«بدون دخالت دادن احساسات یا علائق گروهی و جناحی و صرفا براساس درکم از تاریخ و تجربههای سیاسی موجود در سطح جهان در برابر وجدان و مردم کشورم گواهی میدهم که پروژه مورد نظر مهتدی و دیگر قومگرایان و فروپاشی خواهان، به معنای دقیق کلمه به معنای باز کردن دروازه جهنم به روی ملت ایران است. جهنمی که به صورت مارپیچ به قعر فلاکت و تباهی میرود و بیرون آمدن از آن بی نهایت دشوار و شاید غیر ممکن باشد.
در این نوشتار روی سخنم بیشتر با کسانی است که همفکر من نیستند و علاقهای به ایرانگرایان یا لیبرالهای به قول خودشان راستگرا ندارند. من از آنان دعوت میکنم که از نگاه سرسری و رمانتیک به موضوع دست بردارند و عمق موضوع و امتداد منطقی آن را با نگاهی دقیق و حسابگر بکاوند. چرا مهتدی و نظایرش هیچگاه از واژه ملت ایران استفاده نکرده و ایران را یک واحد جغرافیا سیاسی برساخته، موقت و چند ملیتی میدانند؟
بنمایه واژه ملت در علوم سیاسی و تمایزش با قوم و قومیت در ارتباطش با مفهوم حاکمیت سیاسی انحصاری است. ملت واحدی جمعیتی و جغرافیایی است که بر قلمرو و جمعیت ساکن در آن حق حکمرانی سیاسی انحصاری دارد و این حق از جانب نظام جهانی به رسمیت شناخته شده است.
تفاوت مهم ملت با مردم، قوم، جمعیت یا...همین است. بر این اساس به هنگام تحول و گشایش سیاسی، هر قوم یا زیر شاخه قومی در ایران از حق بالقوه تعیین قلمرو و حاکمیت سیاسی انحصاری بر قلمرو خود برخوردار خواهد بود به نتایح این وضعیت با دقت فکر کنید: نخست اینکه قومیت سیاسی و مبنای مرزبندی جغرافیایی و حاکمیت سیاسی میشود. در نتیجه حقوق و گستره اختیارات شهروندی به شدت محدود و نحیف میگردد و به تدریج از میان میرود ، شما که سابقا به عنوان شهروند ایرانی میتوانستید به همه جای کشور بروید و در هر شهر و استانی که خواستید، تجارت کنید یا ملکی بخرید، دیگر این آزادی را نخواهید داشت. حالا یک هویت سیاسی جدید قومی همچون زنجیری سنگین دست و پای شما را میبندد. حالا شما به یک قلمرو جغرافیایی کوچک محدود شدهاید و با تعداد زیادی ایالتهای جدید خودمختار و یا کشورهای جدید سر و کار دارید که هر کدام قلمرو و قوانین خود را دارند. مسئله بسیار مهم و خطرناک دیگر مسئله تعیین قلمروها است.
واقعیت این است که قلمروهای مشخص، مجزا و به آسانی قابل تفکیک برای اقوام ایرانی وجود ندارد. قلمروها تقریبا در همهجا آمیخته و درهم فرو رفته است و اینجا فقط قدرت عریان که از لوله تفنگ گروههای مسلح قومگرا بیرون میآید در یک نبرد خونین، تعیین خواهد کرد که قلمرو هر گروه قومی چقدر خواهد بود. در حقیقت برای ترکی کردن، کردی کردن، عرب کردن یا لری کردن سانت به سانت استانهای ایران باید خون ریخت. مگر آنکه یک قوم و گروه به راحتی تسلیم شده و به حاکمیت قوم دیگر تن دهد که به دلایل بسیاری در اکثر نقاط چنین امری ناممکن است. حتی در صورت تسلیم کامل قوم مغلوب، مسئله جابهجایی، اخراج و اسکان اجباری رخ خواهد داد تا قوم غالب اکثریت یا یکدستی قومی مورد نظر خود را به دست آورد. در صورتی که غلبه سیاسی/نظامی برای تعیین تکلیف یک منطقه، به آسانی تحقق نپذیرد، همچون بالکان، لبنان، عراق یا سوریه کار به نسل کشی، پاکسازی قومی و کشتار براساس قومیت خواهد رسید.
از آنجا که در تحول شومی که پیشتر در قالب ملزومات حرکت به سمت فدرالیسم قومی صورت گرفته، قومیت شما به عنوان رکن اصلی هویت سیاسی و شهروندی در شناسنامهتان ثبت شده، میشود به سادگی براساس همان شناسنامه شما را بازداشت، اخراج و یا حتی در صورت بالا گرفتن کشمکشهای قلمرویی اعدام کرد. این موضوع خیلی ساده و روشن در یوگوسلاوی در دهه نود میلادی رخ داده است.
مسئله مهم دیگر این است: زمانی که شما هیولای قومیت را بیدار کردید و آن را مبنای تعیین قلمرو سیاسی و حکومت قرار دادید، توقف این قطار دیگر در اختیار شما نیست و در همان قلمرویی که گمان میکنید از چنگ حکومت مرکزی درآوردهاید، زیر گروههای قومی دیگری سر برمیآورند که اسلحه بدست گرفته و با همان منطقی که قبلا شما با حکومت مرکزی رفتار کردهاید، با شما رفتار خواهند کرد. آنان هم معتقدند که تحت ستم و سلطهاند و شما قوم غالب استعمارگر هستید. به عبارت دیگر چاه ویل قوم گرایی انتها ندارد و در نقطه مطلوب قومگرایان متوقف نخواهد شد.
چند سال پیش با حیرت متوجه شدم که در میان لکها که طایفای از لرها با شباهت نژادی بیشتر به کردها و در همسایگی و تلاقی با قلمرو آنان به شمار میآیند، گروهی وجود دارد که نه تنها خواهان استقلال است، بلکه بزرگترین خطر برای موجودیت و حقوق ملی لک ها را سیطره پژاک یعنی شاخه ایرانی پ پ ک میداند! در همان قلمرو ادعایی امثال مهتدی قطعا چندین زیر گروه متفاوت قومی وجو دارند که آنها هم به دنبال هویت یابی سیاسی و تعیین قلمرو خواهند رفت و این غیر از جدالهای خونین و وحشتناکی است که با اقوام پر شماری نظیر ترکها، لرها و دیگران بر سر مناطق مورد مناقشه در پیش خواهد بود.
آیا تا به حال از جنگ قومی و کشتار نقده در سال ۵۸ چیزی شنیدهاید؟ این شهر با جمعیت آمیخته ترک و کرد در قلمرویی قرار دارد که قومگرایان و فروپاشیطلبان کرد و ترک هر دو آن را متعلق به خود میدانند. در آن سال و در اوج قدرت نظامی حزب دمکرات، قاسلمو در اقدامی ابلهانه و تباه نیروهایش را به این شهر فرستاد تا یک رژه نظامی بزرگ صورت داده و قدرت نمایی کنند. این اقدام منجر به تحریک شدید اکثریت ترک منطقه شد و ترکها و کردها به جان هم افتادند. در این میان عناصر فوق ارتجاعی به رهبری ملا حسنی مشهور در روستای قارنا دست به کشتار کردها زدند. حیرت انگیز است زمانی که می فهمید ملا حسنی که پس از دوم خرداد به سبب مواضع ارتجاعی و حمله به مطبوعات و آزادیها از منفورترین چهرهها در کشور بود، در منطقه خودش به دلیل همان سابقه رهبری در نبرد با کردها از محبوبیت بالایی برخوردار بود.
مسلما بخش مهمی از مسئولیت فجایع آن سال بر گردن حزب دمکرات هم هست. همین چند ماه پیش این حزب با سر و صدا برای اسماعیل سمیتقو [از بزرگان ایل شکاک در منطقه مرزی ایران و عثمانی] بزرگداشت گرفت. راهزن و آدمکشی که در آغاز قرن بیستم موجب درگیری های خونین بسیار در منطقه بود و جمعیت ترک منطقه به شدت نسبت به نام او حساسیت دارند.»
یادداشتی از طوس طهماسبی