الان که دارم اینو مینویسم تو پارک ساحلی بندر دیلم نشستم و ماه درست در زاویه نگاه منه. نسیم دلانگیزی از روی دریا میاد که هم مرطوب و دلنشینه هم خنکه. صدای موجهای دریا موسیقی متن لحظهمونه. مد شده و آب دریا کلی جلو اومده. یکم خوفناکه راستش جرات نمیکنم جلو برم. بچهها سخت مشغول درست کردن قلعه تو ساحل هستن و من لذت میبرم از دقت و حساسیتشون واسه ساختن سازهای که اصلا معلوم نیست چیه و شبیه هیچی نیست ولی تو ذهن خلاقشون واسش کلی خیال بافتن.
دلم میخواد موقع طلوع خورشید بیدار شم و برم ساحل و درحالی که موج به پاهام میخوره سلام خورشید رو تماشا کنم.
نمیدونم بشه یا نه؟
ولی کاش بشه...
دیلمه روح بخش من... هر سال باید ببینمت و از خلیج فارس دوست داشتنیت سیراب شم. حیف که آب دریا شوره و آدمو بدتر تشنه میکنه...
۱۵ آبان ۹۸