خب دوستان لابد همه قضیه کودکی را که در سطل زباله انداختهاند را شنیدهاید لابد خبر دستگیری آن جوان فرومایه را هم همینطور. بیائید خوشحال باشیم که به خیر گذشت. پس از انتشار ویدئو و باد کردن رگ گردن همه ما و مسئولین دلسوزمان، باز هم شاهد دستگیری خطاکار بودیم. چقدر اینجا همه چیز بوی خوبی میدهد. چقدر سرعت عمل در دستگیری آن فرد خاطی ستودنی بود. چقدر خوب که همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد.
بله تمام شد.
همیشه تمام میشود
و ما دوباره سوژه جدیدی برای استوریهایمان پیدا خواهیم کرد و این احساس خود را ارضا میکنیم که ما روشن فکریم، ما طرفدار حقوق زنانیم، ما به آزادی بیان اعتقاد راسخ داریم، ما حیوانات را دوست داریم و اینکه در نهایت ما چقدرررررر انسانهای خوبی هستیم.
بله باز هم تکرار میکنم تمام شد.
ما باید خوشحال باشیم و از مسئولین تشکر کنیم که آن بیمار را دستگیر کردند اما هرگز نباید چیزی بپرسیم. مثلا اینکه:
چرا کودکی باید در سطل آشغال به دنبال روزیاش باشد؟ خودتان وقتی کلمه "کودک زباله گرد" را میشنوید شرمتان نمیآید؟
چرا این سرعت عمل را برای حقوق اولیه این کودکان _خوراک و پوشاک و حق تحصیل و بازی کردن و ..._ به کار نمیگیرید؟ حالا دست گذاشتهاید روی افتادنش در سطل؟ این شما هستید که اول او را در سطل انداختهاید.
چه کسی پاسخگوی نگاه مظلومانهی او بعد از افتادن در سطل است؟ نگاهی که هزار حرف نگفته داشت. اندوه و حسرت را در نگاهش دیدم وقتی خیره به آن گروه خندان نگاه میکرد. بهت زده و مات از اینکه چه کسی واقعا او را در سطل انداخته است؟
دیگر نمیتوانم چیزی بنویسم... آنقدر بغض گلویم را فشرده که توان فکر کردن را هم ندارم.
ما مردم منفعلی هستیم که تواناییمان در فراموشی هزار بار بیشتر از قدرت اندیشیدنمان است. به همین دلیل است که از هر چیزی به سادگی میگذریم. هر چیزی که حتی تا سر حد جنون ما را عصبانی کند فقط چند روز دوام میآورد چرا که وجدان ما سالهاست که در این زمستان بی پایان چون خرس خفته است.
شرم بر ما
.
.
.
خسته شدهام. ای کاش این بازی زجرآور، این زندگی پست هر چه زودتر تمام شود.
۱۱ آذر ۹۸