بدون مقدمه میرم سراغ اصل مطلب، این مطلب قراره یه یادداشت دوستانه باشه برای کسانی که میخواهند این کتاب را بخوانند(یا کتاب را دارند ولی هنوز نمیخواهند بخوانند) ولی ازونجایی که اولین باره در مورد یک کتاب مینویسم شاید کیفیت مطلب چندان بالا نباشه!
هشدار: فکر کنم قراره مقداری از داستان رو اسپویل کنم ولی به نظرم داستان کتاب موضوع اصلی آن نیست.
داستان کتاب در مورد یه استاد دانشگاه اسبق(دوست داره با نام مربی صدا زده بشه) و دانشجوی خوبش هست که دوباره بعد از سالها همدیگر رو ملاقات میکنن ولی نه یه ملاقات معمولی، قضیه اینکه که مربی (استاد) در بستر بیماری ALS هست و ظرف چند ماه دار فانی را وداع میگوید ولی هم خود او هم دانشجوی محبوبش دوست دارند از این لحظات نهایت استفاده رو ببرند.
دانشجو که در شهری دور از مربی زندگی میکند هر سهشنبه با ضبطصوتش به ملاقات وی میآید و با هم در مورد موضوعی گپ میزنند، موضوع کتاب این صحبتها و درسهاییست که مربی پیر که اکنون نگاهش به زندگی و مرگ عوض شده به جوان میدهد. جوان که سالها از اصحاب رسانه بوده وارد زندگی تکراری پول برای پول شده و حرفهای مربی کاملا بهکارش میآید، به دلیل مشابه به کار ما نیز هم...
در انتهای کتاب میفهمیم که این نوشتن و منتشر کردن این کتاب هم آخرین پروژه مشترک آن دو بوده اما چه چیزی این کتاب را خاص و ارزشمند میکند؟ به نظرم نگاه مربی پیر(موری) و ساده زیستی او، ارزشمند بودن شادی در نگاه او، توصیه های ابراز احساسات، ترس نداشتن او از مشکلاتش و حتی با شجاعت بیان کردن آنها، گوش شنوا داشتن او برای مشکلات مردم(در حالی که خودش با مرگ دست و پنجه نرم میکند) بسیار شایان توجه است.
مثل همیشه با شنیدن نظرات شما خوشحال میشوم، شما هم اگر در مورد کتابی نوشتید خوشحال میشوم با من(و دیگران) به اشتراک بگذارید.