نگاهی به وحدتبخشی فعالیتهای سردار سلیمانی در گفتوگو با دکتر ابراهیم فیاض
گرچه سردار شهید سلیمانی عموماً به واسطه فعالیتهای برون مرزی شناخته میشود و چهره مطرحی در عرصه بینالملل است، اما اقدامات و رویکرد وحدتآفرین او در عرصه مسائل و تحولات داخلی نیز یکی از ابعادی است که همواره مورد تأیید تمامی جریانها و طیفهای سیاسی کشور قرار دارد.
در همین راستا در گفتوگویی با ابراهیم فیاض استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی به بررسی نقش ایشان در وحدتآفرینی میان جناحهای سیاسی داخل و نیز نیروها و جریانهای مختلف منطقهای پرداختهایم. او معتقد است حاج قاسم، پس از جنگ روحیه جهادی را از دست نداده و با همان روحیه به جنگ با فقر و مشکلات مردم آمده است. همچنین از نظر دکتر فیاض ایمان حاجقاسم سبب شده بتواند نظریه امامت و امت را در داخل و خارج کشور عملی و نهادینه کند. در ادامه مشروح گفتوگوی قدس با استاد دانشگاه تهران را مطالعه میکنید.
سردار شهید سلیمانی چگونه نقش و رویکرد محوری خود در حوزه وحدتبخشی را به اجرا درآورد و توانست با همین رویکرد به حل مسائل اصلی و اولویتدار بپردازد؟
اسرائیلیها میگفتند انقلاب اسلامی زلزله بزرگی در خاورمیانه بود و تمام جریاناتی که آنها شکل دادند را فروپاشید. امام خمینی(ره) از سال ۴۲ مبارزه با رژیم صهیونیستی را آغاز کرد و نبرد علیه صهیونیستها از همان جا کلید خورد. صهیونیستها درصدد بودند بهاییت را به عنوان دین رسمی وارد کشور کنند و این از پیش از دوره مشروطه شروع شده بود. در واقع، فراماسونری و بهاییت عملاً با جریان مشروطه انگلیسی بهشدت اوج گرفت.
پس از آن حکومت پهلوی براساس همان مشروطه انگلیسی به وجود آمد و دو رکن بهاییت و فراماسونری نیز در حکومت رضا شاه فعال بود. حکومت پهلوی با همین ساختار ادامه داد و زمانی که انقلاب به وقوع پیوست، ساختار فراماسونری و بهاییت در پهلوی فرو پاشید.
نخستین موضع انقلاب اسلامی، نسبت به مسئله فلسطین است. پس از آن، فراماسونری در خاورمیانه جریان دارد و جمهوری اسلامی ایران حتی در تحولات خاورمیانه به نبرد با صهیونیست ادامه داد. بدین ترتیب جنگی که به ایران از سوی صدام تحمیل میشود، به نوعی خاکریز دفاع از رژیم صهیونیستی است. رژیم بعث با اینکه ضد اسرائیل بود اما در جنگ با ایران عملاً به خاکریز دفاعی این رژیم تبدیل شد و صدام با حمایت تمامی دولتها با ایران میجنگید. صدام جنگ نیابتی به نمایندگی شرق و غرب را علیه ایران به راه انداخت؛ زیرا کشورمان آزادی در چارچوب استقلال را پیگیری میکرد. حتی شوروی هم به حمایت از صدام برخاست.
در چنین شرایطی، حاج قاسم و نیروهای او بر این باور بودند در حال جنگ با تمام کشورهای شرق و غرب هستند. ساختارهایی که در جریان جنگ توسط حاجقاسم و سایر فرماندهان طراحی میشد، بر همین اساس بود و میگفتند ما در حال مبارزه با جهان باطل هستیم و ایران به عنوان جهان ایمانی در حال نبرد با جبهه کفر است.
امام خمینی(ره) نیز در سخنانی که برای قبول قطعنامه ۵۹۸ مطرح کردند، به این نکته اشاره فرمودند. پس از جنگ نیز افرادی که غربگرا بودند، ساختار غربی ایجاد کردند و نوسازی و بازسازی پس از جنگ را با هدف غربگرایی ایران ادامه دادند. حاج قاسم و امثال ایشان هم در اقدامات بازسازی وارد شدند اما دیدگاه آنها کاملاً انتقادی بود و اعتقادی به بازسازی لیبرالیستی پس از جنگ نداشتند.
رهبری هم به مرور با عنوان امر به معروف و عدالت وارد حیطه نقد بازسازی پس از جنگ توسط غربگرایان شدند. نخستین مأموریت حاج قاسم پس از برگشت به کرمان این بود که برای قرارگاه قدس و امنسازی کرمان و سیستان و بلوچستان تا عمق پاکستان اقدام کنند. حاج قاسم برای نخستینبار فرهنگ جنگ و جبهه را در یک بحران داخلی به کار برد، یعنی همان همراهی با مردم و درنظر گرفتن امنیت و رفاه آنها را مدنظر داشت. بنابراین در قرارگاه قدس که در سیستان و بلوچستان تأسیس شد، درصدد بود زندگی مردم را بهتر و سپس به نابودی اشرار و برقراری امنیت اقدام کند، نه اینکه مستقیم وارد زندگی مردم شود.
پس از جنگ، هیچ فرماندهی همانند حاج قاسم اهل مبارزه نبود. آقایان غالباً به فضای صلح پناه برده و روال عادی زندگی را پیش گرفته بودند، اما او دنبال تداوم فضای جبهه و ایثار بود. حاج قاسم حقیقتاً تجسم انتظار شهادت بود. حاج قاسم زمانی که موفق شد در قرارگاه قدس با ساختار انقلابی و فضای جبهه فعالیت کند، هرگز به تضاد با مردم برنخاست و همواره به فکر مردم بود. بنابراین زمانی که در مأموریتهای خود در قرارگاه به موفقیت رسید، همین تبدیل به الگویی شد تا بتواند به سپاه قدس ورود کند. سپاه قدس با ورود حاج قاسم دچار انقلاب و تحولی عظیم شد و عملاً میتوان آن را به قبل و بعد حضور ایشان تقسیم کرد. جریان فکری وابسته به ایشان به همه جا گسترش یافت و حتی در داخل غزه هم رفته است.
فراجناحی بودن شهید سلیمانی یکی از ویژگیهای بارز شخصیتی و رفتاری ایشان است. در این باره نظرتان چیست و آن را نشأت گرفته از چه میدانید؟
حاج قاسم فردی نبود که از دور فرماندهی کند و خود به میدان معرکه میرفت. ایشان نظریه امامت و امت را در زمان جنگ اجرایی کرد. مانیفست ایشان، همان سخنرانی مشهور در رشت است که متأسفانه چندان بدان توجهی نشده و بعد معنایی و معنویت این سخنرانی مورد غفلت قرار گرفت. حاج قاسم استراتژیستی بزرگ در عرصه نظام امت و امامت بود که نمونه آن را در دوران جنگ اجرایی کرد. همواره لشکر۴۱ ثارالله در جنگهای آفندی و پدافندی بدون مشکل عمل میکرد که علت آنهم فرماندهی و مدیریت ایشان بود. غالباً برخی لشکرها دچار اختلافات سیاسی بودند و حتی اختلافات جناحی کشور به جبههها هم کشیده میشد، اما هیچ یک از اینها در لشکری که حاج قاسم فرماندهاش بود، دیده نمیشد.
بحث امت و امامت ایشان بهشدت فضا را فراجناحی میکند و امور را براساس ایمان پیش میبرد. ایمان همواره وحدتبخش است. حاج قاسم همواره مؤمن بود. به همین دلیل ویژگی وحدتبخشی و انسجامآفرینی داشت. ایشان با همین رویکرد و ساختار وارد سپاه قدس شد و آن را از ساختاری داخلی خارج ساخته و ساختاری جهانی بخشید. بدین ترتیب کماکان محوریت ایجاد سپاه قدس هم براساس ایمان است. البته ایمان مدنظر بحث، معطوف به مسلمان یا غیر مسلمان بودن نیست، بلکه موضوعی عام است. حاج قاسم براساس رویکردی کلان میاندیشد و تئوری امامت و امت ایشان بسیار گسترده است؛ بنابراین وقتی همین کلاناندیشی و رویکرد را به کار میبرد، سپاه قدس از مرزهای کشور خارج شده و به سمت جریانهای جهانی پیش میرود.
دیدگاه ایشان درباره امت و امامت چگونه توانست در عرصه خارجی و ایجاد وحدت میان جریانات و گروههای مختلف سیاسی و دینی منطقه راهگشا باشد و حتی معادلات بسیاری از قدرتها را برهم بزند؟
تمام کسانی که با سپاه قدس در ارتباط هستند؛ اعم از شیعه، سنی، مسیحی و یهودی، براساس همان رویکرد امت و امامت و ایمان حرکت میکنند و تمام روندها و اقداماتشان وحدتآفرین است. با حضور شهیدسلیمانی اختلافات میان نیروها و جریانهای خارجی از بین میرفت و وحدت برقرار میشد و همین کار را تسریع میبخشید. تمامی اختلافات و شکافهای سیاسی داخلی و خارجی زمانی است که ایمان نباشد یا ضعیف شده باشد. اما وقتی مبنا براساس ایمان باشد، وحدت ایجاد میشود. رویکرد حاج قاسم حتی در مسائل و اختلافات هم اینگونه بود. بدین ترتیب تشکیل سپاه قدس توسط ایشان براساس صلح جهانی و مبارزه نیروی قدس هم صرفاً با تجاوزات و سرمایهداری جهانی بود.
اقدامات حاج قاسم در سپاه قدس برای نابودی ساختار ظلم جهانی و دستیابی مردم به رفاه و در حقیقت درپی تحقق نظام امت و امامت بود. ترس دشمن از حاجقاسم صرفاً بابت مبارزات و نبردها نبود، بلکه هراس آنان به دلیل همین رویکرد کلان و ایمانی او بود. سردار سلیمانی ابتدا امنیت را در مناطق هدف ایجاد میکرد و زمانی که این امر محقق و آرامش برقرار میشد، بلافاصله به عمران و آبادی آنجا با ظرفیتهای بومی خودشان اقدام میکرد. به همین دلیل مردم بهشدت دوستدار او بودند و دشمن نیز اهداف و ساختارهای ایجاد شده خود را از دست رفته میدید. محوریت نظریه امت و امامت حاج قاسم که مبتنی بر قرآن است، مردم هستند. بنابراین محبوب شد و در حال حاضر «بیداری اسلامی دوم» که بهشدت خالصانه است، در جهان اسلام در حال وقوع است. بدین ترتیب روح او در تمامی ساختارهای خاورمیانه گسترش پیدا کرده و روز به روز در حال گسترش است. همان رابطه عاطفی که ایرانیها با ایشان داشتند، اکنون جهان اهل سنت و کشورهای دیگر با سردار سلیمانی دارند و این فضای احساسی را برقرار میکنند.
هرچه میگذرد، شهادتطلبی در میان نیروهای سایر گروههای مقاومت همچون حزبالله و حماس بیشتر میشود. اثرات اقدامات و رویکرد الهی حاجقاسم را در مقاومت و نبردهای مردم غزه شاهدیم، تا جایی که اسرائیل عاجز مانده است. این روند در حال تحول است و در کشورهای عربی که بهشدت دچار استبداد هستند، به مرور بیداری ایجاد می شود، اما این بار تحول بهشدت خالص است. ایشان راه را برای بیداری جهان اسلام که برگشتناپذیر خواهد بود، باز کردند. اگر بیداری اسلامی آغاز شود، هژمونی غرب در خاورمیانه از بین میرود. حتی روحیه مقاومت و آموزههای حاج قاسم در آفریقا و آمریکای جنوبی نیز تأثیر میگذارد.
باتوجه به شرایط و فضای فعلی کشور، گروهها و جریانات داخلی از کدام ابعاد و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری سردار شهید سلیمانی میتوانند در راستای همبستگی ملی و کاهش اختلافات بهره ببرند؟
باید تاریخ ایران را به قبل و بعد از شهادت ایشان تقسیم کرد. شهادت سردار سلیمانی آنچنان ساختار فرهنگی و فکری کشور را منقلب کرد که شاید هرگز به دوران ماقبل آن برنگردیم. شهادت ایشان به اندازهای فراساختارهای ایران را شکل داده که تمام اختلافات در حال از بین رفتن است. این را میتوان حتی در انقلاب علوم انسانی که در حال وقوع است، مشاهده کرد. گرچه شهادت ایشان تراژدی به معنای غربی نیست، اما میتوان آن را تراژدی دانست که قهرمانی بزرگ و انسانی ملکوتی بهطور ناجوانمردانه شهید میشود. بنابراین هرچه از تراژدی ایشان بگذرد، اثرات و بازتاب بیشتری خواهد داشت. تراژدی سیاوش قبل از اسلام، شهادت امام حسین(ع) بعد از اسلام و اکنون تراژدی سردار سلیمانی به نوعی فرهنگ ایرانی را ساخته و بهشدت وحدت آفرین است.
به همان اندازه که شخصیت سردار سلیمانی عظمت دارد، به همان میزان نیز شهادت او خواهد داشت و در تمام تاریخ کشور شروع به معنابخشی میکند. زمانی که معنابخشی آغاز شود، فراساختار به وجود میآورد و کارکرد فراساختارها این است که تضادهای ساختاری را از بین میبرند. درنتیجه شاهدید خون ایشان عمیقاً در فراساختارهای ایران در ابعاد سیاسی، فرهنگی، دینی و اجتماعی انسجام ایجاد میکند.
این موضوع حتی اکنون در خاورمیانه هم اثرگذار است. بنابراین شاهدید دیگر همانند گذشته گروههای اصولگرا و اصلاحطلب مطرح نیستند؛ چرا که حاج قاسم را به عنوان فراساختار معنوی قبول دارند و صحبتهای ایشان را مطرح میکنند. مردم عادی نیز از هر طیفی، سخنان و رویکرد او را قبول دارند. در واقع حاجقاسم به اسطورهای تبدیل شده که به شدت معنابخشی میکند و این معنابخشی تمام گسلهای ساختاری ایران را به هم پیوند میدهد.
قدس