میگویم سفرنامهنویس باید مهندس باشد.
یعنی توانایی تحلیل داشته باشد و یک مفهوم را از جنبههای مختلف و ابعاد گوناگون ببیند، سنجش و ارزیابی و بعد «برهمنهی[1]» کند.
اما مسلم است؛ نه هر مهندسی. نه مهندسی که کلاه ایمنی مهندسی را کمی از سرش بر نداشته تا نسیمی بوزد و بادی بدمد و بارانِ هنر، اصطکاک چرخدندۀ اعداد درون مغزش را کم کند!
رضایِ امیرخانی از آندست نویسنده-مهندسانی است که من بهشخصه سفرنامهها و گزارشنویسیهایش را از داستانها و رمانهایش بیشتر میپسندم. بهخاطر همان دید مهندسی. همانی که قدیمها بهش میگفتند ذواَبعاد و جامعالأطراف!
برایتان مثال از همین کتاب تازهخوانده «نیمدانگ پیونگیانگِ» امیرخانی بزنم وقتی که به بازدید یک کارخانه تولید خمیردندان در کرۀشمالی میرود. جنبههای مختلف این کارخانه را تحلیل میکند. نهتنها تحلیل میکند بلکه به چالش میکشد. از نوبودن سیستم پنوماتیک و بادی خط و کار بیروغنریزی جک هیدرولیک تزریق فشار نسبت به فعالبودن دائمی خط تولید شک میکند و با شناختی که از خط تولید محصول در کارخانهها دارد پی به نمایشیبودن بازدید از این کارخانه میبرد. فقط برای بازدید میهمانان خارجی ساعتی کار میکند و وقتی میهمانان تشریف بردند، قفل و زنجیر میشود تا گروه بعدی!
امیرخانی زیبایی قلم خود را همینجاها به نمایش میکشد. پرونده کارخانه و این بازدید را در اینجا نمیبندد (به قول خودش کم نمیآورد). وارد تحلیلهای جامعهشناسانه خود میشود. اینکه چرا کرۀشمالی چنین قایمباشکبازیای با غریبهها میکند و چرا اینگونه «دروغ ساختاری» در بین دولت و ملت نهادینه شده است.
«نیمدانگ پیونگیانگ» اولین سفرنامه فارسی کرۀشمالی است و امیرخانی (و دو همراهش) احتمالاً اولین ایرانیانی هستند که تا این عمق وارد جامعه بسته کرۀشمالی شدهاند.
نویسنده کتاب در سال 97 دوسفر به کرۀشمالی داشت. اولی را برای همراهی حزب مؤتلفه اسلامی برای مستندسازی مذاکرات و گفتگوهای این حزب با تکحزب کرۀشمالی. و دومی را در برزخ نوشتن یا ننوشتن خاطرات سفر به کرۀشمالی.
به عقیده او،دیدار اولش از کرۀشمالی، دیدار از آنچیزی بود که حکومت اینکشور قصد نمایش داشت و آنچیزی نبود که امیرخانی را برای دست به قلمبردن متقاعد کند.
با مکافات بسیار، بار دیگر ویزای سفر به کرۀشمالی گرفت و اینبار به قصد شناخت دقیق مردم این کشور. هرچند در این باز-دید هم به آنچه که مطلوبش بود و برایش برنامه ریخته بود، نرسید.
راستش، تا قبل از مطالعه این کتاب، تصویر نقشبسته در ذهنم از کرۀشمالی را ساختۀ جو رسانهای حاکم بر جهان میدانستم که بهدلیل عداوت، واقعیتهای این کشور را در جهت منفی مبالغه میکند.
این کتاب، به نوعی مهر تأییدی است بر آنچه که از این کشور و نظام حاکم بر این کشور شنیدهایم.
کشوری بهشدت بسته که مردم کشورش در یک پادگان بزرگ نظامی زندگی میکنند. همانگونه که «رضایت از اوضاع» در یک پادگان نظامی معنایی ندارد، در کرۀشمالی نیز کسی به دنبال راضی نگاهداشتن خلق نیست و خلق نیز، تصوری از اوضاع «بهتر» ندارد. همینی که هست، هست!
اما پارامتر جدیدی را که نویسنده در این کتاب برای تبیین اوضاع اسفناک اقتصادی، اجتماعی کرۀشمالی به مؤلفۀ شیوه حکومت –که پیش از این مطرح میشد- اضافه میکند، «تحریم» است.
امیرخانی، ریشه مشکلات موجود کرۀشمالی - با نام رسمی جمهوری دموکراتیک خلق کره- را بیرونی و درونی میبیند. عنصر درونی «نظام خودکامه» و عنصر بیرونی «تحریم سنگین». که البته این دوعنصر مستقل از یکدیگر نیستند.
شاید این مؤلفه جدید را فقط فردی میتوانست دریابد که خود تحریم را لمس کرده و تلخیش را چشیده باشد. کما اینکه در خلال توصیف کرۀشمالی، گریزهایی به شباهتها و تفاوتهای این کشور با ایرانِ امروز میزند.
تحریم سبب بیرقابتی در اقتصاد ملی میشود و اقتصاد بیرقیب، فسادآور است و مصلحت فساد را فربهتر میکند.
امروز دوازدهم فروردین است و روز تاریخی همهپرسی برای استقرار نظام جمهوری اسلامی. بد نیست نگاهی دوباره بیندازیم به آرمانهای نظریهپردازان نظام، وعدههایی که داده شد، دلیل آرای «آریِ» خلق به آن آرمانها و وعدهها.
یاد بهشتیِ شهید بهخیر که در پاسخ به پیشنهاد جبهه ملی برای نامگذاری نظام جدیدالتأسیس به «جمهوری دموکراتیک اسلامی» گفت:
جمهوری اسلامی، دموکراتیک است و جمهوریِ دموکراتیکِ واقعی، اسلامی است.
[1] اصل برهمنهی یا superposition روشی مهندسی در مقاومت مصالح و تحلیل سازه است زمانیکه نیروها و تنشهای گوناگون بر ساختار وارد میشود.