سید احمد ماجدی زاده
سید احمد ماجدی زاده
خواندن ۱۷ دقیقه·۷ ماه پیش

«وعده صادق» پاسخ به پرسش تاریخی عباس‌میرزا است

حمید دهقانیان، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در گفت‌و‌گو با «فرهیختگان»

سهیلا عباس‌پور، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: عملیات «وعده صادق» و ابعاد گوناگون آن که در صدر اخبار رسانه‌ای و تحلیل‌های متعدد قرار گرفته است، فراتر از شکست هیمنه نظامی رژیم‌صهیونیستی و پیام‌هایی که برای جهانیان داشت، آثار و نتایجی را نیز طبیعتا از بعد داخلی ایجاد کرد. حمید دهقانیان، پژوهشگر و مدرس دانشگاه و مدیر اندیشکده مطالعات ایران پژوهشکده شهید صدر، در گفت‌وگو با «فرهیختگان» از نگاه جامعه‌شناسی به تحلیل این عملیات در نسبت با پرسش تاریخی ایرانیان و دال مرکزی امنیت از رهگذر رخدادها و تغییر تغییرات و دگرگونی‌های تجربه‌شده داخلی همراه با تهدیدهای خارجی و بیم و امید متاثر از آن در جامعه ایرانی پرداخته است.


عملیات تنبیهی «وعده صادق» را که از سوی ایران صورت گرفت از کدام نقطه می‌توان تحلیل کرد که بتوانیم اثرات آن را در جامعه بررسی کنیم؟
به نظر من اتفاق مهمی که درپی این رخداد صورت گرفته، این است که ثابت کرده جمهوری اسلامی توانسته به سطحی از اقتدار ملی و استقلال سیاسی برسد که پاسخی موجه، عینی و کارآمد به پرسش و مساله ایران معاصر (از عهد قاجار تا دوران انقلاب اسلامی) بدهد که همان استقلال سیاسی، امنیت و توان بازدارندگی، به‌عنوان ارکان اساسی در هویت و اقتدار ملی است. این عرض بنده مقدماتی دارد که در ادامه و با تفصیل بیشتری بدان خواهیم پرداخت، اما فعلا از یک نقطه دیگر بناست بحث را پی بگیریم. تابستان امسال بود که رهبری نظام، بحث صعود به قله را مطرح کردند، با این عبارت که الان وقت احساس خستگی و به‌اصطلاح فرتوتی و احساس ناتوانی نیست. فصل حرکت و امید و شوق است، ما به قله‌ها نزدیک می‌شویم. صعود به قله نماد پیشرفت و پیش‌روی و غلبه بر اصطکاک است و به‌اصطلاح جاذبه است، کسانی که اهل کوهنوردی هستند خوب می‌دانند هرقدر صعود به ارتفاع بیشتر می‌رسد، سختی کار چندبرابر می‌شود، شیب کوه تندی بیشتری دارد یا با تنگناهای دیگری روبه‌رو هستیم و این سختی و مشقت تا صعود کامل ادامه پیدا می‌کند. انرژی آدم تحلیل می‌رود و همواره با سختی روبه‌روییم و این تنها امید به رسیدن به قله است که راه را برای صعود‌کنندگان پذیرفتنی می‌کند. لذت اشرافی که انسان بعد از صعود به پایین‌دستی خود دارد، باعث می‌شود سختی صعود را به جان بخرد. هرقدر ارتفاع بیشتر باشد، صعود سخت‌تر است. مثال‌هایی که در این سخنرانی مورد تاکید قرار گرفته، استقلال سیاسی، امنیت، تثبیت فرهنگ مقاومت بود. ملت ایران درطول استقرار جمهوری اسلامی به انحای مختلف برای حفظ آرمان‌های خودشان سختی آن را به جان و تن خریده بودند. استقلال و امنیت مهم‌ترین زیرساخت برای پیشرفت است. این نکته دقیقی است که متاسفانه در تحلیل‌های وضعیت ایران کنونی با التفات به مبانی دینی که فلسفه سیاسی آن دارد، غالبا دیده نمی‌شود یا وزن واقعی به آن داده نمی‌شود، حال آنکه بدون‌شک مهم‌ترین اولویت رتبی هر نظام سیاسی است. در مثال فردی آن نیز این امر صادق است، اگر شما دارای انواع سرمایه و دارایی باشید یا همه داشته‌های دنیا را دارا باشید، اما امنیت جسمی‌تان به‌هم بخورد یا به یک بیماری دچار شوید، ناگهان می‌بینید انگار هیچ‌چیزی ندارید و اولین و فوری‌ترین واکنش‌تان به این وضعیت تلاش برای بهبودی جسمی است، چون امنیت وجودی‌تان را جسم شما برعهده دارد. به این دلیل همیشه می‌گویند سلامت جسمی و بهداشت پایه و قاعده هرم پیشرفت است. قله شاید رفاه باشد، اقتصاد و معیشت و... که یال‌های هرم هستند و قاعده این هرم امنیت است. زمانی که رهبری این حرف را مطرح کردند، خیلی جدی گرفته نشد؛ حتی از طرف خیلی از کسانی که در جبهه انقلاب بودند و بسیار متعجب شدند، از یک‌سو با توجه به این وضعیت ناکارآمدی که در اقتصاد طی این دهه تجربه کردیم و از سوی دیگر تنگناهای معیشتی و انباشتی از مسائل حل‌نشده و نارضایتی‌ها به‌تعبیر کسانی که تخصص‌شان آسیب‌شناسی است، جامعه‌ مسائل حل‌نشده، طیفی از مسائل مانند مسکن، محیط‌زیست، جمعیت و ازدواج، آب و اقلیم و دیگر چالش‌های درونی مانند سه اعتراض جدی تجربه‌شده در یک دهه که با آن روبه‌رو شدیم. پس پرسشی که شکل گرفت این بود این چه صعودی است؟!

پس تحلیل این جمله بنابر واقعیات روز کشور دشوار بود و تفاسیر راه به‌جایی نمی‌برد. تحلیل شما چیست؟
پرسش من با برخی دوستان که مناقشه یا مباحثه می‌کردند یا برخی تحلیل‌های کارشناسی منتقدانه به این موضع‌گیری داشتند، این بود که در رویکرد تاریخی و راهبردی نسبت به جامعه که فراتر از وضع کنونی، کلان‌روندهای تاریخی جامعه معاصر ایران را بررسی می‌کند، این صعود چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ می‌دیدم عمده اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی وقتی می‌خواهند مسائل جامعه ایران را فراتر از جزئیات مسائل آن، با این رویکرد صورت‌بندی و مسائل‌شان را ریشه‌یابی کنند، به یک دقیقه تاریخی در ایران معاصر می‌رسیدند، یعنی کسانی که می‌خواستند وضعیت ایران را صورت‌بندی کنند یک نقطه شروع داشتند و حتما باید به آن نقطه برمی‌گشتند و آن اصطلاحا «پرسش عباس‌میرزایی» و مساله عقب‌ماندگی است. در بسیاری از نظریات اعم از استبداد شرقی، نظریات اقلیمی استبداد و خودکامگی، اقتصاد بازار آزاد و شکل‌گیری طبقه بورژوا و خود مساله ایده دینی و امر سیاسی و امتناع و انحطاط و دیگر اندیشه‌ها و آرایی که حول محور به‌اصطلاح ایده ایران- که به تحلیل کلان مساله جامعه امروز می‌پردازند- وقتی نگاه می‌کنیم غایت همه آنها، چرایی توسعه‌نیافتگی و حضور احساس و ادراک عقب‌ماندگی در این تحلیل‌ها بوده که پرابلم اصلی این صورت‌بندی‌های نظری است.

این صورت‌بندی نظری چگونه مساله ایران را تبیین می‌کند؟
تلاش‌های روشنفکری ایران از آغاز آن، یعنی از عهد عباس‌میرزا به این‌سو بر این بوده که به صورت‌های گوناگون پاسخ و تجویزی برای این وضعیت عقب‌ماندگی پیدا کند. به گذشته که برمی‌گردیم تا ریشه‌های این امر را بیابیم که چه تحلیل‌ها و تجویزهایی صورت گرفته است، می‌بینیم مصلحان اولیه مثل عباس‌میرزا دیدند ارتش شکست‌خورده و امنیت خدشه‌دار شده و غرور ملی و استقلال سیاسی تضعیف شده بود. فکر عباس‌میرزا این بود که مساله ارتش است، یعنی ما باید یک ارتش کلاسیک و مدرن داشته باشیم که به مهارت‌ها و دانش‌هایی نیاز دارد، پس شروع به اعزام محصلانی به خارج کرد که عمدتا در فنون نظامی یا مرتبط با تحصیل کنند و انتقال دانش صورت گیرد. در این صورت و تجویز نخستین، به‌هیچ‌وجه کیفیت حکمرانی یا پذیرش الگوها، فلسفه و ارزش‌های سیاسی و فرهنگی مطرح نبود. آنها فکر می‌کردند انتقال دانش مساله است و به‌تعبیری دنبال ریشه نبودند و خواهان میوه بودند، چون به‌دنبال انتقال فن بودند و نگاه فن‌سالارانه نسبت به حل مساله داشتند. بعدها با هدف تکثیر این دانش ایده تاسیس دارالفنون شکل گرفت و با آن کسب تجربه‌ای که امیرکبیر از سفر به عثمانی و روسیه داشت، دوباره مساله فن و علوم نظامی مطرح شد و برخی دانش‌های دیگر در حد تنظیمات ابتدایی دولت و حکمرانی و دانش لازم برای اداره جامعه کنار آن در دستور کار قرار گرفت اما مساله همچنان با اولویت تکنیک و فن و به‌ویژه معطوف به امنیت و آموزش‌های نظامی، علم مواد و ریخته‌گری، اسلحه‌سازی، راه‌سازی و زمین‌شناسی و نقشه‌خوانی و... بود. بعدها ملکم بحث تنظیمات را مطرح کرد که بسیار جالب و خواندنی است. او با اصل شاکله کاری نداشت و گفته بود تنظیماتی اگر صورت گیرد، مساله حل می‌شود و همچنان نگاهش به فن بود، با این تفاوت که مساله را در امر اداره و نه لزوما امر سیاسی نگاه و بحث‌هایی مثل تفکیک قوا و جدایی شأن نظارت و اجرا را مطرح می‌کرد و اقدامات جزئی‌تر مانند طراحی سازمان و منابع انسانی لازم و اینها را پیش می‌کشید. بعدها وقتی این تعاملات با غرب و تاملات درباره آن بیشتر می‌شود و از سوی دیگر می‌بینند با چنین تدابیری اتفاق خاصی نمی‌افتد، ایده مدرسه و تربیت عمومی برای نیل به پیشرفت و جبران عقب‌ماندگی باجدیت بیشتری طرح و پیگیری می‌شود. تامین و تکثیر ایده دارالفنون با آن تعداد افرادی که به خارج اعزام شده و از اهالی دربار بودند و تن به کار نمی‌دادند، عملی نبود. دانش در عمل پیاده نمی‌شد. ایده عمومی کردن تربیت و ایجاد مدرسه مطرح می‌شد، یعنی هرچه جلوتر بیاییم تا عهد مشروطه و مظفری و فشاری که به‌دلیل مقایسه تطبیقی با سطح پیشرفت به‌خصوص در بهداشت، صنعت، شهرنشینی و خدمات و رفاه شهری و... پیش‌آمد، تجویزها را به‌سمت ایده «پارلمان» و حکومت قانون پیش‌برد.

طرح ایده پارلمان هم برخاسته از مفاهیم تازه طرح‌شده در آن دوران بود.
بله، یعنی مساله آزادی و عدالت پررنگ شد. قاطبه نخبگان و روشنفکران دنبال این بودند که این تغییرات در ایران به‌سرعت و پشت سر هم رقم بخورد و تحولی ناگهان اتفاق بیفتد، درحالی‌که از نگاه جامعه‌شناسانه تغییر ساختار ناکارآمد و استقرار ساختار جدید زمانبر است، استقرار نهادی شرط لازمش تدریج زمانی است تا اینکه بتواند از درون خودش را اصلاح کند. با یک انقلاب، تحول فرهنگی به‌معنای ساختاری آن اتفاق نمی‌افتد. باید بتوان وضعیت را تثبیت کرد که این نیازمند تداوم است و استقرار نهادی است. اتفاق دیگر این بود که پس از شکست مشروطه و ایده «قانون»، تضعیف و تعلیق حاکمیت سیاسی، تاثیر جنگ جهانی، قحطی، پاندمی‌هایی مانند وبا و... ناامنی‌های شدیدی در جامعه بروز کرد. این موارد به‌علاوه تقلید راه‌حل از برخی کشورهای پیشرو، مجددا ضرورت ایده نظم و امنیت را توجیه ضروری کرد. ما در تاریخ روشنفکری‌مان، دیگر روشنفکرتر و لیبرال‌تر از فروغی‌ها، حکمت‌ها، تقی‌زاده‌ها و بهارها که نداشتیم و اینها افراد کم‌مایه در اندیشه نبودند. جنبش ادبی و سیاسی‌ای را که پیرامون مشروطه شکل گرفت، اگر ببینیم وزن کار دست‌مان می‌آید. قاطبه روشنفکرانی که اکنون ما مثل قدیس با آنها برخورد می‌کنیم، تصمیم می‌گیرند «امنیت» را اولویت اول خود در داستان پیشرفت و جبران عقب‌ماندگی قرار دهند. در ادبیات کلاسیک هم که نگاه کنید و آثار کسانی مثل دورکیم، هنگامی‌که جنگ اتفاق می‌افتد آنها همه تغییر موضع می‌دهند و سطح کنشگری‌شان تغییر می‌کند، مثلا وبر برای سربازان و ارتش سخنرانی می‌کند. روشنفکران ما گفته‌اند اولویت باامنیت است و به این خاطر به دیکتاتوری مثل رضاخان که قطب مخالف روشنفکری و به‌واقع یک قلدر بیسواد بوده، متوسل و حاضر شدند زیرچکمه او بروند؛ کسانی مثل محمدتقی بهار با آن سابقه آزادیخواهی و شعرهایی که سرشار از حماسه آزادی و رهایی از استبداد و نفی آن است. روشنفکران حاضرند پای‌کار رضاخان بیایند و بگویند مملکت شاه می‌خواهد.

رضاخان در پیشبرد ایده امنیت موفق عمل کرد یا خیر؟
اتفاقا این ایده پا نگرفت، چون رضاشاه این‌کاره نبود و در بحث امنیت موفق نبود، برخلاف تصوری که از وی در این مورد در جامعه است. کتاب دکتر تقوی به نام امنیت در دوره رضاشاه در این مورد بسیار خواندنی است. روشنفکران تسلیم یک قزاق قلدر شدند. آنها قائل به این بودند امنیت که نباشد، حرف از پیشرفت و نظم و اداره بیشتر به جوک شبیه است. جنگ‌جهانی دوم رخ داد و کشور اشغال شد و هیمنه باز هم شکست و دوباره حس عقب‌ماندگی تشدید شد و آن حرمان جامعه ایرانی در حافظه تاریخی آنها به‌ویژه از نادرشاه به این‌سو در دوره قاجار و جدایی بخش‌هایی از سرزمین ایران پررنگ‌تر شد. مساله استیلا و استقلال برای مردم ایران، سردمداران کشور و نیز کنشگران سیاسی و مذهبی همواره مطرح بوده است. تحریم تنباکو، عهدنامه گلستان، ترکمن چای، ترور ناصرالدین‌شاه، اعتراضات و شکل‌گیری جنبش‌ها طی این رخدادها، همه و همه به‌دلیل این استقلال و اهمیت آن برای مردم ایران بود. هروقت این استقلال ضربه خورد، یک‌ملت با آن حافظه تاریخی از اسطوره‌های افسانه‌ای آن تا سلسله‌های پادشاهی مثل هخامنشی و ساسانی و... به‌عنوان امپراتوری بزرگ در ضعف و تحقیر قرار گرفته است.

شکست‌های ایران از بعد سیاسی و اجتماعی چه پیامد مهمی داشت؟
این شکست‌های پیاپی به‌ویژه در دوران قاجار که این هویت ملی درحال شکل‌گیری بود، مدام این هیمنه را می‌شکست و حس عقب‌ماندگی را تشدید می‌کرد تا به دوره رضاخان رسیدند و ماجرای ایجاد یک ارتش مدرن، ولی همان‌طور که عرض شد، به این نتیجه رسیدند انگار او نیز قدرت بازدارندگی ندارد و دوباره هیمنه به هم می‌ریزد و اسطوره رضاخان نیز شکسته می‌شود و بحث استقلال سیاسی وابستگی آن در جامعه تشدید می‌شود. رضاشاه در یک پیمان دیپلماتیک بین ایران و غرب، هم آمدن و هم رفتنش تعیین‌تکلیف شد. این حرمان باز هم رخ داد. قدرت نظامی و امنیتی که اسطوره و قله یک هویت ملی و ملیت است، شکست خورد. بعد از رضاشاه ایده شکل‌گیری ملیت حول ارزش «منافع ملی» به نام نفت را شاهدیم مصدق اسطوره شد و در یک کودتای کاملا آمریکایی آن لذت و شیرینی ملی شدن به کام ملت باز هم با یک مداخله خارجی تلخ شد. عامل خارجی همواره از بیرون می‌خواست برای جامعه ایران تعیین‌تکلیف کند، حتی محمدرضا پهلوی با وجود اینکه یک مانور قدرت داشت باز هم در اراده سیاسی ضعف داشت و مردم حس نمی‌کردند این شاه، شاه ملی است و مایه فخر و اقتدار است، زیرا همواره مردم وابستگی را می‌دیدند. همان داستان فرار شاه در کودتا و حتی در قبل از انقلاب اسلامی نشان می‌دهد او اقتداری ندارد. این تراکم شکست ایده‌ها همواره برای حافظه تاریخی ملت ایران مساله بود و حس عقب‌ماندگی و ناتوانی و درواقع «ما نمی‌توانیم» را القا می‌کرد.

شکست احساس می‌شد و انگیزه و حس مقاومت در ایرانیان همواره بود، اما رهبری نمی‌شد؟
جاهایی که به ساحت فرهنگی این کشور مثل زبان، ادبیات و تاریخ و... تعرض می‌شد و نیز در حوزه‌های فنی مثل صنعت نفت و حوزه نظامی که این تعرض می‌شد، تحقیر شدن توانمندی‌های نخبگان ایرانی احساس و این به جامعه منتقل می‌شد. همواره کالا همان کالای غربی بود. رضاشاه ارزش‌های اقتدار غرب را درهرحال حمل می‌کرد، حتی آن بهبودی در وضع معیشت و آموزش و خدمات که شکل گرفت همواره محصول غرب بود نه ایران. انقلاب 57 که اتفاق افتاد، برخلاف تمام پیش‌بینی‌ها و تحلیل‌های غربی‌ها بود و در بهتی از فقر تحلیل نظری شبیه به وضعیت کنونی ایران، امید و افقی پیش‌روی ایران گشوده شد و یک خیزش ملی و انقلاب مردمی پیرامون «ایده انقلاب اسلامی برای ایران» شکل گرفت. جمهوریت، استقلال و آزادی و طرح شعار نه شرقی نه غربی که در نطق‌ها بود، نشان می‌دهد جهت‌گیری از همان آغاز مشخص بوده و ما قرار است با نظم جهانی درگیر شویم و می‌خواهیم طرحی نو با عدم پیروی از غرب در مورد جامعه دراندازیم. از سطوح پایین نسبت به این ایده باور وجود دارد. به نسبت خیلی از انقلاب‌های دیگر، انقلاب ایران نشان داد بسیاری از مسائل را زودتر از انقلاب‌های دیگر می‌تواند حل کند و مردم پای‌کار هستند با آن نگاه دینی و تجلی روح حماسه، ایثار و دفاع که امنیت را در پایه قرار می‌دهد و مردم می‌خواهند در آبادانی کشور مشارکت کنند.
محاسبات نادرست و برآورد غلط از جامعه ایران مکررا قبل و بعد از انقلاب اسلامی و تا امروز وجود داشته‌اند که مثال‌های فراوانی دارند، پیش‌فرض ترورها، ناامنی‌ها و طی رخداد جنگ تحمیلی تا برآورد مقاومت مردم درحال‌حاضر. گفته شده بود ایران طی سه‌روز جنگ با عراق نابود خواهد شد اما ایران طی هشت‌سال در موضعی از اقتدار و نه ضعف ایستادگی کرد و دفاعی دربرابر یک جنگ بین‌المللی را شکل داد و اسطوره مقاومت شد و مقاومت جزء فرهنگ ایران شد. مردم برای اولین‌بار حس کردند کشور جلوی قدرت‌های جهانی ایستاده است. تجربه زیسته ما از تحریم‌ها و مثال سیم‌خاردار معروف است که باور به توانمندی‌هایی که ما را دربرابر ارتش تا بن‌دندان مسلح بعث که از ده‌ها کشور به او کمک شد، روسفید از جنگ بیرون آورد و میراثی به نام «فرهنگ مقاومت» را نهادینه کرد که بعدا در جهاد سازندگی خیلی پررنگ شد، حتی در دوران سازندگی هم که خیلی سریع پیش‌رفتیم، داشتن حس مسئولیت‌پذیری اجتماعی، حاصل این فرهنگ بود و کاملا امیدوار به ایده نو بودیم.

فرهنگ مقاومت، همچنان بعد از انقلاب متاثر از مفهوم امنیت و اهمیت آن برای ایرانیان است؟
انقلاب اسلامی، اولین بار این جرقه را زد و ما در یک مقاومتی توانستیم این ایده را بازسازی کنیم و امید به آینده برای ما به وجود آمد و ما به خیلی از مشکلات فائق آمدیم. پس از آن هنگامی‌که به‌واسطه بی‌تدبیرهایی نسبت به ظرفیت داخل، عدم باور به توانمندی‌های مردم و نسپردن امور به مردم از قدرت این فرهنگ کاسته شد. متاسفانه در دهه 70 ریل به‌سوی یک توسعه بیگانه با این ظرفیت برگردانده شد و برخی دست‌اندرکاران این فرهنگ ملی را تحقیر می‌کردند. در ادامه هر جا اثر این فرهنگ مقاومت وجود داشته نتایج ملموس و گره‌گشایی‌های اساسی را شاهد بودیم. طی تاریخ ایران دفاع مقدس برای ما یک اسطوره شد، اما همچنان آن کفایت لازم را در هماوردی با قدرت‌های بین‌المللی به دست نیاوردیم. هرچند در این برهه‌ها در فناوری‌های هایتک دنیا مثل نانو، هسته‌ای، کوانتوم و... از جهت علمی از پیشروان منطقه بودیم و حداقل در این حوزه‌ها طی 20 اخیر پیشرفت‌هایی علمی در این زمینه‌ها داشتیم. اما مساله امنیت و قدرت نظامی که پشتوانه استقلال و این اقتدار ملی است نماد آن‌ قدرت نظامی است و همواره به‌عنوان یک شاخص خیلی جدی مطرح بوده است. اما امروز ایران در مقابل قدرت‌ها بازدارندگی‌ای پیدا کرده و تک‌فقره‌هایی از آن را داشته است، مثلا تعرض‌های مرزی را دفع کرده، سربازان آمریکایی را گروگان گرفته و شکار پهپادهای جاسوسی آمریکا و نیز حمله به عین‌الاسد و پرتاب‌های فضایی ایران که هرگاه اینها اتفاق افتاد، گویی غرور ملی و تعلیقی نسبت به تمام مسائل حاکم روزمره در ذهن و ادراک مردم صورت گرفته و یکباره شادی و شعفی نسبت به این دستاوردها شکل گرفته است.
پرسش عباس‌میرزایی در این دوره با قدرت بازدارندگی ایران به پاسخ درخوری رسید؟
ما دورانی از دستاوردها را داریم و کارنامه‌ای در حوزه علم، فناوری و... داریم، اما به‌موازات آن فشارهای بین‌المللی مانند تحریم‌های اقتصادی و سیاسی، تهاجم‌های فرهنگی و جنگ‌های روانی و شناختی و بعضی زخم‌های داخلی را نیز تجربه کرده‌ایم که سبب شد ضعف در تحقق عینی ایده‌ها و سیاست‌ها داشته باشیم و اینها باعث شد در ترکیبی از مسائل و به‌اصطلاح زخم‌های درونی و مگس‌های بیرونی ادراکی از ناکارآمدی شکل بگیرد و افق پیش‌رو کمی کدر و مبهم شود.
اما تقابل تمدن غرب و تمدن ایرانی همواره لبه‌های تیز آن رویارویی نظامی، یعنی دفاع از تمامیت ارضی بوده است. فرهنگ مقاومت، دستاوردهای نظامی و بازدارندگی ما در حوزه نظامی و امنیتی به نظرم پاسخی مناسب و درخور به پرسش عباس‌میرزایی بود که البته روی آن زیاد کار نشده است. وقتی خوب به مسیری که جمهوری اسلامی طی کرده بنگرید، می‌بینید زیرساخت و حرکت به‌سوی قله پیشرفت را به‌درستی و خوب طی کرده و توانسته خوبی را فراهم کند که بیشتر در حد ادعا بوده است.

تمام پیشینه‌ای که ذکر کردید و آن پرسش تاریخی در نسبت و ربطش با عملیات اخیر ایران و شلیک موشک به اسرائیل را چگونه تحلیل می‌کنید؟
این اتفاق یک نمود کاملا واضح از این اقتدار بود که نه شکل کاملا گلخانه‌ای داشت و نه نمایشی. تلاقی از پیشرفت‌های مختلف ازجمله نظامی بود. ما با کشوری رویارو شدیم و توانستیم ضربه کاری بزنیم که در تکنولوژی نظامی انتهای پیشرفت غرب و آخر تکنولوژی‌های جنگی است، مثلا در اسکادران هوایی، پهپادها و سیستم جاسوسی و از همه مهم‌تر معروف بودن به اسطوره نفوذناپذیری از حیث پدافندی. طی 75 سال اخیر جنایتی نبوده که از این رژیم سر نزده باشد و به تعبیری سلطه کامل داشته است. فراموش نکنیم در این رویارویی و هماوردی انگلیس، فرانسه و آمریکا و برخی از کشورهای همسایه همه پشت اسرائیل قرار گرفتند و در برابر قدرت نظامی و فناوری ایران قرار گرفتند. برگردیم به ادبیات روزمره مردم که پس از شش ماه شخم زدن غزه، خیلی از مردم و حتی بچه‌های این سرزمین می‌پرسیدند که چه شد؟ ایران که همواره حرف از محو اسرائیل می‌زند همه‌اش شعار می‌دهد و. ... چرا اسرائیل را نمی‌زند؟ این یک ترومای اجتماعی ایجاد کرده بود که مگر ما موشک نداریم و هزاران چراهای دیگر که پاسخ ایران را مطالبه می‌کردند و حس می‌کردند که ایران ادعای قدرت برتر منطقه بودن را دارد و درواقعیت این‌گونه نیست. در این نبرد به نظرم ما بازسازی آینده ایران و کنشگری برای آینده را به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای و ایجاد یک نظم جدید را به تدبیری مثال‌زدنی رقم زده‌ایم.
باید بدانیم علی‌رغم همه شعارها، مبنای نظم نوین بین‌الملل، قدرت است، حقوق بشر واقعا محلی از اعراب ندارد. چندین قطعنامه علیه اسرائیل صادر شد و این رژیم بی‌اعتنا همچنان کار خود را ادامه می‌داد. حضور منطقه‌ای ایران بعد از این عملیات در پیوند اقتدار نظامی، فناوری‌های روز و تثبیت فرهنگ مقاومت، اقتدار ملی ایران را در برابر فناوری نظامی و سلطه سیاسی کل غرب حفظ کرد. هم هیمنه اسرائیل را ایران به هم ریخت و هم خطوط قرمز خود را در مدار و میدان وسیع‌تری تثبیت کرد. پیامد این داستان شب عملیات و صبح روز بعد آن دیدیم. بحث از تلافی کردن اسرائیل که پیش می‌آید مردم بدون ترس وحشتی با آن برخورد می‌کنند و به زندگی روزمره معمولی خود می‌پردازند و از آن قبیل هجوم بردن به فروشگاه‌ها و اتفاقاتی که در اوکراین، روسیه و آلمان افتاد خبری نشد. روح حماسی ایران که مانند یک ققنوس در حافظه تاریخی ماست انگار دوباره برگشته است. این روح همواره کار کرده و احیاگر بوده است. محبوبیت حاج قاسم به‌خاطر دفاع از خاک وطن بود، سربازی که بنا بر تعبیر رهبری سرباز ملی بود و آن مراسم و تشییع فراموش‌ناشدنی که برای یک ژنرال نظامی بی‌نظیر بود. این نوع هماوردی نظامی با این مشخصات و این ترکیب که برای انسان‌ها از خردسال تا سالمند مهم است و در یک برد مسافت 1200 کیلومتری با آن دقت، توانسته دست برتر را نشان دهد، این اقتداری است که نشان می‌دهد جمهوری اسلامی توانسته از پس پرسش به مساله عقب‌ماندگی که امنیت همواره دال اصلی آن بوده است، برآید. عملیات «وعده صادق» قدرت هماوردی بوده که تکنولوژی، فناوری و روح شجاعت و حماسه در آن ممزوج بوده است.

وعده صادقاسرائیلحمله موشکی ایرانعباس‌میرزا
فعال رسانه ای حوزه رسانه های معاند و معارض، دیدبان گروه های سیاسی ضدانقلاب و تحلیل گر گفتمان سیاسی معارضین انقلاب در ساحت رسانه ها. هر چیز که خار آید یک روز به کار آید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید