تمام افکار و حرفای این پست تاثیر گرفته از دوست عزیز ویرگولیام است. پیشاپیش بابت روشن کردن بعضی از چراغهای ذهنم از او تشکر میکنم.
"کمک کردن به همنوعان" یکی از پسندیدهترین کارهاییست که در طول تاریخ وجود داشته است. همه برای کسی که اصطلاحا خیّر نامیده میشود احترام زیادی قائل هستند. بیائید با هم کمی بیشتر و عمیقتر به این جملات نگاه کنیم. شاید جملات بالا ساده به نظر برسند و معنایشان قابل فهم باشد اما من میخواهم تک تک کلمات را باز کنیم تا معنایشان برایمان ملموستر شود.
خیّر یعنی کسی که کار خیر میکند. کار خیر در عمل به کاری گفته میشود که برای کسی که نیازمند است بدون چشمداشت انجام شود. در بارزترین حالت کمک مالی به ذهنمان میرسد اما کار خیر میتواند کمک به سالمندان ناتوان هم باشد که به نیروی جوانی دیگران نیاز دارند یا حتی سادهتر اینکه سنگ صبور کسی باشیم که نیاز به درددل کردن دارد و خیلی موارد دیگر.
مطالب سادهای را گفتم تا به موضوع پیچیدهای برسم:
چند درصد از انسانها میتوانند خیّر باشند؟
چند درصد از انسانها واقعا خیّر هستند؟
نظر شخصی من این است که با توجه به اینکه انجام کار خیر حتما نیاز به پشتوانه مالی ندارد پس همه انسانها قابلیت خیّر شدن را دارند اما در واقعیت امر بسیار درصد کمی از انسانها هستند که خودشان را در موقعیت خیّر قرار میدهند. چرا که شخص خیّر باید از داراییِ خود _زمان یا پول یا انرژی_ به نفع دیگری استفاده کند. برخی استدلالشان این است که وقت کافی برای رسیدن به دیگران را ندارند. برخی میگویند استطاعت مالیش را ندارند و گروه آخر میگویند که توانایی جسمی کمک کردن به دیگران را ندارند.
وقت کافی: انسانها برای هر چیزی که برایشان مهم باشد وقتش را پیدا میکنند. دلیل من برای این حرف این است که در اوج خستگی وقتی پای کاری که دوستش داریم وسط میآید خستگیمان در میرود و برای انجامش پیش قدم میشویم. یا اینکه وقتی دوستی را نزد خود داریم با وجود خستگی شب را تا دیروقت بیدار میمانیم و با او اختلاط میکنیم. پس چرا حاضر نیستیم خستگیمان را برای کمک به همنوع نیازمندمان تحمل کنیم. آیا او نوعش با ما فرق میکند؟؟!!
پول کافی: بله خیلیها هستند که پولشان حتی کفاف زندگی روزمرهشان را هم نمیدهد اما روی سخن من با کسانیست که مصرفگرایی آنقدر برایشان عادی شده است که توان تمییز آن را از نیازهای ضروریشان ندارند. مثال میزنم:
هوا سرد شده و باید لباسهای تابستانه را کنار بگذاریم و به سراغ لباسهای گرممان برویم. چند نفرمان با وجود اینکه هنوز پالتوی سالمی در کمدش دارد ولو اینکه برای ۵ سال پیش باشد، به سراغ خریدن پالتوی جدید میرویم؟ خیلی از ما در کمدمان بالای سه پالتو داریم. حال آنکه خیلی از مردم هستند که حتی یک دست لباس گرم هم ندارند. چقدر پسندیده به نظر میرسد که ما امسال به جای اینکه پالتوی جدیدی برای خودمان بخریم برای کسی که واقعا به آن نیاز دارد، تهیه کنیم. بله اما فقط پسندیده به نظرمان میرسد زیرا در واقعیت تعداد کمی هستند که این کار را میکنند و عموما با اینکه به پالتو نیاز ندارند اما فقط به دلیل اینکه رنگ پالتو دلشان را زده یا دِمده شده است یکی دیگر میخرند. یا اینکه در بهترین حالت پالتوی قدیمیشان را به نیازمند میدهند. چرا همنوع نیازمندمان نباید پالتویش را خودش انتخاب کند و باید پالتوی قدیمی ما را بپوشد آیا نوعش با ما فرق میکند؟؟!!
انرژی کافی: این موضوع ربط تنگاتنگی با اعتبارات نسبی ما _آبرو و مقام و جایگاه اجتماعی_ دارد. مثال میزنم:
بارها در خیابان دیدهایم که بابری در حال حمل وسیلهای است که واقعا برایش سنگین است. این صحنهایست که شاید بتوان به طور روزمره آن را دید. بیائید واقع بین باشیم چند نفرمان حاضر است در حمل آن به باربر کمک کند. تا بحال چند بار دیدهایم که کسی که باربر نیست از انرژیاش برای شخص نیازمند هزینه کند؟ چون با خودمان میگوئیم اگر کسی ما را در این حالت ببیند آبرویمان میرود. یا اینکه میگوئیم من با این مرتبهی اجتماعی درست نیست حتی لباسم خاکی شود و در بهترین حالت _که خیلی کم پیش میآید_ از کسی دیگر میخواهیم که کمکش کند. ما با این چنین استدلالهایی به همنوع خودمان کمک نمیکنیم. آیا او نوعش با ما فرق میکند؟؟!!
حال میرسیم به تحلیل واژهی همنوع. همهی انسانها همنوعانِ یکدیگرند. همه ما از نوعِ آدم هستیم و نیازها و احساساتمان یکسان است. همه انسانها دلشان میخواهد زیبا به نظر برسند. خوب بپوشند و خوب بخورند. همه ما غرور داریم و دلمان نمیخواهد که لگدمال شود. هیچ کس رویش نمیشود تا کمر توی سطل آشغال خم شود و دنبال بازیافتی بگردد.
خیلی از ما دایرهی همنوعانمان را کوچک کردهایم و در ناخودآگاهمان خیلی از انسانها را همنوع خود نمیدانیم. فاصلهی طبقاتی آنقدر زیاد شده است که انسانها در طبقات اجتماعی و مالی مختلف قادر به درک نیازهای یکدیگر نیستند حال آنکه همگی از یک نوع هستند...
بیائید از امروز دایرهی همنوعانمان را گستردهتر کنیم و اگر واقعا توان مالی کمک به همنوع خود را نداریم حداقل از دیگر تواناییهایمان برای خوشحالیاش هزینه کنیم. کمک کردن نه تنها برای نیازمند مفید است بلکه کمک کننده هم از مزایای روحی کمک کردن بهرهمند میشود.
تمام حرفهایم را در یک جمله خلاصه میکنم:
حواسمان به هم باشد و خودمان را از کسانی که به کمک ما نیاز دارند متفاوت ندانیم.