این روزها که متاثر از نتایج انتخابات ریاست جمهوری، برخی گروههای سیاسی و رسانههایشان، انگشت اتهام را به سمت سعید جلیلی و الگوی سیاستورزی او نشانه رفتهاند و سعی در حذف او از سپهر سیاست ایران دارند، فرصتی است برای نیروهای انقلاب اسلامی تا در الگوی متفاوت سیاستورزی سعید جلیلی تامل کنند.
اگر الگوی منش سعید جلیلی را فهم کنیم، حتی میتوان عملکرد خودش را بر اساس الگوی کلان خودش نقد کرد. برای مثال این که بتوان ایدهها و برنامههای خود را با زبان توده مردم بیان کرد، الزامی جدی ذیل رویکرد تبیینی و تربیتی در انتخابات است.
پس چه طرفدار جلیلی باشیم چه منتقد یا مخالف او، مسأله مهم، فهم منطق کنش اوست. او چگونه میاندیشید که انصراف نداد؟ چرا در موضع منتقد وضعیت موجود جمهوری اسلامی ننشست؟ چرا در مناظره از داماد پزشکیان مستقیم نام نبرد؟ و... ابتدا باید این پدیده را «فهم» کرد و سپس موضع جانبداری، بی تفاوتی و یا مخالفت اتخاذ کرد
در دو دهه اخیر، خصوصا پس از رای نیاوردن در انتخابات ۹۲، جریان سیاسی اصولگرا فرصت و زمینه یافت تا ابتدا به صورت تلویحی و زیرپوستی و سپس عریان و صریح این انگاره را در میان حزباللهیها ترویج کند که «مسیر کسب قدرت از طریق سیاست ورزی مکتبی، مسدود است! و اگر تمنای تحقق آرمان های انقلاب اسلامی در جامعه را دارید، راهکاری جز تن دادن به قواعد سیاست ورزی متداول (البته با کمی روتوش و آرایش) وجود ندارد».
اصولگرایان چنین تصویر کردند که جبهه انقلاب تا وقتی که به «قواعد قبیلهای سهم بندی در لیستبندیها»، «فنون جنگ روانی»، «بازیهای تبلیغاتی»، «مصلحتسنجیهای بیمبنا»، و «تاکتیکهایی چون اجماع» و... تن ندهد، اساسا گشایشی در وضعیت سیاسیاش رخ نخواهد داد. در این نگاه، انقلاب اسلامی و آرمانهایش، صرفا ویترین شعارها و وجهه ما را تامین میکند، اما قرار نیست #روش را هم تعیین کند، بلکه سازوکارهای سیاستورزی را باید از دیگران الگو بگیریم.
تمکین به این راهبرد، نه تنها باعث شد که حزب الله آرام آرام از روشهای سیاستورزی خاص خود تنازل کند و کنش سیاسیاش رنگ و بوی عرفی بگیرد، بلکه منجر به کودتایی در فرهنگ سیاسی او شد، کودتایی که آن چه بر اساس مبانی نظری انقلاب اسلامی «فرع» دانسته میشد را بر «اصل» مسلط کرد.
در نظامهای سیاسی عرفی، اصلی ترین کارکرد انتخابات، انتقال قدرت به روشی غیرخشونتآمیز است و طبیعتا اصلی ترین هدف متصور برای حاضران در کارزار انتخابات نیز کسب قدرت سیاسی است. اما در نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر نگاه امام و رهبری، انتخابات فراگیرترین سازوکار «سیاستورزی» عموم مردم است.
«سیاستورزی» در مکتب امام اساسا یک «کنش تربیتی و رشدمحور» است. همان طور که فرد برای رسیدن به کمال و تقرب الهی، در جهاد با موانع درونی مثل حسد و کینه و عجب و... راه اخلاق میورزد، در جهاد با موانع بیرونی مثل ساختارهای ظالمانه و طاغوتها و... باید سیاستورزی کند.
در این نگاه، کسب قدرت (ولو با انگیزه خالصانه خدمت) فرعِ رسد و تعالی روحی سیاستمدار، هواداران او و مخاطبان کنش سیاسی او قرار میگیرد. در این چارچوب، «سیاستورزی مکتبی» برای یک کاندیدا صرفا محدود به رعایت اخلاق فردی اسلامی (مثل دروغ نگفتن، توهین نکردن، تهمت نزدن و...) نمی شود بلکه سنخی از کنش سیاسی است که در پی رشد و تعالی معنوی و اخلاقی سیاستمدار، بسیجشدگان و عامه مردم باشد و یا حداقل با رشد و تربیت هیچ یک از اینان در تعارض نباشد. پیروزی و شکست در انتخابات نیز صرفا بر اساس شاخص رای آوردن یا نیاوردن کاندیدای اصلح سنجیده نمی شود بلکه کاندیدایی موفقتر است که در برنامه رقابتی و انتخاباتی خود زمینه چنین «سلوک» تربیتی را بیش از دیگران برای هواداران خود و عامه مردم فراهم ساخته باشد.
شاید یکی از دلایلی که الگوی کنشگری سیاسی سعید جلیلی برای دیگران (و حتی برای برخی از دغدغه مندان گفتمان انقلاب اسلامی) بعضا نامانوس و عجیب به نظر میرسید این بود که جلیلی از دریچه چنین مبنایی به انتخابات مینگریست.
سابقه این نگاه سعید جلیلی به انتخابات را در فضای مجازی میتوان در متن سخنان او در جمع دانشجویان در زمستان ۸۳ (چند ماه قبل تر از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴) پیگیری کرد.
در شرایطی که نقل محافل تشکلهای دانشجویی مباحثه و مشاجره بر سر احتمال حضور این کاندیدا و آن کاندیدا بود، او در کسوت یک استاد دانشگاه (و نه کاندیدای ریاست جمهوری) توجه دانشجویان (به مثابه کنشگران سیاسی عرصه انتخابات) را به اهمیت گفتمانسازی در فرصت انتخابات جلب میکند و آنان را به مجاهدت برای طرح یک گفتمان «حقیقی» و «کارآمد» در انتخابات ریاست جمهوری فرامیخواند.
در واقع جلیلی در انتخابات ۴۰۳، عامل به توصیههای گذشته خودش بوده است. او در مقابل جنگ نرم طولانی مدت چند ساله دشمن مبنی بر کاشت تصویر «ایران در قعر دره»، تلاش کرد استعاره رهبری از موقف کنونی جمهوری اسلامی مبنی بر «در آستانه قله بودن» را در راهبرد تبلیغاتی خود عینی نماید.
جلیلی ضمن بیاعتنایی به توصیه برخی کارشناسان رسانهای که معتقد بودند (فارغ از اینکه واقعیت چیست) گفتمان تبلیغات ریاست جمهوری باید بر نفی و نقد گذشته استوار باشد تا مورد اقبال مردمی قرار گیرد، معتقد بود که گفتمان انتخاباتی باید ریشه در واقعیت و ناظر به حل مسائل امروز باشد. او برای پیروزی در انتخابات، بیش از چهل سال مجاهدت صورت پذیرفته در جمهوری اسلامی (رزمندگان دفاع مقدس، جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی، جهاد دانشگاهی، مدافعان حرم، مدافعان سلامت، ...) و نتایج و برکات پدید آمده ناشی از آنها را نادیده نگرفت، بلکه همگان را به شکر جمعی و عملی این نعمات از طریق بهره گیری از فرصتهای حاصل شده از آنان فراخواند. او با جامعه، از تصویر ایران در آستانه جهش و تعالی سخن گفت و با این ایده خود توانست بیش از سیزده میلیون رای کسب کند.
پرهیز جلیلی از ورود به مشاجرات سخیف شخصی با سایر کاندیداها، صرفا یک وسواس اخلاقی یا پسند شخصی نبود. او نشان داد که مایل است که مردم در انتخابات، جدال اندیشهها و مسلکهای مختلف را مشاهده کنند و از مسیر مقایسه و ارزیابی این افکار، اولا رشد یابند و ثانیا انتخاب درستی داشته باشند.
نگرش تربیتی به سیاست ورزی و انتخابات، باعث می شود که افق عمل سیاسی کاندیدای جبهه انقلاب، کوتاه مدت نباشد، اهل دوپینگ سیاسی نباشد و متوجه این نکته باشد که #دوپینگ، بدنه را ضعیف و از درون تهی میکند. او به هوادارانش و بسیجشدگان ذیل خودش به چشم «عدد رای» نگاه نمیکند که توهم کند عنان آنها به دست اوست و او میتواند با هر سنخ ائتلاف و اجماعی، آنان را به سبد رای دیگری «کوچ اجباری» دهد، بلکه او میبایست برای آنها به مثابه عاملیتهای انسانی، اصالت قائل شود.
جلیلی در انتخابات اخیر به درستی چنین کرد. او از یک سو فهمید که تحلیل های ریاضیوار از کنش انسانی رایدهندگان نادرست است و انصراف او به نفع دیگران حتی نتیجه کوتاه مدت حسابگرایانه هم در پی نخواهد داشت.
اما مهمتر از آن، روشن بود انجام چنین ریسک و قماری، عوارض و لطمات بلندمدت به بدنه اجتماعی جبهه انقلاب اسلامی خواهد زد. این انصراف به هسته مقاوم جبهه انقلاب، پیام ناممکن بودن کنشگری مستقل از جناحهای سیاسی خواهد داد و به آنان این حس را منتقل خواهد کرد که انقلابیون پیادهنظام جناح اصولگرایند و انتخاب و فعالیت ما، اثری ندارد و این حسابگریهای پشت پرده است که سرنوشت کاندیداها را مشخص میکند. تسری چنین نگاهی به فعالان سیاسی جبهه انقلاب، دعوت از آنان به کنشگری در بزنگاههای سیاسی آتی را مختل میکرد و عملا باعث ریزش جدی در کنشگری این بدنه اجتماعی میشد.
چنین تحلیل و نگرش مبنایی، سعید جلیلی را برآن داشت که در مقابل فشار سهمگین و بی ضابطه سیاسیون اصولگرا مقاومت کند و آینده سیاسی حزب الله را تضمین نماید.
امروز بخشی از انرژی تخریب جلیلی، حاصل هراس جریانهای سیاسی از جان گرفتن و تداوم این سنخ سیاستورزی مستقل و مردمی در جامعه ایران است. آنان از جوانان مومن انقلابیای می هراسند که در کارگاه بزرگ تربیت سیاسی انتخابات ۴۰۳، از یک سو شیرینی عاملیت سیاسی مستقل از لابیهای سیاسی را چشیده و از سوی دیگر فعالیتهای تبیینیاش در گفتگو با تودههای مردم نه تنها موجبات همراهی بیش از سیزده میلیون نفر از جامعه را فراهم ساخته، که تقدیر و لبخند رضایت رهبر انقلاب اسلامی را نیز در پی داشته است.