مجتبی نامخواه
همه میدانیم سعید جلیلی در دور اول انتخابات گزینه مطلوب ساختارها و سازوکارهای متعدد و قدرتمند جناح اصولگرا نبود؛ هنوز هم نیست. برآمدن او محصول شورشِ یک نیروی اجتماعی در بدنه جامعه بر علیه سازوکار و صاحبان قدرت بود. این شورش در گام نخست توانست موفقیت مهمی کسب کند و صحنه انتخابات را پیش ببرد و بخش مهمی از نیروهای رسمی سیاسی را تحقیر کرد. البته بسیاری از کسانی که به رئیس مجلس رای دادند هم مطلقا به خاطر حمایت نیروهای اصولگرا از او رای ندادند، بلکه ویژگیهای شخصی او برایشان جذاب بود. بنابراین تحقیر بخش مهمی از نیروهای رسمی سیاست، در واقعیت بسیار حادتر از روی کاغذ بوده و هست.
این شورش لزوما شورش روستا علیه شهر، حاشیه علیه متن و محرومان علیه اشرافیت نیست. اینها هست ولی صورت مهمتری دارد. شورش آنان که به رسمیت شناخته نشدهاند علیه نیروهای اجتماعیای که به دلیل وابستگیهای ژنتیک و حتی ایدئولوژیک برکشیده شدهاند.
این شورش از جهاتی، ولی فقط از جهاتی و نه از همه نظر، شبیه ماجرای تیر 84 است؛ در آن دوره نیز جناح راست که پس از 76 خودش را در چارچوب اصولگرایی بازسازی کرده بود، تحقیر شد. پس از آن، این نیروها در چارچوب نواصولگرایی و «جبهه انقلاب» خودشان را بازسازی کردند. این بازسازیها یک امر زمانبر و تدریجی بود. شیوه سازماندهی سیاسی، گفتمان و تا حد زیادی اقتصادی سیاسی این جناح تغییر کرده اما همچنان اراده معطوف به استیلا و میل به تحمیل در آن موج میزند و همین بخش مهمی از نیروهای اجتماعی را به طغیان کشانده است.
همان طور که میدانیم نیروهای سیاسی رسمی با شیوههایی متفاوت اما با نتایجی کم و بیش یکسان، این شورش را طرد میکنند. تأکید میکنم نیروهای سیاسی «رسمی» این کار را میکنند، یعنی هم اصولگرایان و هم رقبایشان. اصولگرایان همچنان آنها را را نادیده میگیرند و دیگران هم آن «طالبان» و «دیوانه» و «نابودگران ایران و جهان» میخوانند. میخواهم تأکید کنم این دیگران و طردکنندگان بیشتر از آن که رقیبان سیاسی اصولگرایان باشند، بخش قابل توجهی از نیروهای امنیتی و رسمی هستند. همچنان که در طرف اصولگرایان نیز چنین است. در واقع این ساختار رسمی است که کنشگران این تغییر و شورش را طرد میکند.
در وضعیت فروبسته ما که دینامیسم اجتماعی اغلب میان دو نیروی رسمی تقسیمبندی میشود، تکوین این شورش خود یک پیروزی مهم است. فارغ از این که منتهی به کسب قدرت دولت بشود یا نه؛ اگر بخواهم دقیقتر بگویم، تکوین این شورش مهمتر از کسب پیروزی در انتخابات است.
چرا مهمتر است؟ نمیخواهم بگویم قدرت سیاسی و دولت اهمیت ندارد؛ اما یک دلیل مهم این اهمیت این است ما اکنون با مسئلههایی مواجهیم که راهحل آن بیش از قدرت رسمی، نیازمند قدرت غیر رسمی است و بیش از قدرت کلان نیازمند قدرت خُرد است. این شورش میتواند، تأکید میکنم میتواند، یعنی ممکن است بتواند، مسئله و بحران نانمایندگی را حل کند.
این شورش و طغیان تنها در میان نیروهای دربند اصولگرایان نیست که محتمل و ممکن بوده و خواهد بود. در طرف مقابل آنان هم محتمل بود بخشی از نسل جدیدی که در سازوکارهای جناح موسوم به اصلاحطلب تختهبند شدهاند، بتوانند حرکت رهایی خودشان را ایجاد کنند؛ اما همان طور که میدانیم سیطره نیروهای رسمی در آن طرف موفقتر هستند چون میل به استیلا را کمتر بروز میدهند و بیشتر سازوکارهایی برای اعمال آن و مهار طغیان طراحی میکنند. برای مثال کافی است در نظر بگیریم سازوکار تصنعی، بسته، غیراجتماعی و خلقالساعهای که در همین انتخابات اصولگرایان برای وحدت طراحی کردند با سازوکاری که تحت عنوان جبهه اصلاحات در طرف دیگر بود. این ناکارآمدی اصولگرایان به بروز گاه و بیگاه این شورش کمک میکند و بالعکس به واسطه توانایی اصلاحطلبان، اغلب منتفی میشود.
مسئلهی اکنونِ جامعه ما یک ثبات و رکود گسترده است. این به این معنا نیست که تحرک اجتماعی وجود ندارد؛ تحرک هست و بسیار هم گسترده است اما اغلب صرف آیینهای مذهبی و یاریگری در مواقع بحرانی میشود. از این منظر تکوین این شورش از آنجا که میتواند نویدبخش یک تغییر در آینده باشد، خود یک پیروزی است.
مسئله مهم پایش این شورش است. در دور دوم به طور طبیعی بسیاری از نیروها و نهادهای رسمی به حمایت از آقای جلیلی پرداختند چون مسئلهشان دیگر نادیدهگرفت یا تقابل با این شورش نبود، تقابل با نیروهای رسمی دیگری بود که رقیبشان هستند. پس از هفته جاری، یعنی پس از فاصله دور اول و دور دوم برای این شورش مهمتر است. نتیجه انتخابات هر چه باشد، اگر این شورش نتواند به جنبش تبدیل بشود، نخواهد توانست نقشی در سیاست ایفا کند. این بینقشی این نیرو را سرخورده خواهد کرد. یعنی همان اتفاقی که در دو دهه اخیر رخ داد. نیروی طغیان اگر امکانی برای بودن نیابد، بر نبودن متکرکز خواهد شد.
برخی توهمها درباره موضوع طب اسلامی، نظام آموزش، فضای مجازی، حجاب، پیشرفت و مانند آن از همین مسیر طی یکی دو دهه اخیر کم و بیش مقبول مطرح شده است. به تعبیر امام خمینی باید مراقب بود تحجر از «لایههای تفکر اهل جمود» به طلاب جوان «سرایت» نکند. یکی از مهمترین مراقبتها این است که اجازه ندهیم نفیزداییهایی که سیاستمدران رسمی از ایده انقلاب میکنند، فضا را برای پرخاشگری اخلاقی فراهم کند.
دینامیسم اصلی انقلاب اسلامی همین نیرویی است که سیاستمداران رسمی آن را «دیوانه» میخوانند. باید پیش از این که وضع موجود با عاملیت عاقلان و منتفعان تثبت گردد؛ پیش از آن که نیروی جامعه و انقلاب در ساختار رسمی مضمحل و یا از آن طرد گردد، آن را فهمید و کشف کرد.