مهدی افراز؛ کارشناس مسائل بینالملل طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:
احتمالا ساعتهای پیش رو بستر نخستین رخداد نظامی رسمی ایران علیه رژیم صهیونیستی و البته یکی از هزارمین موارد غیررسمی آن خواهد بود. این اتفاق در عین اینکه از حساسیت برخوردار است، اما پرداختن به آن و بهطورکلی تمرکز بر مقولاتی چون حضور مستقیم ایران، انتقام، تقاص، سیلی و... ایستادن در نقطه غیراساسی و اشتباه تحولات منطقه است.
امروز جمهوری اسلامی، امیر حوادث غزه است و رقیبانش همگی اسیر. این برتری در وهله نخست به حمایت تسلیحاتی، مالی، سیاسی و رسانهای ایران از مقاومت مربوط نیست. طوفانالاقصی و حوادث پیرامون آن مظهر غلبه منطق جمهوری اسلامی در مناسبات قدرت و اثبات حقانیت آن در الهیات سیاسی معاصر بوده است.
حجم مصیبت در غزه معلول شکاف میان منطق انسان و جهان انقلاب اسلامی با انسان و جهان مدرن است و هیچچیز این فاصله را پر نمیکند، جز همین حجم خشونت. هیچ حد واسط مشترکی برای ما دیگر وجود نخواهد داشت؛ اگر بود هیچگاه عالم غربی زیر بار هزینههای این جنایات نمیرفت. امروز عالم مدرن هیچ ابزار دیگری جز کشتار جمعی برای تعامل با عالم انقلاب اسلامی ندارد.
زلزله امروز غزه و طوفانالاقصی معلول برخورد دو سازه تمدنی و تاریخی است. بر شالوده ایندو سازه هیچ پدیده واحدی استوار نخواهد ماند. خونهای مقدسی که بر زمین آسمانی غزه ریخته میشود، خونبهای ازجاکندگی و وارستگی انسان انقلاب اسلامی از رویای آمریکایی است.
این خونها امروز بیداری آفریده و به برکت آن، گفتار ۴۵ساله جمهوری اسلامی در موضوع فلسطین، اسرائیل و غرب تبدیل به نجوای درونی میلیونها انسان و پیشنویس قطعنامههای بینالمللی شده است. حماسه غزه به همه فهماند، منطقی که ۴۵سال جمهوری اسلامی برمبنای آن همه سیاستهای منطقهای خود را بنا کرده و برای پایداری بر آن زخمها خورده، حرفها شنیده، فشارها کشیده و بهترین انسانهای خود را تقدیم کرده، سنت تغییرناپذیر هستی است که هیچ مفری از آن وجود ندارد. به رسمیت نشناختن رژیم و سفارش به مقاومت خونین اگر روزی یک داعی داشت، امروز یک جهان حامی آن است.
غلبه منطق جدید نویددهنده شکلگیری نظم جدید خواهد بود. تغییر موازنه مابین عقلانیتها و الهیاتهاست که تغییرات سیاسی، نظامی، اقتصادی و جغرافیایی را پیریزی میکند.
کوچکترین حوادث معرکه حتی به اندازه یک آه که از گلوی یک مادر غزاوی خارج میشود، تقویتکننده منطق جمهوری اسلامی و تضعیفکننده طرحهای معارض اوست.
وقتی یک منطق در حال غلبه است دیگر نمیشود تحولات را براساس کلیشههای سابق تحلیل نمود و ارزشگذاری کرد. مفاهیمی همچون انتقام، تقاص یا بازدارندگی پیش از ۷اکتبر، کلیشههای مناسبی برای تعیین وضعیت ایران در قبال اقدامات رژیم صهیونیستی و طرحهای آمریکایی بود؛ اما امروز کل صحنه با همه جزئیات و اضلاعش دگرگون شده است. انتقام اختصاص به معرکهای دارد که در آن تعادلی مابین قدرتها وجود داشته باشد؛ طوفان الاقصی هیچ توازنی مابین ما و استکبار باقی نگذاشته است. کل صحنه نموداری از مجازات و تنبیه تاریخی ارزشهای آمریکایی توسط منطق انقلاب اسلامی است.
وقتی در تحلیل مناسبات همچنان تمرکز بر ادبیات انتقام است، معنایش آن است که هنوز درک درستی از تحولات صورت نگرفته است. در نظم جدید اساسا واژگانی همچون انتقام و بازدارندگی دیگر برای ما بیمعناست. طوفان الاقصی و... این مفاهیم را از معنای سابق تخلیه کرده است. تا زمانی که طرحواره نوینی از حوادث غزه شکل نگرفته باشد ما همچنان گرفتار کلیشههای سابق خواهیم ماند. روایت فتح آوینی طرحوارهای برای ساماندادن به خردهگزارشهای میدانی از دفاعمقدس بود و ما امروز بیش از هرچیز از فقدان آوینی غزه در رنج راهبردی هستیم.
ممکن است جمهوری اسلامی در پاسخ به ترور دمشق یا بقیه حوادث مشابه، تلآویو و حیفا را با خاک یکسان کند یا تصمیم بسیار محدودتری بگیرد که اساسا ممکن است این تصمیمات در نقطه خود بهترین تصمیم هم نباشند، اما زومکردن لنزها بر این موضوع ناشی از ایستادن در نقطه اشتباه تحولات است.