جعفرعلیاننژادی، فعال رسانه
یکی از مهمترین مصادیق صفآرایی تبیینی مقابل دشمن در موضوع زن، تلاش برای ادبیاتسازی و مفهومپردازی در خصوص حرکت زنان بعد از وقوع انقلاب اسلامی است.
پرپیداست بعد از وقوع انقلاب اسلامی تغییری شگرف در وضعیت و موقعیت زنان ایجاد شد. علاوه بر امکان نقش آفرینی غیرقابل مقایسه، منزلت، جایگاه و شان زنان دچار تحول و تغییر اساسی شد.
گزارش و روایت این تغییر وضعیت، نیاز به نوعی ادبیاتسازی و مفهومپردازی دارد. علی الاصول زنان بعد از انقلاب اسلامی با تاریخی جدید روبه رو شدند که تا قبل از آن کمتر تجربه کرده بودند.
میتوان گفت جریان روشنفکری، به شکلی پیشدستانه ابتکار چنین روایتسازی را از انتهای دهه شصت در قالب تحمیل گفتار فمینیستی، به دست گرفت. آنها واقعیت حرکت زنان را با خوانشی انحرافی، آهسته آهسته دچار دگردیسی معنایی کردند و رنگ و بوی دیگر بخشیدند.
با برآمدن دولت اصلاحات، از آن واقعیت با عنوان «جنبش زنان» یاد شد. این ادبیات به شکلی توسط طیف جامعهشناسان غربخوانده، تداوم یافت و رنگ و لعابی سیاسی پیدا کرد. مهمترین پیامد این خوانش غیرواقعی، انحراف مطالبات زنان از خواستههای واقعی به خواستههایی سیاسی و جناحی بود که اصلاحات نمایندگی میکرد.
ایدهپردازان جبهه اصلاحات، با چنین روایتپردازیها و تئوریسازیهایی، موفق شده بودند بسیاری از تغییرات اجتماعی و حرکات گروههای غیرسیاسی را مصادره کرده و به نام خود سند بزنند. ادبیات مورد استفاده قرار گرفته روشنفکران و جامعهشناسان، کاملا وارداتی و غیراصیل بود.
در مقابل تلاشهای این جریانات سیاسی، اما زنان در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی مسیری متفاوت را طی کردند که به بیان مقام معظم رهبری، آنان را در موضع تهاجم و مطالبهگر نسبت به وضعیت زنان در کشورهای غربی قرار داد.
برخلاف ایدههای جنبشی که بیشتر مطالبات محدود و مقطعی زنان را دنبال میکرد، شاهد حرکتی مستمر، بیوقفه، روبهجلو و رشدیابندهای بودیم که برای حرکت، منتظر گروههای سیاسی یا نهادهای مدنی نمیماند. این واقعیت وجود داشت و اتفاقا از شدت واقعی بودن، دیده نمیشد.
«حرکت زنانه» شاید برساختی مناسب برای روایتپردازی و تئوریسازی برای آن باشد. این حرکت دارای جلوهها و ویژگیهای مختلفی بود که نیاز به تحلیل و تبیین را دوچندان میکرد. رخداد انقلاب اسلامی هم جلوهای یکتا از این حرکت بود و هم نقطه عطفی برای واقعیتیابی و عینی شدن آن.
مراحل این حرکت را میتوان به این ترتیب صورتبندی کرد:
حرکت قلبی: به معنای انقلابی درونی در زن، که به او حس خوداحترامی و عزت نفس بخشید.
حرکت ذهنی: به معنای حرکت از آگاهی تنانه به آگاهی زنانه که بعد از آن تغییر درونی، طالب تکریم و تعظیم اجتماعی شد.
حرکت عملی: به معنای تحقق و تعقیب آن انگیزه درونی و اراده عقلانی در صحنه میدان و واقعیت که هم به رخداد انقلاب انجامید و هم راهنمای آن حرکت بعد از انقلاب شد.
با این توضیحات وقتی از تغییر وضعیت زنان بعد از انقلاب صحبت میکنیم، باید تمام ساحات زندگی او را مدنظر قرار دهیم. نه تنها یک یا دو عرصه خاص. توضیح تغییر وضعیت زنان پس از انقلاب با انگارههای جنبشی، جامعیت و مانعیت کافی برخوردار نیست.
این تحلیلها اولا همه جامعه زنان را پوشش نمیدهد، ثانیاً شاخصهایی را برای زنان پیشرو قائل میشود که متناقض با منطق «حرکت زنانه» پس از انقلاب اسلامی است. به همین دلیل مطالبات آنان را کانالیزه، محدود و منحرف میکند.
حرکت زنانه، همه کنشهای ارادهمند عقلانی او در تمام زمینهها و محیطها در نظر میگیرد. شاخصهای آن کیفی است، احساس رشد میدهد، در تربیت نسل و استحکام ساخت درونی جامعه خود را نمایان میسازد. خانهداری را عقبماندگی معنا نمیکند، حضور اجتماعی را جهتدار میکند و در یک کلام به هویت زنانه معنا میدهد ...