برای من از خدا سلامتی بخواهید و یک دل سیر آرامش. از خدا بخواهید که قلبی مهربان داشته باشم و دلی مثل دریا و توانی مثل کوه و قدرتی همانند آتشفشان.
از خدا بخواهید که خدایی باشم، مثل آدمهای خوب و درستکار.
بیایید و دست من را بگیرید و در سجاده خود مهمان کنید و پس از نمازتان بگویید خدایا، این رفیق ما را دریاب.
بیایید و در صفحات قرآنی که میخوانید، مرا نیز یاد کنید...
رَّبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ
پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند، و جمیع مردان و زنان باایمان را بیامرز؛
اینکه شما برای من دعا میکنید، گو اینکه در بهترین لحظه های میان خود و خدا، نزد او برایم وساطت میکنید که چه کار خوب و چه حس منحصر به فردی است.
اینکه دعایم میکنید یعنی که تمام وجودتان را برای خیرخواهی من گرو گذاشته اید و اینکه از صمیم قلب میخواهید که من به آرامش و آسایشی برسم، یعنی خدا میداند در قلب تو، چیزی جز صداقت و صفا برای من نمیگذرد.
این خواستنها و دعا کردنها و وساطتها، وقتی که من و قلب من با شما و قلب شما یکی میشود چیزی شبیه به شفاعت است. شفاعت همین است که یک نفر برای من، برای تو، برای ما، از خدا خیری بخواهد... دعا کند... وساطت کند... بخشایش طلب کند درحالیکه دستانم را گرفته و مرا با خود به نزد خدا برده است.
حالا ممکن است این شفاعت در دنیا باشد، ممکن است در آخرت. ممکن است برای همین روزهای سخت و پر اضطراب باشد، ممکن است در صحرای قیامت باشد. جایی که آدمهای خوب میتوانند تو را نجات دهند.
شفاعت همین است و پذیرش آن برای قلبهای آرام، چیز سختی نیست.
بیایید برای هم شفاعت کنیم. در لحظه هایی که فکر میکنیم دعایمان به استجابت نزدیک است، با هم یکی شویم. یک روح شویم در دو کالبد. دست هم را بگیریم و به نزد خدا ببریم. به خدا بگوییم که آمده ایم برای این رفقایمان، بهترینها را بخواهیم. بگوییم خدایا! هموطنان مرا و دوستانم را از جنگ و فقر . بلایا و بیماری ها حفظ کن... حال دلشان را خوب کن و خنده های فراموش شده را به آنان برگردان.