اگر بخوام برای شروع چیزی بنویسم :
قرار بود که بشنوم و بنویسم , بنویسم از قصه ی روزگار مردم.
شروع کردم نوشتن از تخیلاتم و به خودم لقب داستان نویس دادم و پای حرف و داستان مردم نشستم.
فقط درد شنیدم و درد دیدم.
چیزی برای نوشتن نداشتم توی تاریکی و برهوت گیر کردم , درد مردم راز شد و من به دنبال پیدا کردن فرمول مرهم دوویدم بین هر چیزی گشتم و بین هر جایی سرک کشیدم .
به خودم که اومدم شخصی اسمم و درمانگر صدا کرد, اره , من به دنبال داستان نویس شدن لقب روانشناس گرفتم.