مجتبی نامخواه از یک بخش بنیادین درایده اجتماعی امام خمینی (ره) میگوید!
حجتالاسلام مجتبی نامخواه، مدیر کارگروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم(ع) در گفتوگو با ما به بررسی مسئله جنگ فقر و غنا در اندیشه امام(ره) پرداخته است.
***
منظور از ایده جنگ فقر و غنا چیست؟
این مفهوم یک ریشه و منطق الهیاتی روشن دارد. همان منطق و نگرشی که مفهوم مستضعف از آنجا آمده است. بر حسب این مفهوم، فقر قابل تقلیل به تنبلی فقرا نیست. همچنان که ثروت و انباشت آن در دست عدهای نتیجه زرنگی و زیرکی مثبت صاحبان سرمایه نیست. در این نگاه فقیران قشر ضعیف نیستند، بلکه مستضعف هستند یعنی به استضعاف کشیده شدهاند. این تعبیر جنگ، در واقع بیانکننده همین فرایند استضعاف است. کلمه جنگ توضیحی است بر فرایند استعباد یا جنگی که برای به بردگی کشیدن انسان در جریان است. جنگی که بازندگان آن تودههای وسیع مردماند و برندگان آن اقلیت معدود مستکبر. این ادبیاتی است که مکرر در قرآن و نهجالبلاغه و منابع دینی ما درباره آن حرف زده شده است. هنر امام خمینی(ره) این است که حجاب افتاده بر این مفاهیم اصیل و اصلی دین را میدرد؛ این ریشههای صریح الهیاتی را به اکنون میآورد، تبدیل به کلمه میکند و حال ما را بر اساس این ایدهها و با این کلمهها بازسازی میکند. در واقع از کاویدن معادن معانی وحیانی و حکمی، کلمه میسازد و این کلمات را به جامعه و تاریخ میآورد.
بنابراین جنگ فقر و غنا، آنچنان که بیشتر مخالفان این ایده ترسیم میکنند، تجویز یک جنگ میان طبقات اجتماعی نیست، بلکه توصیفی و تحلیل واقعیت و وضعیتی در جوامع است که در صورت عدم رسیدگی به آن از جانب حاکمان و نیروهای مسئول در جامعه، میتواند همبستگی اجتماعی را خدشهدار کرده و به چنین نقطهای در از هم گسیختگی جامعه منتهی شود. جنگ فقر و غنا، تصویر و ترسیم فرایند به استضعاف و استعباد کشیدن مردم به مثابه یک «جنگ» است. جنگی که بازندگان فراوان آن مستضعفان و برندگان اندک آن مستکبران جوامع انسانی هستند.
آیا در ادبیات امام خمینی(ره) جنگ فقر و غنا ناظر به وضعیت تاریخی بازمانده از دوره رژیم سابق است یا برای امروز ما هم حرفی دارد؟
برای این ایده و یا نظریه میتوان دو سطح را در نظر گرفت. سطح «صورتبندی مفهومی» این ایده و طرح کلمه «جنگ فقر و غنا». این کار در متنهای یکی دو سال آخر امام(ره) انجام شده است. سطح دیگر «استدلالهای مضمونی» مرتبط با این ایده است که در تمام سالهای مبارزه و نهضت و سپس نظامسازی پای ثابت ادبیات امام خمینی(ره) بوده است.
باید توجه کنیم در واقع امام جنگ فقر و غنا را به مثابه یک توصیف تاریخی مطرح نمیکنند، بلکه به عنوان یک ایده اجتماعی مطرح میکنند. یعنی امام خمینی(ره) میگوید و به صراحت مینویسد هم دگرگونی انقلاب اسلامی، جنگ فقر و غنا بود یا به تعبیری پاسخی به این وضعیت در دوره رژیم سابق بود، هم دفاع مقدس و وضعیت وقت انقلاب اسلامی در این چارچوب قابل تحلیل است و هم آینده انقلاب اسلامی در این چارچوب خواهد بود. این استدلالی است که در پیامهای سال آخر و در پیام پایان جنگ به صراحت مینویسند؛ مینویسند امروز جنگ دیگری آغاز شده که آن جنگ، جنگ فقر و غناست. ما هم میبینیم که امروز، سه و نیم دهه پس از آغاز این جنگ، ما درست در میانه میدان جنگ فقر و غنا قرار داریم منتهای مراتب این واقعیت اجتماعی و این جنگ اغلب توسط رسانهها پوشانده میشود و ایده جنگ فقر و غنا در واقع به ما امکان آشکارسازی این واقعیت را میدهد.
یکی از مهمترین بصیرتهایی که ایده جنگ فقر و غنا امروز به ما میدهد این است که برای همیشه بیاهمیت بودن و بیتأثیر بودن وضعیت اقتصادی در وضعیت اجتماعی و فرهنگی را کنار بگذاریم. این یک ایده خطرناک است که البته ریشههای تاریخی خاص خود را دارد. این که کار فرهنگی و اجتماعی و وضعیت فرهنگی و اجتماعی امری بریده از زمینه اجتماعی و اقتصادی است. در جامعهای با هر میزان از نابرابری و انباشت ثروت نمیتوان یک وضعیت فرهنگی و اسلامی و اعتقادی ناب داشت. این یک ستون اصلی در نگرش محافظهکارانه رایج در این زمانه است. ایده جنگ فقر و غنا به ما امکان میدهد این انگاره محافظهکارانه و نتایج سیاسی و سیاستی آن را نقد کنیم. اینکه بیکاری منشأ فرهنگی دارد و مشکل، کارگران بیکاری هستند که تن به کار نمیدهند، اینکه مشکل تنبلی است یا مسئله جمعیت، مشکلی صرفاً فرهنگی است و با ترویج و تبلیغ مقوله فرزندآوری مسئله حل میشود و مانند آن، اینکه تمام یا وجه غالب مسئله در بروز ناهنجاریهای اجتماعی در حوزه حجاب و غیر آن، محصول خطای بیحجابهاست و انبوهی از این شیوههای تحلیل؛ این ایدهها اعم از اینکه راهحل را اقدامهای سلبی و قانونی بدانند یا اقدامهای ایجابی و به اصطلاح کار فرهنگی را پیشنهاد بدهند، جملگی محصول یک سلسله از انگارههای محافظهکارانه هستند که امر اجتماعی و فرهنگی را منهای امر اقتصادی اجتماعی و منهای وضعیت عدالت و توزیع ثروت میفهمند و آن را به مثابه یک امر اعتقادی تحلیل و تجویز میکنند. ایده جنگ فقر و غنای امام خمینی(ره) یک شورش علیه این انگاره غالب است.
این توجهی که مفهوم جنگ فقر و غنا به مسئله روابط متقابل فرهنگ، جامعه و اقتصاد میدهد، به طور مشخص برای درک امروز ما چه راهگشاییهایی دارد؟
امروز در بیشتر قریب به اتفاق سیاستهای فرهنگی و همچنین تحلیلهای فرهنگی منتهی به این سیاستها، چه در رتوریک دینی رسمی و چه در پژوهشهای تئوریک، متغیرهای مؤثر بر «فرهنگ عمومی، منشأ افکار و رفتار عمومی و منشأ مسائل و مفاسد اجتماعی و فرهنگی» صرفاً در اغلب موارد اعتقادی فهمیده میشود، تصور میشود فرهنگ عمومی محصول مستقیم و تک خطی «باورها» است. مفاسد محصول باورهای غلط است و مانند آن. یک ظرفیت این قبیل تحلیلها این است که به لبه امنیتی ساختارهای رسمی هم وصل میشود. فلان بحران فکری و بهمان کژکارکرد رفتاری محصول باور غلط است، باور غلط از کجا آمده؟ از تبلیغات یا از اقدامات دشمن. پس شروع کنیم به مقابله با شبکههای سازماندهی و تبلیغات دشمن و معلوم است چقدر این ایده جذابیت و بازار خوبی دارد.
در مقابل اما ما یک تحلیل داریم که تلاش میکند نقش زمینه اجتماعی و اقتصادی را در فرهنگ مردم، افکار مردم، رفتار مردم و مسائل اجتماعی کشور بفهمد. به عنوان مثال نقش تورم را در شکل دادن به فرهنگ و افکار و مسائل اجتماعی بفهمد. تورم یعنی چه؟ یعنی انتقال ثروت از توده مزدبگیرها به اقلیتی که درآمدشان از طریق کار نیست. این غلط است که ما تورم را مشکل جامعه بدانیم. تورم در واقع برای بخش عمده جامعه که از طریق کار ارتزاق میکنند، مصیبت است اما برای بخش اندکی از دهکهای بالای جامعه که از طریق زمین و مستغلات و از طریق ارز درآمد کسب میکنند؛ ثروتشان به ریال نیست بلکه کالا و ارز و مستغلات است، برای اینها تورم حتماً مصیبت نیست و نعمت و منفعت است.
حالا فرض کنیم با جامعهای روبهرو هستیم که سالهای سال است در آن تورم با نرخی بسیار بالا در جریان است. این جامعه در عدالت عقبمانده است و در اثر این عقبماندگی عدهای منتفع هستند، بنابراین برای استمرار آن خرج میکنند، رسانه دارند و حتی به نوعی دین میسازند و تفسیر مطالب خود را از آموزهها و آیینهای دینی بازتولید میکنند.
آیا در این جامعه فرهنگ و دین آسیب نمیبیند؟ امر اجتماعی آسیب نمیبیند؟ رفتار عمومی آسیب نمیبیند؟ کژرفتاریها گسترش نمییابد؟ پاسخ حتماً مثبت است، اما آیا شما میتوانید یک سیاست فرهنگی نشان بدهید که نسبت به این پیوند میان فرهنگ و جامعه و وضعیتهای اجتماعی از قبیل نابرابری، توجه داشته باشد؟ به هر حال این همه سند و سیاست فرهنگی داریم. این همه رتوریک دینی داریم. انبوهی از خطابههای دینی داریم. انبوهی از نهادهای دینی داریم که کلی کارکرد دارند؛ کدام یک متوجه این مسئله یعنی بازتاب توزیع ثروت و ابعاد اجتماعی اقتصاد بر فرهنگ و جامعه هستند؟ این دقیقاً تحلیلی است که در همین فروردین امسال رهبر معظم انقلاب به آن تذکر دارند، ولی ما میبینیم که این توجه در سیاستهای رسمی و رتوریک دینی وجود ندارد و این بینشی است که دقیقاً ایده جنگ فقر و غنا نسبت به آن تذکر میدهد.
یکی از مهمترین زمینههای این غفلت که موجب خلق نگاه اعتقادی به امر فرهنگی شده و این نگاه را در سطح سیاستگذاری فرهنگی و در رتوریک دینی بسط داده و حتی به نوعی از تحجر دامن زده است، ترومای مارکسیسم در ایران است. پاسخی انفعالی به «اقتصاد زیربناست» تبدیل شده به این ایده که «اقتصاد هیچ جای بنای جامعه و فرهنگ نیست». تبدیل شده به اینکه در یک جامعه نابرابر لازم نیست تو با اسلام سرمایهداری بجنگی و حتی به آن فکر کنی. لازم نیست به فرایند استعباد و استضعاف بیندیشی. فقط به ترویج یکطرفه و تک خطی اسلام فکر کن!
ایده جنگ فقر و غنای امام خمینی(ره) تذکر به این مهم است که حق و باطل امری انتزاعی نیست. امام جنگ فقر و غنا را در ادامه جنگ حق و باطل مطرح میکند. این ایده به صراحت میگوید به همان اندازه که فروکاستن جنگ حق و باطل به جنگ فقر و غنا اشتباه است، تصویر و ترسیم جنگ حق و باطل منهای جنگ فقر و غنا هم حرف مفت است. بنابراین ایده جنگ فقر و غنا برای جامعهای مثل ما که در بحث عدالت با ایدهآل فاصله دارد اما مطابق تحقیقات انجام شده، قادر به درک اجتماعی و فرهنگی از نابرابری نیست، از نان شب هم واجبتر است.