Saeedeh
Saeedeh
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

سال ۹۷

ایشون آقای پدرام هستند که بخش زیادی از سال ۹۷ رو با عشق تقدیمشون کردم
ایشون آقای پدرام هستند که بخش زیادی از سال ۹۷ رو با عشق تقدیمشون کردم


چند روزیست که اسفند آمده و من هنوز باورش نکرده‌ام. سال دارد تمام میشود و من مانده‌ام و کارهای نکرده و برنامه‌هایی که بهشان نرسیدم.
با اینکه امسال از همیشه پرکارتر بودم اما پر بود از بی خوابی‌ها و کوه لباس‌های نشسته و فرش‌های نروبیده و انبوه ظرف‌های نشسته و کتاب‌هایی که دوست داشتم بخوانم اما فرصت نشد و هزار کار نکرده‌ی دیگری که وجود پدرام عزیزم توجیه تمامِ‌شان بود. کودکی ناآرام و بیگانه با دنیایی که کم‌کم مجبور به انس گرفتن با آنست.
یک فروردین ۹۷ دور سفره‌ای که نرسیده بودم درست و حسابی بچینمش در کنار عضو جدید خانواده‌ی کوچکمان نشسته بودیم. در حالی که موهای من ژولیده بود و همسرم هنوز حوله حمام تنش بود و پدرام به شدت گریه میکرد، سال را تحویل کردیم. و این نمایی از کل سالمان بود.
تندیس لذت‌بخش‌ترین لحظه‌های امسال میرسد به پسر عزیزتر از جانم که با شیرین‌کاری‌هایش به ما انگیزه‌ی زندگی می‌داد. احساس میکنم خدا پدرام را به ما داد تا برایمان مرحم شود. در اوج ناراحتی با یک لبخندش میتواند حالم را زیر و رو کند.
نمیتوانم بگویم که امسال یکی از بهترین سال‌ها بود. برعکس امسال و سال گذشته برای من خیلی سال‌های سخت و غمگینی بودند. خوشحالم که با حسین ازدواج کردم چون در این چند سال بهترین رفیق و یارم بود. تحمل کردن دوران افسردگی و غر زدن‌هایم به زمین و زمان کار هر کسی نبود. هیچ‌وقت مهربانی‌های بی دریغ‌اش را در سخت‌ترین شرایط فراموش نمیکنم. تندیس بهترین رفیق را با عشق تقدیم به همسرم میکنم.
معجزه‌ی امسال:
پاییز امسال برادرم تصمیم گرفت خانه‌اش را تعمیر کند. کف خانه پر شده بود از مصالح ساختمانی: گچ و آجر و میلگرررررررد. برادرم از نردبان افتاد و یکی از همین میلگردها از پشت کتفش وارد شد و از کنار شاهرگ گردنش خارج. دکترها به برادرم گفتند اسم این اتفاق فقط معجزه است... آنجا بود که مطمئن شدم خدا هنوز هم ما را میبیند و فراموشمان نکرده...
سال سختی پشت سر گذاشتیم اما درس‌های مهمی از امسال گرفتم:
اول اینکه سلامتی خانواده از هرچیزی مهم‌تر است.
دوم اینکه از هیچ‌کس هیچ انتظاری نباید داشته باشیم.
سوم: جواب خوبی همیشه خوبی نیست.
چهارم: مال حلال را هم دزد میخورد یک آبم روش :))
پنجم: پدر و مادرم و مادر همسرم گوهر‌های باارزش زندگی ما هستند. تنها کسانی هستند که بی هیج منتی دوستمان دارند. تا روزی که زنده‌ام برای خوشحالی‌شان هر کاری که از دستم بربیاید انجام میدهم. و برای پدرشوهر مرحومم آرزوی شادی روان دارم.
***
و اما اتفاقات درونی خودم:
- حس میکنم قوی‌تر شدم. برای رهایی از افسردگی‌ اطلاعات روانشناسی‌ام را بالا بردم و واقعا موفق شدم که به شرایط خوبی از لحاظ روحی خودم را برسانم.
- بخش کوچکی از داستان‌هایم را در ویرگول منتشر کردم و این برایم تجربه لذت‌بخشی بود. خیلی از داستان‌ها از حوصله‌ی ویرگول خارج است چون طولانی میشوند.
- دوستان ویرگولی‌ام را دوست دارم و امیدوارم یک روزی از نزدیک ببینم‌شان.
- احساس میکنم کمی مرتب‌تر شده‌ام. البته فکر نمیکنم همسرم در این زمینه با من هم‌نظر باشد و به عقیده‌ی او هنوز همان شلخته‌ی سابقم.
- بعد از دیدن بی‌مهری فامیل‌ در شرایط سخت‌مان تصمیم گرفتم بیشتر وقتم را با خانواده‌ی درجه یک و دوستانم بگذرانم و دیگر برای مهمانی‌های فامیلی ارزش چندانی قائل نیستم.
- امسال خیلی فرصت کتاب خواندن نداشتم اما از بین کتاب‌هایی که خواندم کتاب "پنه‌لوپه به جنگ میرود" اثر اوریانا فالاچی به شدت برایم جذاب بود.
- سریال خیلی زیبایی که امسال دیدم سریال کره‌ای ریپلای۱۹۸۸ بود که خیلی حس قشنگ و دلنشینی داشت. این سریال را به کسانی که نوستالژی‌هاشان را دوست دارند پیشنهاد میکنم.
- آهنگی که خیلی دوستش داشتم. آهنگ خدایا از سوگند بود. اما فکر میکنم انتخاب یک آهنگ خیلی درست نیست چون با توجه به شرایط روحی آن لحظه‌مان آهنگی را که گوش میدهیم انتخاب میکنیم.
***
و در نهایت برای همه‌ی دوستان سالی سرشار از لحظه‌های خوب و خنده‌های از ته دل آرزو میکنم.
۶ اسفند ۹۷

بهترین های سال نود و هفت منرفیقمعجزهحال خوبتو با من تقسیم کن
سال‌های سال است که به دنبال تو می‌دوم پروانه زرد، و تو از شاخه‌ی روز به شاخه‌ی شب می‌پری و همچنان... "حسین پناهی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید