مهدی خانعلی زاده، پژوهشگر روابط بینالملل:
«دولتهایی که با وجود قدرت بسیار، از اداره بهینه امور داخلی و خارجی ناتوانند.» این جمله، بهترین تعریف برای عبارت و مفهوم «دولت فرومانده» است که از سوی پروفسور نوام چامسکی، زبانشناس و اندیشمند آمریکایی حوزه سیاست خارجی ارائه شده است؛ مفهومی که چامسکی در کتاب معروف خود، برای دولت جرج بوش پس از اقدام به لشکرکشی نظامی علیه کشور عراق به کار برد اما پس از آن و از سوی چهرههای مطرح بینالمللی، برای توصیف برخی دیگر از دولتها در سایر نقاط جهان نیز استفاده شد.
دولتهای فرومانده به مجموعههایی اطلاق میشود که بنابر تعاریف سنتی و کلاسیک از قدرت، دارای ابزارهای لازم برای مدیریت و حکمرانی هستند اما به دلایل دیگر، ازجمله عدم توانایی در ایجاد باور عمومی در جامعه، امکان استفاده از ابزارهای قدرت خود بهمنظور پیشبرد اهدافش برای تامین منافع ملی را ندارند. بنابر چنین تعریفی، وضعیتی که سیدابراهیم رئیسی و کابینهاش در حال تجربه آن هستند، میتواند حرکت در مسیر تبدیل دولت سیزدهم به یک دولت فرومانده باشد.
آنچه از ظاهر امر برمیآید، تکیه پرقدرت رئیسجمهور بر مسندِ بالاترین مقام اجرایی کشور در خیابان پاستور است. «یکدستی و هماهنگی سیاسی کمسابقه در طول سه دهه اخیر در ایران»، «دوران گذار نظام بینالملل و افول نظم پساجنگ جهانی دوم» و «پذیرش قدرت منطقهای و فرامنطقهای ایران از سوی کشورهای همسایه»، مثلث قدرتی است که دولت سیدابراهیم رئیسی را همراهی میکند و به پشتوانه آنها، دولت رئیسی باید یکی از مقتدرترین حکمرانیهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی را داشته باشد. با این حال، نگاهی مختصر به آنچه این روزها در سیاست داخلی و خارجی ایران میگذرد، روایتی کاملا متفاوت از این ماجرا دارد.
دولت سیزدهم هماکنون درگیر یک بحران جدی در حوزه مدیریتی و حکمرانی است که سبب شده تا با وجود بهرهمندی از ابزارهای جدی قدرت، توانایی اعمال حاکمیت نداشته باشد و همین مساله، زمینه را برای تشدید نارضایتی عمومی از آن فراهم کند. «عدم تصمیمگیری»، از همان روز اول بهعنوان چشم اسفندیار دولت رئیسی مطرح بود و حالا پس از گذشت حدود دو سال از حضور رئیسجمهور در پاستور، این موضوع به اندازهای بحرانی شده که از موضوعات کلان کشوری به مرحله مسائل عمومی که مردم به صورت روزمره با آنها درگیر هستند، رسیده است. دولتی که فراتر از مرزها، حضور منحصربهفردی دارد و شاید برای نخستین بار در چند قرن اخیر، ایران را به یکی از بازیگران موثر در عرصه بینالمللی تبدیل کرده، که از یک کشور اشغالشده در شهریور 1320 خورشیدی تبدیل به یک بازیگر موثر در تغییر ساختار نظام بینالملل شده و به پشتوانه همین قدرت، پذیرش جایگاه جدیدش را به دشمنان و رقبای منطقهای و دوستان بینالمللی دیکته کرده، در موضوعات داخلی حتی توانایی اعلام نظرات خود و جمعبندی موضوعات عمومی مرتبط با افکار عمومی را هم ندارد. «عدم پرداخت حقوق اسفندماه فرهنگیان به دلیل دعوای وزارت آموزش و پرورش با سازمان برنامه و بودجه»، «ابهام در راهبرد دولت نسبت به مدیریت فضای مجازی» و «لکنت زبان در ماجرای قانون حجاب» فقط بخشی از مسائلی است که نشان میدهد دولت سیزدهم اساسا نمیخواهد و نمیتواند، به دلایلی ازجمله نگرانی درباره ریزش رای در انتخابات ریاستجمهوری آتی، دست به اعمال حاکمیت بزند و شخص رئیسجمهور هم ترجیح میدهد به جای «تصمیمگیر»، نقش «منجی» را در این موضوعات بازی کند.
همین عدم تصمیمگیری و شاید به تعبیر بهتر «ترس از تصمیمگیری»، علاوهبر محیط داخلی، سیاست خارجی را هم تحتتاثیر خود قرار داده و با وجود کارتهای ممتازی که ایران در اختیار دارد، در عرصه میدانی، شاهد دستاوردهای راهبردی برای منافع ملی نیستیم. روایتهای متناقضی که حسین امیرعبداللهیان، وزیر محترم امور خارجه در ماجرای حضور پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین داشت و من در یادداشتی در همین روزنامه «فرهیختگان» بهطور مفصل به آن پرداختم و همچنین سردرگمی در اتخاذ یک سیاست واحد در حوزه دیپلماسی عمومی که منطق همراهی راهبردی تهران با مسکو و پکن را در باتلاق حرص زدن برای توافق با واشنگتن به هر قیمت گیر نیندازد، ازجمله مواردی است که نشان میدهد دولت سیدابراهیم رئیسی به بیماری مزمن «شرم راهبردی» مبتلاست و خودخواسته از هرگونه «تصمیمگیری» که میتواند زمینهساز تامین منافع ملی در یکی از مهمترین دورانهای تاریخ نظام بینالملل باشد، خودداری میکند.
و این دقیقا همانجایی است که «دولت فرومانده» متولد میشود. این نگرانی جدی برای اندیشمندان حوزه سیاستگذاری و روابط بینالملل وجود دارد که ادامه روند فعلی از سوی دولت سیزدهم، ایران را تبدیل به کشوری کند که تمامی ابزارهای لازم برای تغییر در جایگاه بینالمللی را دارد اما توانایی استفاده از این ابزارها به صورت موثر را از دست داده یا به دلایل مختلف، نمیخواهد از آنها به صورت عملیاتی استفاده کند. اگرچه شرایط کنونی در مقایسه با وضعیتی که کشورمان در سالهای پایانی دولت دوازدهم داشت، بسیار مساعدتر است و حتی در حوزههای دارای مشکلات عمیق و بنیادین هم ایران رو به جلو رفته اما این مساله نباید بهعنوان یک چشمبند برای نادیدهگرفتن شرایط خطرناک کنونی استفاده شود.
قطاری که توسط حسن روحانی و کابینهاش از ریل خارج شده بود، توسط سیدابراهیم رئیسی و کابینهاش به ریل بازگشته و با سرعت مناسبی هم به پیش میرود اما باید به صراحت تاکید کرد خطری که عدم تصمیمگیری لوکوموتیوران در زمان تغییر ریل برای سرنشینان قطار ایجاد میکند، اصلا کمتر از حرکت قطار روی سنگلاخ نیست. مردم ایران، امروز بیشتر از هر زمانی به یک «دولت صریح و مقتدر» نیاز دارند.