خدعه محسن کدیور با علامه سیدمحمدحسین طباطبایی به مثابه دست و پازدنی بیفرجام
روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز رحلت فیلسوف و متفکر نامور اسلام و تشیع زندهیاد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی است. مکانت و وجاهت وی در حوزههای گوناگون علوم و معارف اسلامی، موجب گشته تا معدودی به صرافت مصادره آن به نفع ضدانقلاب بیفتند! محسن کدیور در زمره این عده به شمار میرود که طی سالیان اخیر در اینباره به تلاشهایی بیفرجام دست زده است. در مقال پی آمده و به مدد پارهای روایات و تحلیلها این کوشش عبث مورد گزارش قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مؤثر افتد.
یک اندیشه، یک حیات، گواهی بر ناراستبودن یک انتساب
ماجرا به یک شایعه باز میگردد که اظهار و گردش افواهی آن عمری درازتر از بازپروریاش از سوی محسن کدیور دارد. شایعه این است که علامه سیدمحمد حسین طباطبایی در زمان و مکانی که هیچکس نمیتواند آدرسی دقیق درباره آن بدهد، اسلام را تنها شهید انقلاب اسلامی دانسته است! مروری بر آثار علامه و ایضاً روایات اغلب نزدیکان و مراودان او مخاطب را جز به کذببودن آن و ایضاً مغرضانه بودن پراکندنش نمیرساند. وحید خضاب پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این موضوع روایت میکند:
«این انقلاب یک شهید داشت، آن هم اسلام بود!... سال ۱۳۹۴ این جمله را شنیدیم. مشغول ضبط خاطرات یکی از شخصیتهای حوزوی بودیم. در یکی از جلسات ضبط خاطرات آن جمله را از قول علامه نقل کرد. مشخص است شنیدن این جمله چه باری از حیرت بر دوش ما میگذاشت! با توجه به جایگاه عرفانی علامه و نگاهی که به شاگردان سلوکی ایشان داشتیم، نمیتوانستیم از این سخن سرسری بگذریم. اگر شیفته نظامی بودیم که عارف محبوبمان آن را برای اسلام مضر میدانست، باید انتخاب میکردیم. یا عشقمان به انقلاب اشتباه بوده یا عشقمان به علامه! اگر آن روایت صحیح میبود، نمیشد این دو عشق را با هم جمع کرد. شروع به بررسی کردیم از کسانی که آگاهتر بودند پرسیدیم، از کسانی که به اقتضای سن و موقعیت در بطن حوادث تاریخی بودند سؤال کردیم و هر منبعی در این زمینه در دسترس بود خواندیم و هرچه بیشتر پیش رفتیم، بیشتر متحیر شدیم! با کسانی که آشنایی دقیقتری با علامه داشتند همکلام شدیم و با توجه به این شبهه، دوباره نگاهی به آثار علامه انداختیم. هر چه بیشتر دقت کردیم، انتساب این جمله به علامه در ذهنمان بیشتر و بیشتر رنگ باخت! در این فضا به این نتیجه رسیدیم که بد نیست پاسخی به این جمله منتسب به علامه داده شود. یکی از بهترین راهها گفتگو با کسانی بود که در سینهشان خاطراتی از علامه داشتند که خلاف آن جمله را میرساند یا آنکه تحلیلی از زندگی علامه و شاگردان سلوکی ایشان داشتند که میتوانست به وضوح کذب آن انتساب را نمایان کند...».
خاستگاههای یک شایعه
کدیور در قلمفرساییهای خود در باب راویان کلام منتسب به علامه طباطبایی به افراد و اقوالی اشارت میبرد که جملگی محل مناقشه و بطلانند. اشاره به روایات چهرههایی چون: دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، دکتر مصطفی محقق داماد، محمدحسین قدوسی و... الخ در این زمره است. خضاب در بخش دیگری از تحلیل خود در اینباره آورده است:
«بعضی از این محققان مانند دکتر دینانی، درصدد القای شبهه نبودهاند و برداشت ناصواب از برخی خاطرات آنان موجب پیدایش شبهه شده است. برخیها مانند مرحوم حکیمی تنها به نقل شایعهای بسنده کردهاند و همین شایعه بسترساز ایجاد شبهه در خوانندگان شده است. برخیها مانند دکتر سیدحسین نصر و استاد سیدمصطفی محقق داماد خاطراتی (مستقیم یا غیرمستقیم) از علامه نقل کردهاند و این خاطرات شبهاتی را در ذهن خواننده رقم زده است و در کنار همه آنان محسن کدیور با دستهبندی این خاطرات و شایعات و دستهبندی برخی موارد مبهم موجود در دیگر کتب تاریخی، صورتبندی جامعی از موضوع عرضه کرده است. طبق روایت نامبرده، امامخمینی و علامه طباطبایی از دوران میانسالی با یکدیگر اختلاف، رقابت (و به روایت او از جانب امام، حسادت) داشتهاند و در سالهای بعد، این اختلافات به حوزه سیاسی نیز منتقل شده و در نتیجه نه امام و انقلابیون با علامه بر سر مهر بودهاند و نه علامه نسبت به شخص امام و مبارزات سیاسی روحانیت دیدگاه خوبی داشته است. طبق آنچه کدیور ارائه میکند، این بیمهری متقابل در سالهای پیش از انقلاب، نمودهای مختلفی یافته و در سالهای پس از پیروزی انقلاب نیز ضمن تشدید به صورتهای مختلفی خود را نشان داده است که بارزترین و موجزترین شکل آن جمله منسوب به علامه طباطبایی است که این انقلاب یک شهید داشت و آن هم اسلام بود...».
گرفتاری کدیور در پریشان گویی و اضطراب قلم
از روزی که محسن کدیور به بازپرداخت این شایعه مبادرت کرد، تاکنون بارها و بارها به تغییر ادعای خود پرداخته و این حاکی از اطلاع مستمر وی از بطلان گفتههای پیشین است! با این همه تصمیمگیری پیشاپژوهش یا عصبیت و لجاج، او را در مدار روایتی باطل نگه داشته و به پریشان گویی و اضطراب قلم در مقیاسی افزون رهنمون ساخته است. سهراب مقدمی شهیدانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، رویه معوج نامبرده را به ترتیب پی آمده تحلیل کرده است:
«تنها یک روز پس از انتشار یادداشت اول کدیور در نقل قول از علامه طباطبایی، محمدحسین قدوسی که یکی از منابع مورد ادعای کدیور بود، بهطور کلی انتساب نقل این جمله به خود را تکذیب کرد و در ادامه ماجرای روایت شده را بر خلاف واقع دانست. تکذیب محمدحسین قدوسی، کدیور را به اضطراب قلم و پریشان گویی انداخت و موجب شد تا او یادداشت دوم خود را در تاریخ ۱۵شهریور ۱۳۹۵منتشر کند. پس از این یادداشت، محمدحسین قدوسی برای بار دوم نسبت به آنچه روایت شده، موضع گرفت. او در این یادداشت که در تاریخ ۱۸شهریور منتشر شد، مطالب نقل شده از سوی کدیور را مجدداً تکذیب کرد. کدیور در یادداشت سوم خود سعی کرد تا به تکذیب محمدحسین قدوسی پاسخ دهد. او در یادداشتی که در تاریخ ۲۱شهریور منتشر کرد با درج مطالبی به نقل از کتاب عقلانیت جعفری مرحوم حکیمی، به زعم خود به تکذیب دوم محمدحسین قدوسی پاسخ داده است. کدیور بعد از اینکه دو بار به تکذیب نواده علامه طباطبایی پاسخ داده، در نهایت مدعی شده که خانواده علما متولی افکار آنها نیستند و لابد تا قبل از این، خانواده علما متولی نشر افکار آنها بودند! بماند که کدیور خود بارها در یادداشتهایی که درباره علما نوشته به افراد نزدیک و خانواده آنها استناد کرده است. (رجوع کنید به یادداشتهای تحریفآمیز او درباره آقای آذری قمی) یکی از مهمترین دلایل محمدحسین قدوسی برای رد ادعای کدیور آن است که علامه طباطبایی در روزهای شهادت شهید قدوسی در شرایطی نبود که خبر شهادت نزدیکان را به او بدهند و اطرافیان همیشه از این جهت مراقب بودند. یادداشت چهارم کدیور به بهانه سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، در ۲۴آبان۱۳۹۵ منتشر شد. او بعد از ۴۰ روز تقلای بیفایده برای دفاع از خاطرهای موهوم تصریح کرد که مکان و زمان و حاضران جلسه را اشتباه گفته است. این یعنی کدیور خاطرهای نقل کرده که راویان آن به کلی منکر آن هستند و خود او نیز به اشتباه بودن تمام جزئیاتی که ذکر کرده واقف است...».
آویختن از خبر واحد، با نادیدهگرفتن شرط تواتر و استفاضه
همانگونه که اشارت رفت، بیاعتبارشدن تدریجی استنادهای کدیور به پارهای روایات او را به تنگنایی سخت انداخت! وی ناچار شد در تعبد به خبر واحد حتی شرایط مذکور برای آن در علم اصول را نیز نادیده بگیرد یا از اساس بیخبری خود از این شرایط را آشکار سازد! مقدمی شهیدانی در ارزیابی گفتههای نامبرده مینویسد:
«جناب محقق داماد با انتشار یادداشت کدیور موضعی در قبال او نگرفته است. عدم موضعگیری محقق داماد، موهم تأیید این خاطره از سوی اوست. لکن باید توجه داشت که کدیور قبل از تکذیب راوی، خود به خلاف بودن نقل خویش اعتراف کرده و اساساً نیازی به تکذیب راوی ادعایی نیست. با توجه به جایگاه و شخصیت جناب محقق داماد، چنین مینماید که وی از ورود به مباحث سیاستآلود کدیور اجتناب دارد و نمیخواهد در اینباره نفیا یا اثباتاً موضعی بگیرد. البته همین جا باید از جناب محقق داماد درخواست کنیم که انتشار عمومی این مطلب باعث شده تا سکوت آقای داماد نکتهای مبهم و سؤالبرانگیز باشد. جناب آقای محقق داماد باید بداند که با نوشته کدیور در موضع اتهام قرار گرفته و عدم موضعگیری شفاف وی از هیچ توجیهی برخوردار نیست. خصوصاً که کدیور وی را دوست خود معرفی کرده و با همین کار بر ابهام سکوت محقق داماد افزوده است. نکته مضحک ماجرا آنجاست که محسن کدیور بعد از تکذیب محمدحسین قدوسی، نقل خود را تنها به محقق داماد مستند کرده و وقتی با اشکال خبر واحد بودن این نقل روبهرو شده، میگوید: خبر واحد ثقه یادشده، به شکل مستفیض یا متواتر نقل شده است! این تعبیر نشان از قلت دانش حوزوی کدیور دارد، چراکه طلاب مبتدی نیز میدانند شرط تواتر و استفاضه، تکرر نقل در تمام طبقات روایت است. بنابراین، اگر خبر واحد در طبقات بعد به صورت مکرر نقل نشود، به آن متواتر یا مستفیض نمیگویند...».
علامه از شهادت قدوسی مطلع نشد که عدهای بخواهند به او تسلیت بگویند
خانواده علامه طباطبایی در ابطال گفتههای کدیور به نکاتی مهم و خواندنی اشارت بردهاند. «شایعهپرداز» ادعا کرده بود که منقول وی از علامه طباطبایی در جلسه تسلیت گویی عدهای از اهل علم و دوستان به ایشان ابراز شده است، در حالی که خانواده علامه خبر میدهند خبر را به دلیل مشکلات جسمی از وی پنهان داشتهاند! نجمه سادات طباطبایی فرزند علامه ماجرا را به این شرح روایت میکند:
«حاج آقا از فعالیتهای آقای قدوسی، کاملاً مطلع بودند و کارهای ایشان را قبول داشتند. اصلاً اینطور نبود که ایشان را از این قبیل فعالیتها و مبارزات منع کنند. میدانستند در کشور چه خبر است و با شناختی که نسبت به حکومت شاه داشتند، سفارش میکردند که آقای قدوسی بیشتر مراقب باشند. ایشان کاملاً از فعالیتهای آقای قدوسی آگاه بودند و حتی به یاد دارم که گاهی آقای قدوسی، درباره این مسائل با پدرم صحبت میکردند و از ایشان سؤالاتی میپرسیدند و نظر میخواستند و علامه هم به ایشان پاسخ میداند. فرزندم شهید محمدحسن قدوسی نیز از اوایل جنگ مرتب به جبهه میرفت و برمی گشت. وقتی او به جبهه رفت و خبر آوردند که شهید شده، پدرم به منزل ما تشریف آورد. وقتی خبردار شدم پدرم تشریف آورده به استقبالشان رفتم. ایشان احوالپرسی کردند و من هم جواب احوالپرسی ایشان را دادم. ایشان وقتی آرامش من را در شهادت پسرم دیدند، فرمودند احسنت. با وجود علاقهای که به حسن داشتند، نه اسمی از او بردند و نه جز همین یک کلمه چیزی گفتند! اخیراً فردی با شایعهسازی از علامه طباطبایی روایت میکند تنها شهید این انقلاب، اسلام است! این حرف کاملاً دروغ و ساختگی است. یکبار یک نفر گفت علامه با انقلاب مخالف بود! به او گفتم اغلب شاگردان علامه در انقلاب فعال بودند؛ آقای بهشتی، آقای مطهری، آقای جوادیآملی و دیگران. اگر علامه با انقلاب مخالف بود، چرا شاگردانش را از مبارزه منع نکرد؟ پدرم خیلی از وضع کشور متأثر و از عملکرد ساواک و شاه، منزجر بودند. ایشان با اشاره به شاه میفرمود من تعجب میکنم که او چه فکر میکند؟ با چه حکمی به راحتی انسانها را میکشد!... من به گویندگان این کلام کاری ندارم و ممکن است آنها اشتباه کنند، اما این ادعا بدون تردید دروغ است و شواهد بسیاری برای دروغ بودن آن وجود دارد. مهمترین شاهد اینکه در آن موقع علامه از شهادت شهید قدوسی مطلع نشد! به دلیل اینکه شهادت ایشان و حتی شهادت شهدای هفتتیر در آخرین روزها و ماههای زندگی پدرم بود و آن روزها حال ایشان به شدت نامساعد بود و حواس ظاهری ایشان در جای خودش نبود. ما و همسر علامه با دقت و مراقبت بسیار مواظبت میکردیم که ایشان از این حوادث ناگوار مطلع نشوند و حتی اگر کسی به عیادت ایشان میآمد از قبل سفارش اکید میکردیم که مبادا ناخواسته حرفی در این رابطه بزنند...».
ادعاها درباره این نقل قول، هیچیک با دیگری جمع نمیشود
محمدحسین قدوسی فرزند شهید آیتالله علی قدوسی و نوه دختری علامه طباطبایی نیز در پاسخ به «شایعهپرداز» به نکاتی مهم و متین اشارت برده است:
«این کلام نه اکنون که سالهاست در زبانها جاری و ساری است، اما این نه تنها بر وثاقت آن نمیافزاید، بلکه نشاندهنده چگونگی این اشتباه رایج است. گاه گفتهای چنان با ذهن و روان مردمان آمیخته میشود که انگار خود آن را شنیده و دیدهاند تا جایی که باور میکنند ناقل خود آنان میباشند. در این سالهای طولانی از بسیاری از افراد ـ غیر از ناقلین مورد بحث ـ این مدعا را شنیدهام که ما به گوش خود از علامه شنیدهایم! ادعاهایی که هیچکدام با دیگری، امکان جمع شدن ندارد. متأسفانه مردم کشور ما در این مسئله، سابقه طولانی دارند و موارد فراوانی میتوان یافت که بسیاری فکر میکنند که خود آن را شنیدهاند، در حالی که سندی بر آن موجود نیست... کسانی که علامه را از نزدیک درک کردهاند، میدانند که اولین مشخصه او دقت در کلام و ظرافت در بیان و اعتدال در اندیشه بود و مواضع مهم خود را در عباراتی دقیق و حسابشده بیان میکرد و کلماتی که خوشایند اهل سیاست و مروجین اندیشههای جناحی است، هرگز بر زبان او جاری نمیشد. چنین گفتهای علاوه بر آنکه از جهت سند و شواهد زمانی و مکانی و محتوا دارای مشکل است از جهت بیان نیز با رویه دقیق و حکیمانه او تطبیق نمیکند. کلمات روشن و دقیقی در مواضع مستند او وجود دارد که هرکدام دنیایی از معنی را افاده میکند و چرا ما با رهاکردن آنها به چنین شایعاتی رجوع کنیم که ارزش تبلیغاتی و سیاسی آن بیشتر از ارزش فکری آن است؟ آیا علامه چنین میاندیشیده که شاگردان او از قبیل مطهری، بهشتی، باهنر، مفتح، داماد و نوه او شهید نیستند؟! توجه کنید که صحبت بر سر کلام حکیم دقیقی، چون علامه است و نه یک روزنامهنگار و صاحب ابزار تبلیغی...».
رطب و یابس بافی، در استناد به سخنی از مرحوم محمدرضا حکیمی
«شایعهپرداز» در تنگنای یافتن راوی برای قول منتسب به علامه طباطبایی به ناگهان مطلع شد که مرحوم محمدرضا حکیمی در کتاب «عقلانیت جعفری»، بدان سخن اشارتی داشته است. او با خوشحالی از یافتن دستاویزی نوین، ادعاهایی عجیب را بدان معطوف کرد! امری که پیام تیرانداز پژوهشگر، اینگونه به نقد آن نشست:
«یکی از بیتالغزلهایی که کدیور برای مخالفت علامه با انقلاب دست و پا میکند، انتساب سخنی است مبنی بر اینکه مرحوم علامه گفته است: اولین شهید در این انقلاب، اسلام است... خوب است که در اینباره منابع مورد استناد کدیور را بررسی کنیم تا به حقانیت آن پی ببریم. کدیور برای اینکه وجههای برای ادعای خود در مورد علامه دست و پا کند، به بیان مرحوم حکیمی استناد میکند. مرحوم حکیمی در کتاب عقلانیت جعفری این نقل قول را از علامه بیان میکند که اولین شهید در این انقلاب، اسلام است... حکیمی از این رهگذر میخواهد این نتیجه را بگیرد که اساتید مکتب تفکیک انقلابی بوده، اما فلاسفه با انقلاب زاویه داشتهاند! به عبارتی این حرف مرحوم حکیمی بیش از آنکه در باب سیاست و انقلاب باشد، نوعی تسویه حساب علمی است که همواره بین موافقان و مخالفان فلسفه وجود داشته است. استناد به یک نقل قول نمیتواند نشاندهنده منظومه فکری یک متفکر باشد. فارغ از این بحث آنچه در این مجال اهمیت دارد، این است که کدیور برای توجیه استنادش به حکیمی میگوید: رهبری نظام از حکیمی تجلیل کرده است! او میخواهد با بیان این حرف، وجاهتی برای ادعای خود بسازد. باید گفت تجلیل از یک عالم، به معنی قبول داشتن همه حرفهای او نیست. حال آنکه کلاً مشی علمای بزرگوار از جمله امام و رهبری، بر ارج نهادن به تلاشهای علمای دیگر با سلایق علمی یا حتی سیاسی متفاوت است. مشی سیاسی رهبری مشخص است و تجلیل ایشان از مجاهدات علمی مرحوم حکیمی به معنی پذیرش مطلق نظام فکری او نیست...».
منبع: روزنامه جوان