وقتی پسر ۶سالهم یه کاری میکنه که لزوما اشتباه نیست و آسیبی بهش نمیزنه اما با منطق من جور درنمیاد بهش میگم چرا اون کارو کردی؟
میگه دیگه
میگم دیگه یعنی چی؟
میگه "دیگه یعنی دیگه"
و از اون بیشتر چیزی نمیپرسم چون میدونم "دیگه یعنی دیگه" یعنی:
مامان به فردیت من احترام بذار. بذار خودم تصمیم بگیرم هرچند که باب طبع تو نباشه. یعنی بابت هر انتخابی انقدر ازم دلیل نخواه، بپذیر که ممکنه گاهی منطقمون با هم نخونه، حتی اگه من ۶سالَم باشه و تو ۳۰سالت. یعنی انقدر خودتو صاحب نظر ندون، شاید گاهی تویی که اشتباه میکنی. یعنی درست و غلطو کی مشخص میکنه؟ یعنی انقدر سلیقهی شخصیت رو به من تحمیل نکن. یعنی اینو بدون که حتی اگه همهی آدما دارن یه کاری رو میکنن بازم دلیلی بر درست بودنش نیست و ممکنه من بخوام جور دیگهای عمل کنم.
مدتیه من اینستاگرامم رو خیلی چک نمیکنم مثلا شاید دوهفتهای یه بار اونم بخاطر عزیزانم. چون واقعا فضاش برام خوشایند نیست. مثلا لایک کردن و دیدن دختر فلانی که پاشو رو پاش انداخته تا مخصوصا چکمهی چرمشو ببینیم، برام لذتبخش نیست. اونم چکمهی تا زانوای که توی خوزستان ما مطلقا هیچ کارکردی نداره مگر جهت عقب نموندن از قافلهی چکمهپوشا. اگر برای خودش این کار بامعنا و لذتبخشه من کی باشم که نظر بدم اما خب حق دارم که بخوام ببینم یا نخوام.
یا مثلا دیدن افتادن یا سر خوردن یه نفر که میدونم احتمالا بعدش بلایی سرش اومده یا حتی مرده برام خندهدار نیست.
حتی اگه چیزایی توش ببینم که بنظرم واقعا خنده داره بازم چون خیلی وقت گیره ترجیح میدم دیر به دیر چک کنم.
تقریبا ابر و باد و مه و خورشید و فلک هر وقت میبین منو میگن چرا دایرکتایی که واست میفرستیم رو نمیبینی. دلم میخواد بگم دیگه
بعد اگه گفت دیگه یعنی چی؟
بگم دیگه یعنی دیگه...
اما درنهایت میگم "بابا وقت نمیکنم با بچهها گوشی دست بگیرم" درحالی که هم وقت میکنم هم دست میگیرم.
چرا خودسانسوری میکنم؟؟ چون حوصله ندارم توضیح بدم.
دیگه یعنی دیگه...