال دختر همسایه ها... نه. حتی دختر محله براشون ظرف آش هم نیاورده که یه نظر نگاه کنه. شاید مامانش عروسشو توی روضه ی امام حسین علیه السلام دیده و پسندیده و قرار خواستگاریو گذاشته.
همه ی این حرفا برعکسشم هست. برای برعکس فقط میگم که کفر نعمت، نعمت رو کم میکنه. خیلی کار ها روزی ما آدما رو کم میکنه. ولی در همین حد بگیم کافیه.
چرا نمیتونیم راجع به همه ی آدما فکر کنیم که شاکرن؟ هم صاحب سقف بالای سر کلی از مردم شاکره و حلال خور، هم اونی که خدا بنا به مصلحتش روزی کمتری رو نسیبش کرده.
خلاصه چیزی که فکر منو مشغول کرده همینه. بله... همه ی جوونا با هر شرایطی که توش هستن برای تشکیل زندگیشون نیاز به مسکن متناسب با شرایط خودشون رو دارن. دغدغه ی اصلی همه ی جوونامونم هست. ولی بیایم و جوونای مملکت خودمون رو کمتر قضاوت کنیم. این جوونا به اندازه ی کافی فشار زیادی رو تحمل میکنن. شاید اگر قضاوتشون نکنیم... تهمت نزنیم و براشون دعا کنیم... کمکی نه به خرید خونه، بلکه کمکی به آرامش زندگیشون کنیم. پس همگی با هم دعا کنیم انشاالله خونه ای متناسب با شرایط و شان هر جوون برای هر جوون.