من سید علی معینی هستم و علاقه زیادی به کارآفرینی و خلق ارزش دارم . و از بچگی علاقه زیادی به کامپیوتر و تکنولوژی داشتم و دارم.برا همین رویام این بوده تا شرکت های بزرگی همچون گوگل ، آمازون ، فیسبوک و مایکروسافت تاسیس کنم. تقریبا از 16 الی 17 سالگی سعی کردم کسب و کار راه اندازی کنم و در همون ابتدا اهمیت کار تیمی رو درک کردم وتلاش کردم تا یک تیم به وجود بیارم مخصوصاً اگه اون تیم از دوستام باشن، و وقتی پای صحبت کارآفرینان موفق و شکست خورده مینشستم و میگفتن هیچوقت با رفیقاتون همکار نشین و از عیب هاش میگفتن باور نمیکردم و میگفتم بنده خدا عرضه نداشته نتونسته حالا میگه نمیشه. برا همین هیچ موقع گوش ندادم و سعی کردم تا با دوستام تشکیل بدم . نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی ایده های زیاد زیبایی تو ذهنم همیشه تشکیل میشه ، برا همین تو دوستام میگردم واونایی که پتانسیل دارن رو دعوت به کار میکنم ، و اما فاجعه اونجایی شروع شد که فهمیدم 99.99999999 درصد از دوستانم تکلیفشون با خودشون روشن نیست و نمیدونم میخوان چیکار کنن و برنامه ای برای آینده شون ندارن و اون 0.00000001 از دوستام خودشون برا خودشون برنامه های خیلی خوبی دارن . و همشون چند روزی اومدن بعد دیگه نیومدن یه سری شون اصلا نیومدن یه سری شون قول های خیلی خوبی دادن و آدم رو امیدوار کردن وبعد نا امید. خلاصه فهمیدم حساب کردن روی دوستام دیوانگی محضه چون همشون خودشون و منافعشون و خوشگذرونی هاشون رو به بقیه چیز ها ترجیح میدن ، من نمیگم همه جا اینطوریه ولی حداقل میدونم دوستای من اینطوری هستن. :|