Saeedeh
Saeedeh
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

نهایتِ "بودن"


روانه شو

چون قطره‌ای رها شده از ابری باران‌زا

باریدن با تمام وجود

صدا شو

چون جیغ مادری در آستانه‌ی زایش

زایشی دردناک و ماحصل‌اش:

رویش برگی ظریف در شاخه‌های پر پیچ و خم زندگی

چه صدای ثمر بخشی

اشک شو

همان اشک‌هایی که چون سیلی مهارنشدنی، سدِّ چشمان را می‌شکند.

که نهایت غلیان احساسات هستند و هیچ نیرویی یارای مقاومت در برابر این قطره‌های ناچیز را ندارند.

کاش میشد هر چیزی که باشیم:

یک قطره باران

یا یک صدا

و حتی یک اشک

نهایت بودنمان باشیم.

این که با تمام وجود یک قطره اشک باشم برایم بسی لذت‌بخش‌تر از یک دریاچه است در حسرت دریا شدن.

نهایت بودن

من از نهایتِ "بودن" حرف میزنم.

۱/ ۲ / ۰۳



دلنوشتهشاعرانهحال خوبتو با من تقسیم کنزندگی
سال‌های سال است که به دنبال تو می‌دوم پروانه زرد، و تو از شاخه‌ی روز به شاخه‌ی شب می‌پری و همچنان... "حسین پناهی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید