در خلاصه داستان سریال جیران که قصهای عاشقانه و تاریخی دارد، آمده است: «زنهار که طراز و طریقت گمشده و مجاز و حقیقت به هم آمیخته. سهم رعیت کابوس است و سهم سلطان تخت طاووس. کجاست تدبیر کریمخان که تاج شاهی پس بگیرد از ما ندانمکارها؟ کجاست شمشیر نادر که انتقام بکشد از ما خرابکارها؟ مملکت آشفته است و امیرکبیر در گور خفته. هر نامی آبستن ننگ است و هر صلحی آبستن جنگ. آدمیزاد قبله عالم هم که باشد پناه میخواهد.
قلعهای میخواهد که جانپناهش باشد. برای اولاد آدم هیچ قلعهای محکمتر از عشق نیست. بدهید همهجا جار بزنند که:
ایهاالناس! دیروز در حوالی تجریش پادشاه شما عاشق شد.