یاران ناهمگون چشم اسفندیار یک نهضت ضداستعماری
جوان آنلاین: نهضت ضداستعماری جنگل به رهبری زندهیاد میرزا کوچکخان جنگلی از فرازهای مهم و عبرتآموز تاریخ معاصر ایران قلمداد میشود. این حرکت با انگیزهای کاملاً دینی و ملی آغاز شد و تا هنگامی که بر این دو عنصر مبتنی بود، با قدرت تمام به راه خویش ادامه میداد. با این همه و در میانه راه، همرهان سست عناصر سر رسیدند و حرکت آن را کند و در نهایت متوقف ساختند! این همه اما، از منزلت این حرکت تاریخی و رهبر پاکبار آن نمیکاهد و نهضت جنگل، کماکان نمادی از وطنخواهی، استبدادستیزی و استعمارستیزی ایرانیان به شمار میرود. در مقال پی آمده و به مناسبت سالروز شهادت میرزا، سرفصلهایی مهم و عبرتآموز از این خیزش دینی و ملی را به خوانش تحلیلی نشستهایم. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
کمیته اتحاد اسلام و چالشهای ادامه راه
زندهیاد میرزا کوچکخان جنگلی از جمله طلاب حامی نهضت مشروطیت ایران به شمار میرفت. هم از این روی، استبداد و استعمار را برنمیتافت. او نخست در «مجلس اتحاد» که متشکل از آزادیخواهان رشت بود، شرکت جست، سپس در «هیئت اتحاد اسلام» که عمدتاً از علما و روحانیون تشکیل مییافت، حضور یافت. این هیئت پس از چندی و به دلایلی، به «کمیته اتحاد اسلام» تغییر نام یافت و ریاست آن نیز با شخص میرزا بود. برخی از تاریخپژوهان این تغییر نام و ترکیب را مفید و عاری از معایب نشمردهاند. در مقالی بر تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، درباره این فرایند چنین میخوانیم:
«همزمان با اوجگیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادیخواهان رشت، کانونی به نام مجلس اتحاد تشکیل دادند و افرادی را به عنوان فدایی گردهم آوردند. میرزا کوچکخان که در آن دوران یک طلبه بود و افکار آزادیخواهانه داشت، به مجلس اتحاد پیوست. در سال ۱۲۸۹ شمسی در نبرد با نیروی طرفدار محمدعلی شاه در ترکمنصحرا شرکت داشت و در این رویارویی، زخمی و چندی در بادکوبه در یک بیمارستان بستری گردید. در سال ۱۲۹۴ شمسی، به جای مجلس اتحاد، هیئت اتحاد اسلام از یک گروه ۱۷ نفری در رشت تشکیل گردید. بیشتر افراد این گروه، روحانی بودند. میرزا کوچکخان نیز عضو مؤثر آن بود. این هیئت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و به زودی میرزا کوچکخان، رهبری هیئت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه تزاری، هیئت اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یک گروه مسلح، به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما در ناحیه فومن را مرکز کار خود قرار داد و در آنجا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیئت اتحاد اسلام پس از چندی، به کمیته اتحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به ۲۷ نفر افزایش یافت و رهبری کمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال ۱۲۹۶ شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن زیر نفوذ کمیته درآمد. این کمیته، نهضت جنگل و حزب جنگل نیز نامیده شده است. در فروردین ۱۲۹۷، فدائیان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی، مواضع مهم راه رشت- منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد ۱۲۹۷، نیروی کلنل پیچراخوف افسر روسی که قصد بازگشت از ایران را داشتند، با ژنرال دانسترویل انگلیسی که او نیز میخواست از طریق انزلی به بادکوبه برود، همپیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فدائیان کمیته اتحاد اسلام به نبرد پرداختند، در حالی که زرهپوشها و هواپیماهای انگلیس هم برای کمک به او به حرکت درآمده بودند. پیچراخوف راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشودهشدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی کمیته اتحاد اسلام رشت را تصرف کرد، اما پس از ۱۰ روز نیروهای انگلیسی به کمک زرهپوشها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در ۲۷ مرداد ۱۲۹۷، میان نمایندگان کمیته اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت، قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد که میرزا کوچکخان به ناچار انحلال کمیته اتحاد اسلام را اعلام داشت و کمیته انقلابی گیلان را تشکیل داد. شماری از سران کمیته اتحاد اسلام، کنارهگیری کردند و شماری از افراد تندرو در کمیته انقلابی گیلان عضویت یافتند...».
رهبری علما و روحانیون بر نهضت جنگل عدهای را ناخشنود ساخت
همانگونه که در بخش پیشین اشارت رفت، رهبری نهضت جنگل نخست با علما و روحانیون بود که در هیئت اتحاد اسلام تشکل یافته بودند. کار این حرکت استقلالطلبانه تا آنگاه که با مدیریت این هیئت پیش رفت، عاری از مشکلاتی، چون تفرقه و نفوذ بود، اما تبدیل آن به کمیته و تغییر ترکیب آن، شرایطی متفاوت را رقم زد. این امر در ادامه راه، کار را بر میرزا کوچکخان سخت کرد تا جایی که نهایتاً او تصمیم گرفت از همرهان دگراندیش و منحرف خویش جدا شود و راه خود را در پیش گیرد. متأسفانه این دوره، چندان تداوم نیافت و با شهادت رهبر نهضت، خاتمه پیدا کرد. زندهیاد حجتالاسلاموالمسلمین روحالله حسینیان در تحلیل مبدأ نفوذ برخی فرصتطلبان به نهضت جنگل چنین آورده است:
«میرزا کوچکخان جنگلی به شهادت همرزمانش، یک مرد مذهبی تمام عیار بود. هیچ گاه واجباتش ترک نمیشد و از نماز و روزه قصور نمیکرد. در بین دو نماز، آیات «وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَیالله فَهُوَ حَسْبُه» و «وَ قُلاللهُم مالک الْمُلک وَ لاتَحْسَبَن الذینَ قُتلُوا فی سَبیلالله» را زمزمه مینمود. دشمنان میرزا، نهایتاً نتوانستند عظمت وی را نادیده بگیرند. به روایت اسماعیل میرفخرایی، مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را هیئت اتحاد اسلام تشکیل میداد که افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما و روحانیون بودند... اما با کمال تأسف عدهای دگراندیش نتوانستند این وضع را تحمل کنند، بنای به هم زدن وضع موجود را نهادند و این وضع که تعدادی از روحانیون زمام کار را به دست گرفته و کارگردانی و رهبری امور انقلاب را عهدهدار شدهاند، به مذاق عدهای گوارا نیامد و ترتیبی دادند که هیئت اتحاد اسلام، نهایتاً به کمیته تبدیل شد و در نتیجه این تغییر نام، افراد غیرروحانی نیز توانستند به صورت رسمی به عضویت آن درآیند و اکثریت اعضای کمیته را به دست آوردند. اعضا که به ۲۷ نفر رسیدند، اغلب در جلسه حضور نمییافتند و کمیته به سوی بی رونقی رفت. سرانجام یکی از افراد کمیته- که رئیس دارایی بود- چنان رفتار سحرآمیزی داشت که در بحبوحه گرفتاریهای جنگل، ۸۴۰ هزار ریال پولهای جمعآوری شده را - که باید به مصرف هزینههای جنگی برسد- ربوده و به تهران فرار نمود!...».
پایانی غمانگیز بر نهضتی استقلالطلب
میرزا به رغم آنکه در استقبال از تمامی افرادی که به یاری نهضت جنگل میآمدند، کاملاً سخاوتمندانه و گشادهدستانه عمل میکرد و عدهای این امر را یکی از نقاط ضعف وی قلمداد میکردند، اما در برابر پیشنهادات سازش و تصمیم مقاوم بود. او هنگامی که به پیام وثوقالدوله و اقمار وی پاسخ منفی داد، پذیرای امواج حمله از بیرون و درون اردوگاه خویش گشت! از دستگیری دکتر حشمت جنگلی طالقانی تا روزی که میرزا در سرمای شدید جانبهجان آفرین تسلیم کرد، این فرایند با شدت و ضعف جاری بود. در مقالی بر تارنمای پژوهشگاه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سیر وقایع به ترتیب پی آمده تشریح شده است:
«برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوقالدوله در بهمن ۱۲۹۷، به وسیله سیدمحمد تدین پیام صلحی برای کوچکخان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست که نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد که البته میرزا نپذیرفت. وثوقالدوله در ۱۸ اسفند ۱۲۹۷، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد ۱۲۹۸، کلنل استاروسلسکی، فرمانده نیروی قزاق با اختیارات تام مأمور سرکوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت، توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شرکت داشتند. پیش از حمله، کلنل تکاچینکف از تهران نامه تأمین برای میرزا نوشت، ولی او نپذیرفت و پس از درگیریهای فراوان، عدهای از سران نهضت از جمله دکتر حشمت که پزشک بود و به واسطه خدمات پزشکی، محبوبیت زیادی در لاهیجان کسب کرده بود و در آنجا یک گروه چندصدنفری به نام نظام ملی گرد آورده بود، تسلیم نیروهای دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه نزدیک بودن به میرزا آزاد کنند تا وی میرزا را ترغیب به تسلیم کند و اگر موفق شد یا نشد، خود را پس از ۱۰ روز معرفی نماید، اما دکتر حشمت پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و بازگشت او به تأخیر افتاد. هم از این روی یک گردان، مأمور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد نظام ملی کشته شدند و دکتر حشمت نیز نهایتاً دستگیر و در دادگاه نظامی در چهار اردیبهشت ۱۲۹۸، محکوم به اعدام شد. سرانجام در ۱۱ آذرماه سال ۱۳۰۰ هجری شمسی، میرزا همراه با آخرین فرد از یارانش- که مردی آلمانی به نام گائوک بود- در بوران کوههای تالش- خلخال جانبهجانآفرین تسلیم کرد. میرزا هنگام مرگ ۴۳ سال داشت و در طول ۲۳ سال مبارزه، هفت سال رهبر جنبش جنگل بود. جسد کوچکخان در گیلوان، با مراقبت احترامآمیز آقا سیدنصرالله گیلوانی به خاک سپرده شد. با این حال و اندکی بعد، جسد کوچکخان به دست افراد سالار شجاع برادر سردار مقتدر تالشی افتاد. یکی از آنان سر وی را جدا کرد و به نشانه پایان روزگار او، به تهران منتقل و به سردار سپه ارائه کرد. در نهایت سرش در گورستان حسنآباد تهران، در نقطه نامعلومی دفن شد که بعداً از جانب یاران جنگلی، محل دفن شناسایی شد. چند سال پس از این واقعه که گورستان حسنآباد شبانه زیرورو میشد تا مؤسسه آتشنشانی در آنجا مستقر شود، سر کوچکخان به وسیله آزادیخواهان که در لباس کارگران شب درآمده بودند، ربوده شد و به وسیله میرزاخان سیگارودی به رشت انتقال یافت و در اختیار کربلایی کاس آقا (حسام) معروف به خیاط- که از وفاداران به وی بود- قرار گرفت که در جلسهای شبانه، مورد شناسایی و تأیید یاران جنگلی حاضر قرار گیرد. این کار انجام گرفت و پس از تأیید یاران میرزا، سر او در ایوان مرقد سلیمان داراب به امانت سپرده شد. در سال ۱۳۲۱ خورشیدی، جسد کوچکخان نیز بنا به وصیتی که کرده بود، پس از تحصیل فتوا از مجتهدان زمان، از گیلوان به رشت انتقال یافت و بر زیر تپهای مقابل بقعه سلیمان داراب در جوار سر وی، به خاک سپرده شد که بعداً بر آن بارگاهی ساخته شود...».
وقتی خارجیها به توصیف شخصیت میرزا نشستند
این امری بدیهی است که صداقت و حقطلبی از سوی هر که باشد، بر دیگران تأثیر مینهد. در تاریخ معاصر بودهاند عناصری که در زمره اعضای نهضت جنگل قلمداد نمیشدند، در عداد یاران میرزا نبودهاند، اما او را به نیکی و عدالتطلبی شناختهاند، حتی در میان شهادتدهندگان به این امر، میتوان افرادی را یافت که در زمره دشمنان وی به شمار میآیند. این قضاوتهای مثبت و ماندگار، از رازهای نیکنامی و ماندگاری «شیخ یونس استادسرایی» است. محمدقلی مجد، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در روایت و تحلیل این دست داوریها مینویسد:
«میرزا کوچکخان جنگلی نزد چهرههای خارجی عصر خود، ارج و منزلت خاصی داشت. کشیش چارلز ماری مبلغ مسیحی مقیم رشت، کوچکخان را یک قهرمان واقعی میدانست. وی میگوید: میخواهم کلامی درباره میرزا کوچکخان جنگلی بگویم. صرفنظر از درست یا نادرستبودن آرمانهای این مرد، به اعتقاد من او انسانی باوجدان، وطنپرستی صادق و مردی با صفات پسندیده بسیار است. او سعی داشت رشوه، غارت، شورش و بسیاری از چیزهای دیگر را - که از صفات قوای مسلح در ایران بود- ریشهکن کند. او قوای خود را منظم و تابع قانون نگه داشت. همچنین جان و مال اشخاصی که نمیجنگیدند، از دست او در امان بود. بعد از نبرد منجیل شایعات فراوانی بر سر زبانها افتاد که کوچکخان به عبث بودن جنگ پی برده و تلاش میکند همقطارانش را از جنگیدن باز دارد، ولی کسی به حرفش گوش نمیکند! طرفدارانش او را بیشتر نه به خاطر تهور و تواناییاش در جنگ، بلکه به خاطر مهربانیاش، عشقش، صداقت بیشائبهاش، دغدغهاش برای رفاه و سعادت کشور، عدالتش و حقیقتجوییاش تحسین میکنند. چندین افسر انگلیسی را دیدهام که این مرد را تحسین میکردند و برایش احترام قائل بودند... فرنسیس وایت، دبیر سفارت امریکا نیز یکی دیگر از امریکاییهایی بود که کوچکخان را تحسین میکرد. وایت درباره کوچکخان نوشته است: کوچکخان، بنا به عقیده عموم، مردی فرهیخته است و شدیداً با چیزی که به درستی اقدامات تحکمآمیز انگلیس در ایران میداند، مخالفت میکند. او عضو حزبی موسوم به دموکرات و مردی صادق و وطنپرست به نظر میرسد که شخصیتی باصلابت دارد... حتی در میان انگلیسیها هم کسانی بودند که کوچکخان را تحسین میکردند، از جمله ماژور ام. اچ. دانوهو دربارهاش گفت: کوچکخان یک ایرانی فرهیخته و آدابدان، با شجاعت، پرجذبه و باصلابت است. علاوه بر این، او به خوبی با نهادهای سیاسی اروپا و علم مملکتداری غرب آشناست. او که تجسم ایرانی جوان مبارز است، خود را پیامآور اصلاحات میداند. او که دکترین ملیگرایی ایرانی در عامترین معنایش را تبلیغ میکند، اعلام کرده است دشمن سرسخت و آشتیناپذیر حکومت ظالمانه در داخل و مداخله قدرتها از خارج کشور است. قوای تحت فرمانش که اونیفورم خاص خود را دارند، خیلی سریع افزایش یافت و طولی نکشید که کوچکخان به قدری قدرت یافت که توانست از فرامین تهران و دولت ضعیفش سرپیچی کند. جنگلیها، یعنی پیروان کوچکخان، خیلی زود در نبرد سنگرها زبده شدند. آنها با انتخاب یک موضع دفاعی خوب، سنگرهایی در طول جاده منجیل به رشت آماده کردند و پیشقراولان جنگلی، سرپل منجیل را در کنترل خود گرفتند. کوچکخان، آنطور که ایرانیها میگویند، مرد صادقی بود که شور وطنپرستی هم در وجودش داشت...».
درسها و عبرتهای نهضت دینی- ملی جنگل
بیتردید تاریخ خوانده میشود تا از آن درس یا عبرتی حاصل شود. بسا جریانات و نخبگان تاریخ معاصر نیز به رغم خلوص نیت و علایق ارجمند دینی و ملی، در حرکت خود دچار آسیبهایی گشتهاند که مروری بر آن میتواند عبرتآموز و آگاهیبخش باشد. نهضت آزادیبخش جنگل نیز از این قاعده مستثنی نیست. تاکنون عناصر و جریاناتی گوناگون به این امر پرداختهاند که میتوان دیدگاههای آنها را تحت عناوین مختلف دستهبندی کرد. شهریار زرشناس، پژوهشگر تاریخ ایران نیز درباره این موضوع به نکات ذیل اشارت برده است:
«حماسهجنگل، پایانی تراژیک و تلخ یافت. در عبرتآموزی از نهضت جنگل، این موارد را میتوان مطرح نمود:
اولاً: میرزا مردی انقلابی، عدالتخواه، صادق و مذهبی بود. اما او اصول راهنمای مدون و منسجم تئوریک- که مأخوذ و ملهم از روح دیانت مقدس اسلام باشد- را در اختیار نداشت. در واقع ضعف تئوریک و برنامه، یک مشکل جدی نهضت جنگل بود.
ثانیاً: میرزا اگرچه اعتقادات عمیق اسلامی داشت، اما تحت تأثیر شعارهای فریبنده و جوزدگیهای سیاسی تا حدودی تحت تأثیر برخی شعائر سوسیالیستی قرار داشت و به ویژه به دلیل سادهدلی و خوشبینی، اعتماد بیاساسی نسبت به مارکسیستها ابراز میداشت.
ثالثاً: میرزا در شناخت دولت بلشویکی شوروی و سیاستهای منفعتطلبانه لنین نیز دچار اشتباه گردید و با پیوندزدن جریان نهضت با عملکرد دولت بلشویکی، عملاً موجب خدشهدار شدن اصالت دینی و استقلال نهضت و کاهش حمایت مردمی از آن گردید.
رابعاً: عبرت بزرگ و مهم حماسه جنگل، برای مردم کشور و رزمندگان انقلابی حزبالله در مبارزه علیه سلطهجهانی این است که برای تداوم پیروزمند یک حرکت انقلابی- دینی، حفظ خلوص اعتقادی و پرهیز از هر نوع لغزش و التقاط از یک سو و تکیه کردن بر نیروی عظیم حمایتهای مردمی از سوی دیگر، امری ضروری است. در این میان هر نوع خوشبینی و سادهدلی نسبت به اهداف و عملکردهای دولتهای بیگانه، میتواند بسیار تلخ و فاجعهبار باشد...».