سید احمد ماجدی زاده
سید احمد ماجدی زاده
خواندن ۸ دقیقه·۸ ماه پیش

مسخ دیاسپورای ایرانی چگونه ممکن شد

«دیاسپورا» در لغت به معنای جوامع دور از میهن یا وطن هستند. در نظم جدید جهانی که مهاجرت نوعی سبک زندگی است و در جهان‌سازی‌ای که در قرن اخیر توسط آمریکایی‌ها دنبال شده، بسیاری از انسان‌ها در سرتاسر دنیا برای رسیدن به یک سبک زندگی مطلوب دست به مهاجرت می‌زنند، اما به‌لحاظ فرهنگی سعی می‌کنند خود را به‌طور کامل از میهن اصلی جدا نکنند. در جامعه‌ای مثل ایران که از عصر قاجار، ایرانیان با فرهنگ غرب آشنا شده‌اند و سعی کرده‌اند در مواردی زندگی خود را براساس ایده‌های جدیدی که در غرب وجود دارد صورت‌بندی کنند و به‌نوعی سبک زندگی جدیدی جامعه ایران را در بر گرفته است، دیگر پدیده مهاجرت ایرانیان منحصر به غرب -‌به‌ویژه در قرن اخیر- نشده و سایر کشورها همچون کشورهای شرق‌آسیا و حوزه خلیج‌فارس یا حتی کشور‌هایی مثل هند یا آفریقا یا آمریکا جنوبی را نیز در ‌بر می‌گیرد. هر ایرانی با توجه به نوع تفکر و نیاز خود برای مهاجرت تصمیم می‌گیرد. تقریبا در نیم‌قرن گذشته دامنه مهاجرت ایرانیان به نقاط مختلف دنیا گسترده‌تر شده است. به همین جهت بحث‌های میان‌فرهنگی نیز گسترده‌تر شده است. ایرانیان در برخورد با فرهنگ کشورهایی که مقصد مهاجرت آنان است با دخل و تصرف در فرهنگ خودی سعی می‌کنند شاکله اصلی فرهنگ ایرانی را آنجا به‌نوعی به زندگی روزمره خود تزریق کنند.
اما در این میان برخی از دیاسپورای ایرانی ظاهرا به شکلی از خود‌بیگانگی دچار شده‌اند و در مقابل فرهنگ جدید هم به‌نوعی دچار آشفتگی‌اند و در یک وضعیت سیال بین زمین و آسمان معلق مانده‌اند. این افراد در طول سال‌ها زندگی در غرب یا سایر نقاط دنیا به‌نوعی دچار فرمی جدید شده‌اند که نه می‌توانند ایرانی باشند نه در مقابل فرهنگ جدید ایده‌ای دارند و از آشفتگی به‌شدت عجیبی رنج می‌برند. عمده این افراد در چنین شرایطی به‌دنبال پناهگاهی برای فرار از وضعیت پیش‌رو هستند و چون در نظم جدید عالم هیچ پناهگاهی در غرب دائمی نیست و به‌طور گسترده باعث رنج بیشتر افراد می‌شود، به همین خاطر این افراد به سریع‌ترین راهی که لحظه‌ای آنها را آرام کنند، پناه می‌برند و برایشان اهمیتی ندارد که این راه کیفیتی داراست یا خیر؟ یا حتی مدت زمان استفاده از این پناهگاه چه میزان است؟
در سال‌های اخیر رسانه‌های فارسی‌زبان تصویری از جامعه پیشا‌انقلاب ترسیم کرده‌اند که ایران بهترین نقطه عالم بوده و به سوی یک کشور تمام پیشرفته در حرکت بوده و برخی از کشور‌های غربی چون تصور می‌کردند ایران در صحنه یک ابرقدرت می‌شود باعث شدند به چنین دستاوردی نرسد و متوقف شود. این درک تقریبا مشابه همان گفتار عامیانه‌ای است که اگر حضرت آدم(ع) آن سیب را نمی‌خورد، همه ما در بهشت بودیم. این نوعی ساده‌سازی پیچیدگی جهان و دوگانه شر و خیر است. حال جدا از آنکه در دوره پیشا‌انقلاب اصلا وضعیت ایران مدینه فاضله نبود و بحران‌های وسیعی در کل کشور در جریان بود. طرح توسعه آمرانه پهلوی چون با شکست روبه‌رو شده بود، با مقاومت مردم مواجه شد. این ادبیات در تک‌تک خاطرات رجل سیاسی دوره پهلوی در سال‌های 52 به بعد مشهود است. در آن سال‌ها، بحران‌های اقتصادی و سیاسی به‌شدت در‌حال افزایش بود. آخرین مرحله آن، شامل اعتراضات گسترده سال‌های 56 به بعد است. در نتیجه این تصور که ایران پیشا‌انقلاب مسیر بهشتی را طی می‌کرده، ساخته و پرداخته رسانه‌های فارسی زبان برای اهداف سیاسی است. ایران پیشا‌انقلاب تقریبا همان‌طور که محمدرضا پهلوی در آخرین سخنرانی خود می‌گوید دچار فساد و تباهی گسترده و نظمی به‌شدت نابرابر و دارای یک طبقه درباری خاص بوده است که هیچ اعتقادی به وجه اجتماعی حکومت نداشته است. اما ظاهرا همین طیف خاص از دیاسپورای ایرانی به‌دلیل آنکه توانایی پذیرش شرایط جدید را نداشته‌اند به برساخت توهمی که رسانه‌های فارسی‌زبان درست کرده، پناه برده است و چون قصد دارد به این پناهگاه وفادار بماند، سعی دارد هر آنچه از این برساخت دنبال می‌شود را به‌عنوان یک نمونه مطلوب پیگیری کند. برای همین حال که این برساخت تحت پیوند پهلوی و اسرائیل صورت گرفته است، این بدنه بدون توجه به حجم جنایتی که اسرائیل شکل داده است، سعی می‌کند خود را متحد اسرائیل نشان دهد؛ چراکه تصور می‌کند ترسیم مجدد آن روزگار خوش در اتحاد با اسرائیل است که شکل می‌گیرد. جدا از تناقضی که این بدنه ایرانی داراست و در مقابل جنایاتی که کل ملت‌های اروپا و غرب و بسیاری دولت‌های حتی همپیمان با اسرائیل را به اعتراض کشانده است، اما این بدنه در حال حمایت است که این حمایت به‌نوعی حمایت از نسل‌کشی و کودک‌کشی است.
دلایل بسیاری وجود دارد که بتوان چرایی مسخ مخدرگونه این بدنه ایرانی را تشریح کرد. در این مقاله سعی می‌کنم به موارد بااهمیتی که زمینه‌ساز مسخ دیاسپورای ایرانی شده است، اشاره کنم.

دیاسپورای ایرانی اجتماعی نیستند
 این بدنه خاص در هیچ اجتماعی توان زندگی ندارد؛ چراکه نمی‌توانند بدون آن مخدری که در ذهن دارد، زندگی کنند درنتیجه بیرون از همه هسته‌های اجتماعی در غرب و شرق در حال زندگی هستند. این عدم اجتماعی بودن مخصوصا در غرب به‌شدت بیشتر است به این جهت که آنجا شهروند درجه دو یا حتی سه تلقی می‌شوند. این به آن معناست که توان همکاری و هم‌زیستی با جامعه مقصد را ندارند و از طریق فرار به پناهگاه سعی دارند خود را آرام کنند.
    حامل سخت‌ترین شکل ایدئولوژی به‌صورت ناخودآگاه هستند
 ایرانیانی که در پیوند با اسرائیل در غرب هستند هرچند سعی می‌کنند خود را مروج دوستی نشان دهند اما به‌شدت با حمایتی که از طریق پناهگاه جدید به آنها سرایت کرده است، ایدئولوژیک آن هم از نوع سخت‌ترین شکل آن یعنی حمایت از دولت و حکومت که ترور و خشونت را مشروع می‌داند، هستند. آنها وارد دور باطلی شده‌‌اند ولی خودشان هم نمی‌دانند در حال زیست ایدئولوژیک‌ترین زندگی هستند.

جسم جهانی و ذهن مریخی دارند
 هرچند به‌لحاظ جسمی در جهان زندگی می‌کنند اما به هیچ‌کدام از قواعد جهانی پایند نیستند و اصلا گویی در جهان نیستند. در‌حالی‌که حتی تندرو‌ترین افراد در خود اسرائیل و آمریکا نسبت به جنایت اسرائیل در جنگ غزه به‌شدت نگران وجه عمومی آن هستند، بسیاری از پایان مظلوم‌نمایی اسرائیلی‌ها بحث می‌کنند. این ایرانیان کشته ‌شدن کودکان و زنان در غزه را عادی جلوه می‌دهند و نگران این هستند اسرائیل مجبور نشود تن به آتش‌بس دهد. این درک از عالم و تحولات دنیا فقط مختص همین دیاسپورای ایرانی است. گویی اصلا آنها در زمین زندگی نمی‌کنند و تصوری مریخی از جهان دارند.

تاریخ ایران فقط لذت است و بس
 دیاسپورای متحد با اسرائیل درکی از تاریخ ایران دارند که ایران محلی برای لذت بردن بوده و صرفا با انقلاب 57 تخریب شده است. به اعتقاد آنها قبل از آن ایرانیان صرفا در حال شادی و لذت‌جویی بودند و در یک مقطع کوتاه هم با حمله اعراب دچار مشکل شده‌اند. این دیگر‌ستیزی از اسلام و اعراب همان پازلی است که حکومت تبدیل به ابر‌ایدئولوژی خود کرده بود و به‌صورت پازلی با تاریخ برخورد می‌کرد. این درک پازلی از تاریخ، نوعی ایدئولوژی‌سازی تاریخی است که سعی دارد ایرانیان را از طریق نوعی لذت‌جویی به‌سمت ایده خود برساند. چنین درکی از تاریخ بیشتر شبیه داستان‌های بچگانه است که عمری نمی‌کند و خیلی زود با گذر زمان به پایان می‌رسد، اما در این دیاسپورا به‌دلیل آنکه نوعی بچگانه شدن افکار در پناه با فرم جدید شکل گرفته است، بیش از آنکه به واقعیت تاریخی فکر کنند به قصه‌های خیالی که ساخته شده پناه می‌برند.

غرب هم نباید غرب باشد
در ذهن این دیاسپورای ایرانی غرب هم بی‌تاریخ و صرفا مکانی است برگرفته از 30 یا 40 سال اخیر با خوانشی که در غرب همه مشکلات با عبور از دینداری رفع شده و غربی‌ها مسیر توسعه را به سرعت و بدون کوچک‌ترین خون‌ریزی طی کرده‌اند و همیشه برای سایر ملت‌ها دلسوز بوده‌اند. جدا از آنکه غرب در تاریخ 400 سال تحول خود با انسان‌کشی در خود غرب و سایر ملت‌ها توانسته حداقل وضعیت فعلی را رقم بزند، این دیاسپورا معتقد است بسیاری از ملت‌ها در غرب همراستا با این ایده‌های جنگ‌طلبانه آمرانه نبوده‌اند. این فهم این بدنه از غرب است به همین جهت هنگامی که ذره‌ای غرب بیرون از این باور ساخته شده رفتار می‌کند، این دیاسپورای ایرانی هستند که معترض می‌شوند شما آبروی غرب را برده‌اید. به‌طور مثال در جنبش دانشجویی جدید که در آمریکا شکل گرفته است، این ایرانیان متحد اسرائیل هستند که خواستار برخورد به‌شدت خشن‌تر و محاکمه شدیدتر دانشجویان و اساتید دانشگاه هستند. این نگاه و درخواست به‌شدت عجیب است.

حتی در معرفت‌گرایی نسبی هم نیستند
یکی از پارادایم‌های لذت‌جویی در غرب که همیشه با نقد فلاسفه اخلاق همراه بوده، نسبی‌گرایی عامیانه است. این نسبی‌گرایی عامیانه، نوعی نیهیلیسم را شکل داده است که بسیاری این فرم را عامل تباهی بسیاری از جوامع می‌دانند. اما همین شکل نسبی‌گرایی در مقابل خشونت فزاینده یا رفتارهای به‌طور وسیع وحشتناک هیچ‌گاه با طرف خشن هم‌سویی نمی‌کنند و سعی می‌کنند با بی‌تفاوتی زمینه را برای امتداد فراهم کنند، اما دخالتی و دفاعی از وضع وحشتناک نمی‌کنند. اما دیاسپورای ایرانی حتی نسبی‌گرا هم نیستند و به‌شدت مطلق‌گرا و خشن هستند و از پارادایم تباهی‌یافته در غرب هم جلوترند.

هم جایگزین خدا هم جایگزین قانون
بدنه خاصی از دیاسپورای ایرانی که گفته شد علیه هر کسی کوچک‌ترین نقدی انجام دهد، جبهه می‌گیرند و به‌نوعی خود را جایگزین خدا می‌دانند و توانایی محاکمه هر فرد در هر جایگاهی را دارند و هیچ فرد یا نحله فکری حق ندارد به این جماعت نقد کند. آنها نه نماینده خدا بلکه در جایگاه خود خدا هستند، در نتیجه هر قانونی را با هر مدلی می‌توانند وضع کنند. این توهم در ذهن این جماعت به‌دلیل آنکه تصور می‌کنند آنها در حال مبارزه تاریخی هستند، شکل گرفته است؛ حال آنکه اصلا این بدنه نه در حال مبارزه، بلکه در حال کمک کردن به ابر‌قدرت‌ها برای سلاخی کشور‌های ضعیف عالم هستند.
مواردی که بیان شد، توضیح مسخ‌شدگی این جماعت بوده است و شاید در آینده موارد دیگری هم شکل بگیرد ولی به‌طور کلی یکی از عجیب‌ترین صحنه‌های هستی را در حال مشاهده هستیم، در‌حالی‌که کل دنیا یک صدا برای مظلومیت فلسطین تلاش می‌کند، در این عالم گروهی در تلاش است که «جنایت» را «زیبا» نشان دهد و در کنار اسرائیل از مقام انسانیت بحث کند!


فرهیختگان

سبک زندگیاسرائیلاپوزیسیون
فعال رسانه ای حوزه رسانه های معاند و معارض، دیدبان گروه های سیاسی ضدانقلاب و تحلیل گر گفتمان سیاسی معارضین انقلاب در ساحت رسانه ها. هر چیز که خار آید یک روز به کار آید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید