سید احمد ماجدی زاده
سید احمد ماجدی زاده
خواندن ۲۲ دقیقه·۱ سال پیش

سلیمانی به تاریخ یک ملت معنی داد

مقاومت در آینه ادبیات به روایت عطاءالله مهاجرانی

جنگ غزه در آستانه ورود به چهارمین ماه خود است و تاکنون رژیم‌صهیونیستی علی‌رغم ویرانی‌های گسترده‌ای که برجای گذاشته، در تحقق اهداف خود ناکام بوده است. در یک سوی این نبرد، ارتشی است که روزانه با چندین هواپیمای آمریکایی تسلیحاتش به‌روزرسانی می‌شود و در سوی دیگر گروهی قرار دارد که از زمین، آسمان و دریا تحت‌محاصره است ولی با حداقل امکانات ضربات سختی به صهیونیست‌ها زده است. فلسطینی‌ها همان‌طور که نزار قبانی سروده «إلى فلسطین طریق واحد... یمر من فوهة بندقیة» دریافته‌اند که «برای فلسطین فقط یک راه وجود دارد، آن راه از دهان تفنگ می‌گذرد.» در جهان عرب کم نبوده‌اند شاعرانی که برای قدس و آرمان فلسطین سروده‌اند و فریفته طرح‌های سازش و تسلیم نشده‌اند. برای بررسی این موضوع، چهارشنبه هفته گذشته، گروه تلگرامی «گفت و شنود» نشستی مجازی با موضوع «نهضت فلسطین در آینه ادبیات فلسطینی» و با حضور سیدعطاءالله مهاجرانی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار کرد. متن این نشست را در ادامه می‌خوانید.

امیدوارم مطالبی که ارائه می‌دهم، در این روزهای بسیار حساس و سرنوشت‌ساز تا حدودی به فهم نهضت مظلوم و سربلند فلسطین کمک کند. من چند مقدمه به‌ گمان خودم ضروری را بیان می‌کنم تا وارد اصل مطلب شویم. البته این نکته را تاکید کنم که من متخصص ادبیات فلسطین نیستم؛ من دوستدار ادبیات فلسطین (شعر و رمان) هستم و رمان «خوش‌خیال بداقبال امیل حبیبی» که گمان می‌کنم از بهترین و فنی‌ترین رمان‌های ادبیات عرب است را ترجمه کرده‌ام. موضوع این کتاب فلسطین است.
مقدمه نخست، با توجه به ایامی است که ما در آن به سر می‌بریم. ما در آستانه سالگرد شهادت سردار رشید و قهرمان ملی ملت ایران، سپهبد قاسم سلیمانی هستیم و همین‌طور این روزها در سوگ یا سرود شهادت سیدرضی موسوی قرار گرفته‌ایم. با توجه به این دو نکته یا این دو مناسبت، به‌نظرم آمد که نکته‌ای را به‌عنوان مقدمه اول سخن بیان کنم.
بحث درباره سعادت، موضوعی قدیمی است. شاید نخستین کسی که به این موضوع توجه جدی داشت، ارسطو در کتاب «اخلاق نیکوماخوسی۱» بود. «نیکوماخوس» نام فرزند ارسطو بود. ارسطو برداشت‌های خودش در مورد اخلاق و ارزش‌ها را برای فرزندش نوشت و در آن به‌مقوله «سعادت» توجه کرد. البته سعادت از دید ارسطو مفهومی آسمانی و والا نبود. او تلاش می‌کرد یک مفهوم زمینی از سعادت را تنظیم کند. در موضوع سعادت خوشبختانه در زبان و ادبیات ما، امام محمد ابن محمد ابن محمد غزالی (محمد غزالی) کتاب بسیار مهمی به نام «کیمیای سعادت» دارند. این کتاب مهم‌ترین، موثرترین و سنجیده‌ترین کتاب در حوزه‌ «انسان‌شناسی» و «انسان‌سازی» در ادبیات دینی ماست.
البته بعد از غزالی، ما «معراج‌السعاده»، «جامع‌السعادات» و کتب دیگری هم داریم، حتی در روزگار ما، مرحوم آیت‌الله ابوالحسن شعرانی -که ما کمتر عالم دینی ذوالفنون و دقیق‌النظری در حوزه‌های مختلف مثل او داشتیم- کتابی درباره سعادت، با عنوان «راه‌ سعادت» نوشتند. اما نکته‌ای که غزالی گفته و من باید از آن به تناسب سالگرد شهادت قاسم سلیمانی و ایام شهادت سیدرضی موسوی استفاده کنم، این عبارت است که «بدان که مدار راه دین بر چهار اصل است که در عنوان مسلمانی گفته‌ایم؛ نفس تو و حق تعالی و دنیا و آخرت. از چهار، دو جَستن است و دو جُستن از نفس خود برای جُستن حق تعالی و جَستن از دنیا برای جُستن آخرت.» این از آن تعابیری است که به‌قول استاد شفیعی‌کدکنی یک کتابخانه است. او درباره برخی فصل‌های کتاب «از کوچه رندان» مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب می‌گویند که آن فصل یک کتاب نیست، یک کتابخانه است.

سلیمانی جَست و جُست
عباراتی که از غزالی برای شما خواندم که «زندگی انسان دو جَست است و دو جُست، انسان از خودش می‌جهد، پرواز می‌کند، خدا را می‌جوید؛ انسان از این جهان می‌جهد و آخرت را پیدا می‌کند» این دو در شهادت، در یک آن خلاصه می‌شود، یعنی دو جَستن و دو جُستن در یک آن در قاب شهادت فشرده می‌شود. برای این فشردگی من تعبیری دیدم از ملاقات «ابوالعلی معری۲» و «شریف مرتضی» که در زمان خودش رهبر شیعیان عراق بود. بعد از اینکه این دو با هم نشستند؛ خلوت و گفت‌وگو کردند، از ابوالعلا پرسیدند که تو شریف را چگونه دیدی؟ تعبیری را به کار برد و بیتی را سرود که ضرب‌‌المثل شد. گفت که «رأیت الناس فی رجل و الدهر فی ساعة والأرض فی دار» یعنی «من او را دیدم اما گویی همه انسان‌ها در یک نفر خلاصه شده بود؛ همه زمان در یک ساعت فشرده شده بود و همه زمین در اتاقی کوچک شده بود.» شهید عزیز قاسم سلیمانی به تعبیر مقام‌معظم‌رهبری، افتخار ملت ایران، از شخصیت‌هایی بود که موفق شد زمان و زمین و دو جَست و دو جُست را در خودش خلاصه کند و به زندگی ما، به زندگی یک ملت و به تاریخ یک ملت معنی بدهد.

چه نهضتی ماندگار می‌شود؟
مقدمه دوم این است که یک مکتب فکری، دین، نهضت یا انقلاب، وقتی می‌تواند ماندگار باشد که بتواند برای بیان خودش، زبان، واژگان و محمل هنری پیدا کند. اگر نتواند چنین محملی را پیدا کند، آن مکتب فکری و آن اندیشه خاموش می‌شود و ماندگار نخواهد بود. به همین خاطر مهم‌ترین کتاب‌هایی که در جهان پشتوانه‌های اندیشه دینی، الهی، آسمانی (عهد عتیق، عهد جدید، قرآن مجید) یا حتی الهی و معنوی- نه به معنای آسمانی- مثل منظورمه‌های هندوئیسم، مثل اوپانیشات‌ها مثل منظومه راماین، مثل گیتا، مثل اوستا، همه اینها در واقع اندیشه الهی و اندیشه دینی و بیان انسان‌شناسانه و جهان‌شناسانه را در یک زبان هنری مطرح کرده‌اند. البته اوستا را می‌توان کتاب آسمانی هم تلقی کرد، زیرا در معارف دینی ما، زرتشت را به‌عنوان پیامبر پذیرفته و ستوده‌اند.
اگر فرض بکنیم که ساختار قرآن مجید -بلاتشبیه- شبیه توضیح‌المسائل بود، این کتاب باقی نمی‌ماند. من خصوصی سوال بکنم از همه جمع، کدام یک توضیح‌المسائل را از اول تا آخر خوانده‌ایم و کدام یک به همان گونه‌ای که به قرآن یا به دیوان حافظ و شاهنامه مراجعه می‌کنیم به توضیح‌المسائل مراجعه می‌کنیم؟ زبان توضیح‌المسائل برای یک ضرورت نادری است که بایستی به آن مراجعه بکنیم. ما با توضیح‌المسائل زندگی نمی‌کنیم اما با قرآن زندگی می‌کنیم. به‌تبع اگر نهضتی بتواند چنین توانایی را پیدا بکند، یعنی با بال‌های هنر پرواز کند آن نهضت ماندگار می‌شود. من گمان می‌کنم روزی نیست که در جهان غرب و اروپا، یک کتاب درباره قرآن مجید منتشر نشود. این سخن را با مبالغه نمی‌گویم؛ با دقت می‌گویم. قرآن‌شناسی و توجه به قرآن مجید از جهات مختلف یک توجه جهانی و بسیار گسترده و عمیق شده است و هر روز سخن درباره قرآن مجید هست؛ چنانکه هرروز در همه مساجد جهان اذان، نماز و نام خدا و نام پیامبر(ص) جاری است. از این جهت در واقع قرآن و اسلام توانسته بیان هنری ماندگار خودش را پیدا کند. طبیعی است که این بیان هنری سرنوشت‌ساز و دوران‌ساز هم هست. قرآن کتاب مثانی۳ است. ساختار کتاب مثانی بر جان حافظ متجلی شده و دیوان حافظ پدید آمده است، یعنی دیوان حافظ به یک معنا دیوان مثانی است. من این بحث را در کتاب «حضور حافظ» به تفسیر مطرح کردم. همین‌طور یک بارقه‌ای از قرآن مجید بر جان مولوی افتاده است. ساختار قصه‌ها و جریان داستان‌های قرآن مجید و آیات قرآن مجید را در مثنوی می‌بینید. یک بارقه‌ای از قرآن مجید در محمود درویش، شاعر بزرگ فلسطینی (از نظر من یکی از بزرگ‌ترین شاعران جهان) افتاده است. قصیده‌های منثور او را با طنین قدسی آیات قرآن ببینید. از این جهت در هر حال، مکتب فکری و نهضتی می‌تواند برقرار بماند که بتواند پیام خودش را در چهارچوب هنری و زبان ادبی و ادبیات ویژه خودش عرضه کند.

فیلسوف یا نویسنده؟
به‌عنوان مقدمه سوم یک مقاله تئوریک از فیلسوف معروف، ریچارد رورتی دیدم. مقاله ایشان خیلی معروف شده به دلیل اینکه موضوعی را مطرح کرده که بسیار بدیع و ابتکاری است. در مقاله خودش که این در جلد دوم کتاب Essays on Heidegger and Others: Philosophical Papers (جستارهایی که درباره هایدگر و دیگران: مقالات فلسفی) توسط کمبریج در سال 1991 چاپ شده است، مقاله ریچارد رورتی از صفحه ۶۶ تا ۸۱ آمده است. عنوان مقاله «هایدگر، کوندرا و دیکنز» است. رورتی درباره هایدگر فیلسوف معروف آلمانی، کوندرا رمان‌نویس بسیار معروف- که اخیرا درگذشت- و همین‌طور چارلز دیکنز رمان‌نویس انگلیسی بررسی کرد. حرف عجیب‌وغریب ریچارد رورتی این است که اگر در سال ۲۵۰۰ میلادی مردم آن روزگار بخواهند روزگار ما را بررسی بکنند و بفهمند روزگار ما چه رنگ و بویی داشته، آیا بایستی به هایدگر مراجعه کنند یا به دیکنز؟ او می‌گوید اگر بخواهند روزگار ما را بشناسند، باید به دیکنز مراجعه کنند. به نمونه دیگری در همین حاشیه مقدمه سوم اشاره می‌کنم. در فرانسه نظرسنجی کردند که بهترین کتاب تاریخ فرانسه کدام کتاب است؟ کتابی که بتوان روح فرانسوی را در آن کتاب دید و سنجید و شناخت؟ اکثریت نزدیک به اتفاق (بیش از ۸۰ درصد) بهترین کتاب برای شناخت فرانسه را رمان «بینوایان» معرفی کردند. آنها کتاب‌های تاریخی کلاسیک و ده‌ها جلد کتاب مطرح شده دیگر را معرفی نکردند. بلکه معتقد بودند نگاه ویکتور هوگو نگاهی است که بهتر فرانسه را معرفی می‌کند. درمورد رمان‌نویس بزرگ روسی داستایوفسکی (بهترین رمان‌نویس جهان از نظر من) گفته‌اند که «پتر کبیر» تلاش بسیاری کرد که خاک روسیه را جمع‌آوری بکند، یعنی قلمرو سرزمینی روسیه را گسترش بدهد اما داستایوفسکی کوشید که روح روسیه را معنی بدهد و اعماق آن روح را سامان بدهد. البته بسیار هم موفق بود. در اینجا وقتی می‌خواهیم به نهضت فلسطین برسیم-که موضوع بحث من هست- طبیعی است که به تفصیل نمی‌توان سخن گفت. من اشاره‌هایی می‌کنم و امیدوار هستم این اشاره‌ها به دوستان برای فهم موضوع نهضت فلسطین و بازتاب آن در ادبیات فلسطین کمک کند.

محمود درویش؛ پیامبر کلمه
محمود درویش، در حقیقت نه‌تنها یک شاعر فلسطینی ممتاز و محبوب است، بلکه می‌توان او را یکی از شاعران بزرگ جهان تلقی کرد. البته جایزه نوبل نگرفت! اما اکثریت شاعرانی که جایزه نوبل گرفته‌اند- به نظرم غیر از «پابلو نرودا» شاعر اهل شیلی- را کسی نمی‌شناسد. محمود درویش متولد روستای «پروه» است. ناصر خسرو در سفرنامه خود به این روستا اشاره کرده است. «امل حبیبی» رمان‌نویس بزرگ فلسطینی به ماجرای یورش تروریست‌های صهیونیست به پروه و گریز مادر محمود درویش از خانه‌شان درحالی‌که محمود را که کودکی شش هفت ساله بود، در آغوش گرفته بود و نیمه‌خمیده می‌دوید تا مبادا گلوله به پسرش بخورد، اشاره کرده است. امل حبیبی در رمان «المتشائل» نوشته است: «آن شیاطین نمی‌دانستند، که آن کودک پیامبر کلمه خواهد بود!» محمود درویش حقیقتا شاعر بود. به تعبیر جلال‌الدین محمد بلخی «خون همی جوشد منش از شعر رنگی می‌دهم!» این همان تعبیر «تی‌اس‌الیوت۴» است که می‌گفت شعر «تبدیل خون به مرکب است.» با این وصف به یک نمونه از شعر محمود درویش اشاره می‌کنم.
این شعر در جلد یکم دیوان محمود درویش، در صفحه ۱۲‌منتشر شده، اسم شعر «عن‌الانسان» (درباره انسان) است.
وضعوا على فمه السلاسلْ
بر دهانش زنجیر بستند
رابطوا یدیه بصخرة الموتى
دست‌هایش را به سنگ مردگان آویختند
و قالوا: أنت قاتلْ!
و گفتند: تو قاتلی
أخذوا طعامَه ’ والملابسَ ’ والبیارقْ
غذایش را، تن‌پوشش را و پرچمش را ربودند
ورموه فی زنزانة الموتى
و او را در سلولی انداختند
وقالوا: أنت سارقْ!
و گفتند: تو سارقی
طردوه من کل المرافئْ
از تمام بندرگاه‌هایش راندند
أخذوا حبیبته الصغیره
زیبای کوچکش را ربودند
ثم قالوا: أنتا لاجئْ!
و گفتند: تو آواره‌ای
یا دامی العینین، والکفین!
ای خونین‌چشم و خونین‌دست
إن اللیل زائلْ
به راستی که شب رفتنی است
لا غرفةُ التوقیف باقیةٌ
نه اتاق توقیف ماندنی است
ولا زَرَدُ السلاسلْ!
و نه حلقه‌های زنجیر
نیرون مات ’ ولم تمت روما...
نرون مرد، ولی رم نمرده است
بعینیها تقاتلْ!
با چشم‌هایش می‌جنگد
وحبوبُ سنبلةٍ تموت
و دانه‌های خشکیده خوشه‌ای
ستملأُ الوادی سنابلْ. . !
دره‌ها را از خوشه‌ها لبریز خواهد کرد.
چطور ممکن است یک شاعری در بیست‌و‌سه چهار سالگی چنین شعری بگوید؟ من گمان می‌کنم که شعر «عن الانسان» در یکی از قله‌های بسیار درخشان زبان و ادب عربی است. بعد از محمود درویش ما شاعران دیگری هم داریم. منتها وقت ما این اجازه را نمی‌دهد که بتوانیم با تفصیل بیشتری درباره همه صحبت کنیم. فقط من ناگزیر هستم به شخصیت‌های دیگری که در ادبیات فلسطینی و نهضت فلسطینی داریم، اشاره‌ای گذرا کنم.
شاعر دیگری که من می‌توانم نام ببرم، «توفیق زیاد» است. توفیق زیاد، متولد ۱۹۲۹ است که در سال ۱۹۹۴ فوت کرد. یک شاعر بسیار پر لطف فلسطینی است. او مدتی در ناصره فلسطین شهردار بود. از متخصصان درجه اول ادبیات روسی بود. سال‌ها در روسیه در دانشگاه مسکو درس خوانده بود. یکی از شعرهای بسیار زیبای ایشان که در ادبیات فلسطینی و نهضت فلسطینی هم تبدیل به یک اثر ماندگار شد، سرود شد؛ نام شعر «اونادیکم» (من شما را فریاد می‌زنم) است. در شعر، شاعر تعبیر زیبایی درباره مجاهدین فلسطینی به کار می‌برد و می‌گوید «ابوس الارض تحت نعالکم» (من زمین زیر پای شما را می‌بوسم) که بعدا همین تعبیر را «قصان مطر» شاعر لبنانی سرود و «جولیا پطروس» آن را خواند. در بخشی از سرود «احبائی» که می‌گوید «اقبل نبل اقدام بها یتشرف الشرف» (من آن خاک پایی را می‌بوسم که شرف از این خاک پا، شرافت می‌گیرد) به یک معنا این مضمونی بود که توفیق زیاد هم مطرح کرده بود و در شعرش بود. فرصت نیست که بخواهم همه شعر را بخوانم و توضیح بدهم. فقط یک اشاره بود که بدانید او هم یکی از شاعران درجه اول بود. البته اسرائیلی‌ها تلاش کردند او را ترور کنند و حادثه‌های مختلفی برایش رقم زدند. بعدها توفیق زیاد در یک حادثه رانندگی به طرز مشکوکی کشته شد.
در همین شعر «انادیکم»، توفیق زیاد یک تعبیر هم دارد که این تعبیر بعدا در شعر «سمیح‌ القاسم» هم مشاهده می‌شود. توفیق می‌سراید:
وقفت بوجه ظلامی
من در برابر این ستمگران در روی آنها می‌ایستم
یتیما، عاریا، حافی
پدرم کشته شده، یتیم هستم، پا برهنه هستم
حملت دمی على کفی
من خون خودم را در کف دستانم گرفته‌ام
سمیح القاسم همین را گرفت «و علی کتفی نعشی» را سرود. این همان شعر معروفی است که آن را «مارسل خلیفه» موسیقیدان و ترانه‌خوان و خواننده درجه اول مسیحی لبنانی خواند.
منتصب القامه امشی... مرفوع اهامه امشی... .
سر افراز و سربلند راه می‌روم
فی کفی غصنه زیتون
در دستم شاخه زیتون است
و علی کتفی نعشی و انا امشی و انا امشی

نعش خودم را روی دوش خودم حمل می‌کنم و سرافراز و سربند راه می‌روم
این شعر معروف سمیح القاسم است. این مضمون در نهضت ادبیات فلسطین حرکت کرد. البته قبل از توفیق زیاد، این تعبیر در شعر «عبدالرحیم محمود» که قبل از محمود درویش بود، هم دیده می‌شود. او می‌سراید:
ساحمل روحی علی راحتی/ و القی بها فی مهاوی الردی
جانم را بر کف دست نهاده‌ام وآن را در پرتگاه‌های مرگ می‌افکنم
فاما حیاه تسر الصدیق/ و اما ممات یغیظ العدی
یا زنده می‌مانم و مایه شادی دوستان یا می‌میرم و مایه غضب دشمنان

شاعر دیگری که باید در برابرش ایستاد و قامت خم کرد نزار قبانی است. شاعر معروف سوری که بعد از شکست ۱۹۶۷ نسبت به فلسطین توجه بسیار جدی داشت و تبدیل به شاعر فلسطین شد. البته ما می‌دانیم که به‌لحاظ تاریخی، فرهنگی و تمدنی، منطقه فلسطین و منطقه شام از یکدیگر تفکیک‌ناپذیر بودند؛ این دو یک منطقه بودند. کما اینکه ایران و افغانستان فعلی یکی بود. ما و مرو و بخارا و سمرقند یکی بودیم، یک کشور بودیم. بعدا مرزهای سیاسی جغرافیایی این مجموعه را تکه‌پاره کرد. نزار قبانی بعد از شکست سال ۱۹۶۷ شعری سرود. در مورد این شعر می‌توانم بگویم که به ویترین ادبیات فلسطینی و بازتاب نهضت فلسطین تبدیل شد. اسم شعر «ارید بندقیه» (من تفنگم را می‌خواهم) بود. این شعر از این جهت اهمیت پیدا کرد که محمد عبدالوهاب۵، بزرگ‌ترین موسیقیدان مصری و به تعبیر من بزرگ‌ترین موسیقیدان جهان اسلام، آهنگ آن را ساخت. ما اگر بخواهیم موسیقیدانان جهان اسلام را به ترتیب به‌لحاظ توانایی و خلاقیت نام ببریم، محمد عبدالوهاب نفر اول است. محمد عبدالوهاب یک کار شگفت‌انگیزی هم کرد. براساس شعر نزار قبانی آهنگی ساخت. این آهنگ را «ام‌کلثوم» خواند و محمد عبدالوهاب با او همخوانی کرد و اثر تبدیل به یک حادثه شد. البته ام‌کلثوم در موسیقی یک حادثه و اتفاق است. نه قبل ام‌کلثوم و نه بعد ام‌کلثوم ما شبیه او را نداشتیم. ایشان متشخص هم بود، یعنی به‌لحاظ شخصیتی هم فرد نمونه و بارزی بود. این شعر «ارید بندقیه» نزار قبانی را با هم خواندند. پیشنهاد می‌کنم که دوستان در یوتیوب این شعر را بشنوند و ترجمه آن را هم حتما ببینند. من به بعضی از بخش‌های این شعر اشاره‌ای می‌کنم.
قبل از آن به نکته‌ای اشاره کنم؛ بعضی مواقع که ما شعر شاعری را می‌خوانیم یا رمان رمان‌نویسی را می‌خوانیم، احساس می‌کنیم خیلی به زحمت افتاده تا این شعر را بگوید. در واقع تقلا و عرق ریزان تن، از شعری که سروده پیداست. بعضی موقع می‌بینیم که این شعر مانند آب روشن هست. همان که حافظ هم گفت که لطف سخن خداداد است. خداوند این روانی و لطف را داده است. نزار قبانی چنین شاعری است. ببینید این شعر چقدر لطیف و درخشنده است.
أرید بندقیه
خاتم أمی بعته
من أجل بندقیه
محفظتی رهنتها
من أجل بندقیه...

من تفنگم را می‌خواهم. من انگشتر مادرم را فروختم به‌خاطر تفنگ، من کیفم را گرو گذاشتم، به‌خاطر تفنگ.
اینجا من گمان می‌کنم که نزار قبانی یک اشاره‌ای به انجیل هم داشته است. در انجیل لوقا باب ۲۲ آیه ۳۶ مسیح(ع) به حواریون می‌گوید که «اگر زاد راه‌تان و انبان‌تان را بردارید و اگر شمشیر ندارید، جامه خود را بفروشید و شمشیر بخرید.» یا توشه و کوله‌بارتان را بردارید و اگر شمشیر ندارید جامه‌تان را بفروشید و شمشیر بخرید. ما در ایام میلاد مسیح هم هستیم. معمولا کلیسا از کنار این آیه گذشته است و خاموش بوده که چطور مسیح در آیه سی‌و‌ششم باب ۲۲ انجیل چنین می‌گوید.
در همین شعر نزار قبانی می‌گوید:
اللغه التی بها درسنا
الکتب التی بها قرأنا...
قصائد الشعر التی حفظنا
لیست تساوی درهما
أمام بندقیه...

این زبانی که ما آموختیم، این کتاب‌هایی که خواندیم، این قصائد شعری، قصیده‌هایی که حفظ کردیم، اینها یک پول سیاه هم نمی‌ارزند در برابر تفنگ.
أصبح عندی الآن بندقیه
على فلسطین خذونی معکم
إلى ربى حزینه کوجه مجدلیه
إلى القباب الخضر... و الحجاره البنیه
عشرون عاما و أنا
أبحث عن أرض وعن هویه
أبحث عن بیتی الذی هناک
عن وطنی المحاط بالأسلاک

الان تفنگ پیش من هست، من را به طرف فلسطین ببرید، به سوی آن سرزمینی که مثل چهره مریم مجدلیه اندوهگین است، آن گنبدهای سبز، آن سنگ‌های نجیب و آرام. 20 سال است۶. 20 سال است من دنبال سرزمینم هستم، دنبال هویتم هستم، من دنبال خانه‌ام می‌گردم که در آنجاست. از وطنی که الان با سیم‌های خاردار آن را محاصره کردند.
أبحث عن طفولتی
وعن رفاق حارتی
عن کتبی... عن صوری...
عن کل رکن دافئ... وکل مزهریه...

من دارم دنبال کودکی‌ام می‌گردم، دنبال بچه‌های محله‌ام می‌گردم، دنبال کتاب‌هایم می‌گردم، دنبال عکس‌هایم می‌گردم، دنبال هرچیزی که گرمایی از او در جان من مانده، هر گلی، هر گلدانی...
أصبح عندی الآن بندقیه
إلى فلسطین خذونی معکم
یا أیها الرجال...

الان تفنگ پیش من هست، من را به طرف فلسطین ببرید، ‌ای مردان...
أرید آن أعیش أو أموت کالرجال
أرید... أن أنبت فی ترابها
زیتونه، أو حقل برتقال...
أو زهرة شدیه

من می‌خواهم مثل مرد زندگی بکنم و مثل مرد بمیرم. من می‌خواهم که در این خاک درخت زیتون بپرورانم، در اینجا باغ پرتقال داشته باشم. گل‌های معطر داشته باشم.
قولوا... لمن یسأل عن قضیتی
بارودتی... صارت هی قضیتی...
بگویید... به هرکسی که از این ماجرای من سوال می‌کند. این باروت... سوخت تفنگ من شده مساله من
أصبح عندی الآن بندقیة...
تفنگ الان پیش من است...
أصبحت فی قائمة الثوار
من الان در فهرست انقلابیون هستم
مشیئة الأقدار لا تردنی
أنا الذی أغیر الأقدار

اینطوری نیست که بگویند تقدیر این است و تو نمی‌توانی در این راه قرار بگیری، من کسی هستم که تقدیر را تغییر می‌دهم
یا أیها الثوار
فی القدس، فی الخلیل،
فی بیسان، فی الأغوار..
فی بیت لحم، حیث کنتم أیها الأحرار
در هرجایی هستید‌ ای آزادگان...
تقدموا...
تقدموا... فقصة السلام مسرحیة...
و العدل مسرحیة...
إلى فلسطین طریق واحد
یمر من فوهة بندقیة

بشتابید... بشتابید... داستان سلام، بازیچه است، عدالت بازیچه است. برای فلسطین فقط یک راه وجود دارد، آن راه از دهان تفنگ می‌گذرد.
این بخش آخر، به‌نظرم پیام شعر نزار قبانی است. این بند شعر نزار قبانی ضرب‌المثل شده است. در واقع راهی که از دهان تفنگ می‌گذرد تبدیل به یک ضرب‌المثل در تاریخ فلسطین و تاریخ نهضت‌های منطقه شد.
من فقط در حد نمک اشاره کردم به این مباحث والا به عنوان یک غذای کامل، شاید بعد از 10 ساعت حرف زدن درباره محمود درویش، هنوز در دامنه‌های بحث محمود درویش باقی بمانیم. نزار قبانی همین‌طور، سمیح القاسم همین‌طور، توفیق زیاد و معین بسیسو‌ و شاعران غیر‌فلسطینی مثل ‌محمد ماغوط‌، ‌عبدالوهاب البیاتی‌ که درباره فلسطین سنگ‌ تمام گذاشتند.
در آخر بحث به دو نفر از شاعران جوان اشاره می‌کنم که بحث ما در همین محدوده باقی نمانده باشد. یک شاعر درجه اول‌ فلسطینی‌ها دارند به نام ‌تمیم برغوثی‌. تمیم برغوثی البته متولد قاهره است. ایشان پسر ‌مرید برغوثی، شاعر فلسطینی است و الان هم در دانشگاه قاهره تدریس می‌کند. تمیم متولد ۱۹۷۷ هست. شخصیت در‌س‌خوانده، زباندان و شاعر موهوب. ما نبوغ شاعرانه را در او می‌بینیم. ایشان یک قصیده درباره قدس دارد که این قصیده در دیوان قدسش منتشر شده است. مجموعه شعرهای مختلفی دارند که یکی‌اش دیوان القدس است. در این قصیده، توضیح می‌دهد که چگونه آمدند قدس را گرفتند. این بخش را من به ضرورت می‌خوانم.
فی القدسِ، بائعُ خضرةٍ من جورجیا برمٌ بزوجته
یک میوه‌فروشی در واقع از گرجستان آمده‌
یفکرُ فی قضاءِ إجازةٍ أو فی فی طلاءِ البیتْ
او در فکر رفتن به تعطیلات یا رنگ‌آمیزی خانه است
فی القدس، توراةٌ وکهلٌ جاءَ من مَنْهاتِنَ العُلیا یُفَقَّهُ فتیةَ البُولُونِ فی أحکامها
در قدس، پیرمردی که از منهتن علیا(قسمت شمالی نیویورک) آمده بود، مفاد تورات را به جوانان لهستانی آموزش داد.
فی القدسِ شرطیٌ من الأحباشِ یُغْلِقُ شَارِعاً فی السوقِ..
در قدس پلیسی که از حبشه آمده
یُغْلِقُ شَارِعاً فی السوقِ..
خیابانی را در آنجا بسته
رشَّاشٌ على مستوطنٍ لم یبلغِ العشرینَ
رگبار را گرفته به سمت یکی از فلسطینی‌هایی که کمتر از 20 سال دارد
تمیم برغوثی همین‌طور شعرش را ادامه می‌دهد. یک جمله‌‌ تبدیل می‌شود به ترجیع. می‌گوید:
فی القدسِ صَلَّینا على الأَسْفَلْتْ
در قدس ما بر آسفالت نماز خواندیم -منظور شاعر این است که داخل مسجد راه‌مان ندادند-
فی القدسِ مَن فی القدسِ إلا أنْتْ!
در قدس همه هستند مگر تو
این «تو» در واقع به انسان فلسطینی باز‌می‌گردد. شعر‌ ادامه پیدا می‌کند. این ترجیع را شما یادتان باشد که «فی القدسِ مَن فی القدسِ إلا أنْتْ» همه در قدس‌ هستند الا تو. اشاره به بحث تحدید قدس می‌کند. ‌سرکیس نعوم‌ مسیحی لبنانی و یکی از بهترین روزنامه‌نگاران جهان عرب است. مقاله‌هایش، درجه اولی هستند و مبتنی بر یک تحلیل بسیار درخشان و عمیق است. او مقاله‌ای نوشت که اسرائیلی‌ها می‌خواهند با تحدید قدس (تحدید جغرافیا، نام، فلسطینی‌ها و خانه‌های فلسطینی) هیچ اثری از عرب و هیچ اثری از فلسطینی در قدس باقی نماند. تمیم برغوثی این شعر را با این ترجیع ادامه می‌دهد. من فقط به آخر شعر اشاره می‌کنم. البته شعر بلندی است. می‌گوید:
لا تبکِ عینُکَ أیها المنسیُّ من متنِ الکتابْ لا تبکِ عینُکَ أیها العَرَبِیُّ واعلمْ أنَّهُ فی القدسِ من فی القدسِ لکنْ لا أَرَى فی القدسِ إلا أَنْت.
گریه نکن، یعنی چشم گریانت را در واقع ‌ای که از متن کتاب‌ها فراموش شده‌ای، گریه نکن، ‌ای عربی که گریان هستی و بدان که در قدس من کسی را غیر از تو نمی‌بینم.
این در واقع همان پیامی است که آرمان فلسطین را زنده نگاه می‌دارد.
مورد بعدی که من اشاره می‌کنم؛ خوشبختانه دیدم که در گروه شعر و ترانه «قضیه» را گذاشته بودند. شعری است که همین هفته اخیر منتشر شده است. شاعر مصری (مصطفی ابراهیم) آن را سرود و یک خواننده مصری به نام ‌امیر عید‌ آن را خواند. ‌مصطفی ابراهیم‌ متولد ۱۹۸۳ است و ‌امیر عید‌ متولد ۱۹۸۶. شعر بسیار بسیار لطیف و زیبایی است. نکته مهم این است که شاعر مصطفی ابراهیم، حدود 40 سال سن دارد و امیر عید هم حدود ۳۶، ۳۷ سال. یعنی کاملا نسل جوان هنرمند هستند که آمده‌اند و این دوگانگی، دومعیاری و دوپیمانی که ما در جهان شاهد هستیم، را به خوبی توضیح داده‌اند. شروع شعر هم که بسیار لطیف هست؛ فقط این شروع را من اشاره می‌کنم.
قضیه، تلک قضیه
این مساله و آن مساله،
ینقذ فی سلاحف بحریه/ یقتل حیوانات بشریه
لاک‌پشت‌های دریا را نجات می‌دهند اما حیوانات بشری را می‌کشند.
این تعبیر «حیوانات بشری» تعبیری بود که ‌یوآف گالانت‌ وزیر جنگ اسرائیل در مورد فلسطینی‌ها به کار برد و گفت اینها «حیوانات انسان‌نما» هستند. شعر این دوگانگی را به نظر من بسیار بسیار دقیق و با توفیق بسیار زیاد به سرانجام خودش می‌رساند و این «قضیه»، قضیه فلسطین را زنده نگاه می‌دارد.
امیدوارم این بحث که ارائه یک فرد علاقمند به انقلاب فلسطین، نهضت فلسطین و ادبیات فلسطین بود، برای دوستان مفید بوده باشد. البته صرفا ما نگاه‌مان به شعر بود؛ رمان یک موضوع دیگری است که به آن نپرداختیم. فقط به رمان «امیل حبیبی» اشاره کردم و وارد محتوا نشدم. رمان فلسطینی در واقع یک بحث کاملا مستقلی است.
سلام خداوند و رحمت و صلواتش بر شهیدان ما.‌ شهید قاسم سلیمانی و شهید سیدرضی موسوی.‌ همه شهدای فلسطین. شهدای کتائب اقسام. شهدای سرایا القدس. شهدای حزب‌الله لبنان. شهدای عراق و همه شهیدانی که در راه آزادی و سربلندی مسلمانان می‌کوشند و جان خودشان را فدا می‌کنند.

پی‌نوشت
1- «اخلاق نیکوماخوسی» نام شناخته‌شده‌ترین اثر ارسطو در زمینه اخلاق است. این اثر که نقش برجسته‌ای در معرفی اخلاق ارسطویی دارد، از 10 کتاب تشکیل یافته و بر مبنای یادداشت‌برداری از سخنان ارسطو در لوکئوم شکل گرفته‌ است. مفهوم محوری اخلاق ارسطو، «سعادت» یا «کامیابی» است.
2- از شاعران بزرگ جهان عرب
3-قرآن کریم خود را این چنین معرفی نموده است: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی.» «مثانی» در لغت به معانی مکرر، دوتا دوتا، ثنا و ستایش و مایل شدن دو طرف یک چیز به یکدیگر است.
4-تی. اِس.اِلیوت با نام کامل توماس استرنز الیوت (زاده ۲۶ سپتامبر ۱۸۸۸ - درگذشته ۴ ژانویه ۱۹۶۵) شاعر، نمایشنامه‌نویس، منتقد ادبی و ویراستار آمریکایی-بریتانیایی بود. او با آثاری چون «خراب‌آباد» که به فارسی به نام های سرزمین هرز، بیابان برهوت و سرزمین بی‌حاصل نیز ترجمه شده است و «چهار کوارتت» از پیشتازان بزرگ جنبش نوسازی و مدرنیزم شعر غربی به‌شمار می‌رود.
۵ - محمد عبدالوهاب (۱۳ مارس ۱۹۰۲، باب‌الشعریه، قاهره - قاهره، ۴ می ۱۹۹۱) خواننده و آهنگساز مصری بود. او علاوه بر آنکه موسیقی بسیاری از ترانه‌های خوانندگان عرب از جمله ام‌کلثوم و عبدالحلیم حافظ را ساخته ‌است، خود نیز ترانه‌های مشهوری را خواند. او یادگاری است از دوران طلایی موسیقی مصر چنان‌که به همراه عبدالحلیم حافظ، ام‌کلثوم و فرید الاطرش؛ چهار ستون خیمه پرشکوه موسیقی و ترانه اعراب نامیده می‌شد.
۶ - شعر در سال 1967 سروده شده است. یعنی 20 سال پس از اشغال فلسطین در سال 1948.


فرهیختگان

قاسم سلیمانیمرد میدان
فعال رسانه ای حوزه رسانه های معاند و معارض، دیدبان گروه های سیاسی ضدانقلاب و تحلیل گر گفتمان سیاسی معارضین انقلاب در ساحت رسانه ها. هر چیز که خار آید یک روز به کار آید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید