سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه اندیشه روزنامه فرهیختگان
هنگامی که اتفاقاتی مثل فوت مرتضی پاشایی باعث شد موجی در بین هواداران او و بعدتر بخشی دیگر از علاقهمندان او شکل بگیرد، یوسف اباذری جامعهشناس در نقد تندی از وضعیتی بحث کرد که نوعی ابتذال است، به شکلی که به مذاق هواداران پاشایی خوش نیامد. حتی در آن مقطع در یکی از سخنرانیهایی که اباذری در حال انجام بود برخی از دانشجویان درباره حرفهای او بیان کردند که هر شخصی دوست دارد آنچه علاقه دارد را پیگیری کند و بحثهایی مثل ابتذال و نقد به هواداران یک خواننده را نوعی بیاخلاقی و نوعی ایدئولوژیزدگی معرفی کردند. درواقع در پس آن درگیری در آن مقطع مثل همیشه دعوا به دوگانه ابتذال و اصالت سوق پیدا کرد اما در طول زمان سطح دعوا به مسیری دیگر حرکت کرد که مسیری بین زندگی و سیاست بود. اعتراضات سال ۱۴۰۱ را هم در همین دوگانه جدید باید مورد توجه قرار داد اما این دوگانه در ساحتی به برساختهایی بدل شده است که هر عمل شری را از ساحت سیاست میداند که مانع از زندگی روزمره میشود. این برساخت به نوعی در فضای مجازی در سالهای اخیر بهشدت گسترش پیدا کرده و به نوعی حقیقت مطلق تبدیل شده است. اتفاقات عجیب بازی الاتحاد و سپاهان هم باید در همین ساحت فهمیده شود. تماشاگران در طلب ساعتی خوش بودند و لذت بردن از بازی تیم محبوب اما تندیس فردی که چهره سیاسی معرفی شده است مانع از رقم زدن آن لحظات خوش میشود، درنتیجه شعار فوتبال سیاسی نمیخواهیم پررنگ میشود و در پس این شعار مثل همیشه سر و کله برخی از رجل سیاسی پیدا میشود که میخواهند ثابت کنند افراطی کردن ساحت سیاست و نفوذ سیاست باعث تحقیر مردم و خرابتر شدن زندگی مردم میشود. ولی آنچه در پس این دوگانه رخ میدهد نوعی غیرسیاسیسازی همهچیز و شخصیسازی سیاست است که نهتنها امری غیرممکن است بلکه باعث میشود امر ملی و اهدافی مثل توسعه و پیشرفت هم صرفا به امری فانتزی بدل شود.
زندگی غیرسیاسی نیست
بههیچوجه زندگی خاصیتی غیرسیاسی ندارد. درواقع موجودیت سیاست با مردم و زندگی شکل میگیرد؛ چراکه هر عمل سیاسی در لحظه شکلگیری ارتباطی با زندگی دارد و آنهایی که تصور و تخیل غیرسیاسی از زندگی را رواج میدهند در حال ساخت آنچه تحقق نخواهد یافت، هستند! که مشخص است امری غیرممکن است. حال آنکه بحث در کشور ما ایران و منطقه ما بهشدت حساستر است و عمل غیرسیاسی در زندگی روزمره بیشتر شبیه یک رویا است. در بسیاری از کشورهای منطقه ما قصد سیاستزدایی توسط حکومت به بنبست دچار شده است، از عراق تا افغانستان هیچگاه نتوانستند منطق زندگی روزمره را بر امر سیاسی غلبه دهند چون امری فانتزی است.
فرد غیرسیاسی ممکن نیست
سیاست جوهر هر حکومتی است. هر حکومتی از ایدئولوژی یا ابزاری برای کنترل و ترویج ایده خود استفاده میکند. هیچ فردی در جامعه نمیتواند ادعا کند بیرون از این ساحتها زندگی میکند. بهنوعی از آموزشوپرورش تا رسانه در هر کشور ایدههایی را ایده مطلوب معرفی و برساخت میکنند که بهصورت ناخودآگاه انسانها را دچار تحولاتی میکنند. این تحولات از تکتک افراد جامعه، فردی سیاسی میسازد؛ هرچند ممکن است فرد سیاسی فاقد سوژگی باشد اما در ساحت سیاست ورود کرده و درنتیجه انسان معمولی هم حامل نوعی ایدئولوژی و دارای ایدهای از ساحت سیاسی است و از طریق این ایدهها جهانبینی خود و مطالبات خود را از حکومت وقت شکل میدهد.
شخصیسازی سیاست هم شدنی نیست؟
در دوگانهسازی زندگی روزمره و سیاست برای آنکه فرد را دارای عاملیت نشان دهند امور سیاسی را به ساحت فردی تقلیل میدهند و فرد را دارای تصمیمگیری فرد و شخصی معرفی میکنند اما درواقع هیچ فردی بیرون ساحت اجتماعی و دیگریهای خود نیست و هر عمل اجتماعی به نوعی عملی سیاسی هم قلمداد میشود و شخصی کردن امور سیاسی امر شدنی نیست و به سیاستزدایی از جامعه ختم میشود. به تعبیر بهتر فرد نمیتواند هر آنچه مطلوب خودش است را به سیاست درست ربط دهد و عکس آن را به سیاستهای نادرست. این تفسیر از فرد و سیاست هیچ توان تصمیمگیری را شکل نمیدهد و وضعیت را بهشدت غیرمنطقی میکند که نه دولت توان اداره را داراست، نه افراد توان مطالبه عمومی دارند.
فرد غیرسیاسی نمیتواند مطالبه توسعه و پیشرفت داشته باشد
لازمه توسعه و پیشرفت در هر کشوری، سیاست و جامعه سیاسی است. در جوامع سیاسی پیشرفت نوعی طرح از سرنوشت یک ملت است و ملت نمادی از مردم و دولت هستند که آمیزش امر سیاسی به غایت مطلوب خود عمل میکند. درواقع برساخت جدید که قصد دارد فرد غیرسیاسی را سوژه مطلوب توسعه و پیشرفت معرفی کند، آگاه نیست که اصلا این امر غیرممکن است. جوامع غیرسیاسی هیچ افقی برای سرنوشت خود ندارند و صرفا در رویای عقبافتادگی دچار حسرت روزمرگی هستند. این جوامع چون تصور میکنند ورود سیاست به نوعی سرکوب فردی است، مدام از سیاست فرار میکنند و سعی دارند زندگی بدون سیاست را خوشبختی معرفی کنند، حال آنکه سیاست هیچگاه به معنای سرکوب صرف نیست. هر طرحی از سرنوشت محدودیت و افقهایی دارد که در آمیزش فرد و سیاست و حکومت رقم زده میشود. در واقعیت فرد نمیتواند از سیاست فرار کند اما در عین حال مطالبه توسعه و پیشرفت را از حکومت خود طلب کند.
تندیس نمادی از سیاست است
در سالهای اخیر نصب تندیس در ورزشگاه نقش امام و دیگر تندیسها در سایر نقاط کشور شاید بهگونهای بوده است که در برخی از مکانها لزوم و دقت کافی در چرایی نصب آن نبوده و به شکلی کجسلیقگی هم در کار بوده است اما آن تندیس بیربط به سیاست و طرحی از سرنوشت یک ملت نیست و به نوعی خود نصب تندیس نوعی عمل سیاسی است. یعنی صاحب آن تندیس در مقطعی با افقی سیاسی که برگرفته از تاریخ یک ملت بوده، سعی کرده است در منطقه دست به اقداماتی بزند که باعث برتری ایران و پیروزی بر دستگاههای امنیتی کشورهای غربی و منطقه شده است. این واقعه به تعبیری پیروزی ملت است تا پیروزی ایدئولوژیک یا سیاستزده. تحولات منطقه برای ایران به قبل و بعد از اقدامات صاحب این تندیس تبدیل شده است و این مساله یک واقعیت در سطح امر ملی هست تا یک بحث ایدئولوژیک یا جدل مردم و سیاست!
باخت مقابل انگلیس تا ترک بازی الاتحاد عربستان؛ مواجهه غیرسیاسی یعنی نوعی بیتفاوتی ملی
در لحظاتی که بحران یا شبهبحران شکل میگیرد سادهسازی بحرانها و غیرسیاسی نشان دادن آنها به وحدت ملی ضربه میزند. به تعبیری در این لحظات دوگانه سیاست و مردم یا سیاست و زندگی مطلوب وضع موجود نیست. آنچه اهمیت دارد منافع ملی است که یک عمل سیاسی است تا عمل در طرح دوگانه کلیشهای و منسوخشده برساخت شده که در حال فربه شدن است. هنگامی که ایران به انگلیس در جامجهانی باخت برخی علت خوشحالی بعضی از افراد جامعه را موقعیت خاص آن مقطع قلمداد کردند اما ترک تیم عربستانی که از دیرباز هم نوعی حریف معرفتی و سیاسی ایران بوده هم خیلی باعث نشد که بیرون از چهارچوب شکست مقابل انگلیس فرمی شکل بگیرد و این شرایط نوعی اقدام غیرملی است.
نتیجهگیری
زنگ خطر برای بیتفاوتی ملی بعد از شکست مقابل انگلیس شکل گرفته است اما تصور آنکه بعد از ترک تیم عربستانی به بهانه تندیس، موجی از دوگانه سیاست و مردم و سیاست و زندگی شکل بگیرد کمی سخت بود. اینکه در واقعهای که حادثه ملی است به جای آنکه سوژه را به شکل سیاسی و درست مشاهده کنیم، بهنوعی غیرسیاسی نشان دهیم، نهتنها کمکی به کشور نمیکند بلکه باعث میشود استقلال ملی و غرور ملی که مسائل حائز اهمیت است، در سطحی سادهسازی شده مطرح شود و نوک پیکان حملات به جای آنکه مقابل کشورهایی باشد که قصد دارند با تدابیر امنیتی و سیاسی خودشان به برتری برسند، به سمت مسائل داخلی برگردد که این وضعیت ضدملی است و باید دقت شود که چگونه سیاست را مجددا به ملت بازگرداند و امر ملی مجددا سیاسی فهمیده شود.