s.k.goudarzi98
s.k.goudarzi98
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

که با شهر ایران شما کرده‌اید…

این حدوداً دوسالی که از اواخر ۹۷، پشت‌ سر گذاشتیم چیزهایی را به بهایی سنگین، در چشم‌هامان فرو کرد که مدت‌ها تصمیم گرفته بودیم نبینیم‌شان. سیل اول ۹۸، خیلی چیزها را شست و با خودش برد و ما را از یک عده اهل‌دلِ دنبال‌حال‌خوب‌گردِ ازحال‌خوب‌نویس، تبدیل به مأیوسانی کرد که هر روز از واقعیتی که توان تغییر آن را ندارند، سیلی می‌خورند.

این دوساله نشان‌مان داد که شاید ما نخواهیم با خیلی چیزها کار داشته باشیم، شاید ما نخواهیم ببینیم، شاید نخواهیم فلاکت‌مان را بپذیریم، اما امر واقع کار خودش را می‌کند. به‌زور هم که شده خودش را اماله می‌کند. اقبال به عرفان هم از همین جا برمی‌آید. عرفان همان نوش‌دارویی است که در یک چرخش حیرت‌انگیز واقعیت را تبدیل به دروغ و خیال را واقعی می‌کند.

چیز دیگری هم که به کمکش می‌آید شرم است. ما شرمنده‌ایم از فلاکت‌مان و سوگوار آنیم؛ کاری هم از دست‌مان برنمی‌آید. چه می‌کنیم؟! ناامید و شرمنده زمین بازی را عوض می‌کنیم. می‌رویم جایی که همه‌چیزش با خودمان است. می‌رویم در درون‌مان و با خودمان درگیر می‌شویم. در این مرحله یا مسک‌نفس پیش می‌آید و یا «تغییر را از خودمان شروع کنیم!». واقعیت اما قوی‌تر است؛ در یک سیستم معیوب صدمیلیون پیچ و چرخ‌دنده‌ی سالم کمکی به سلامتی و درستی نتیجه‌ی نهایی نمی‌کنند.

ما از خودمان شکست می‌خوریم. ما افسرده می‌شویم. ما دچار عذاب‌وجدانی غیرقابل‌تحمل می‌شویم و فکر می‌کنیم مقصریم. اما واقعاً مقصریم؟!

در یک ساختار معیوب، همه مقصرند و هیچ‌کس مقصر نیست. درواقع بهتر است به‌جای ساختار معیوب بگویم «بی‌ساختاری ساختارمند». ما در یک قرارداد نانوشته تصمیم گرفته‌ایم کاستی‌هامان را به‌روی هم نیاوریم. یک دیگر را قضاوت نکنیم و مهم‌تر این‌که سعی کنیم مسئولیت نپذیریم. ما مسئول چیزی نیستیم. هیچ‌کس مسئول چیزی نیست. عالی‌ترین مقام تصمیم‌گیرنده در کشور ما، مسئولیتی در باب منویاتش ندارد چون آن تصمیم‌ها را نهادهای دیگری می‌گیرند. بی‌ساختاری ساختارمند یعنی همین. عالی‌ترین تصمیم‌گیرنده، تصمیم‌گیرنده‌ی هیچ کاری نیست. اصلاً نقش تصمیم‌گیرنده ندارد. تصمیم را باید کسانی بگیرند که چون زیردست‌اند مسئولیتی هم بر عهده‌شان نیست. آن‌ها مجری منویات‌اند. منویاتی که هیچ‌وقت و به‌عمد روشن و واضح نیستند که بشود از مسئولیت شانه خالی کرد. که مثلاً بشود گفت منظور این نبود یا این‌طور نبود و یا آن‌که من که از اول گفتم این را بکنید و آن را نه. جایی که صراحت نباشد، دستورالعمل واضح نباشد، نظارت نباشد و مهم‌تر از همه ترس از یوم‌الحسابی واقعی و این‌جهانی، همه‌چیز ختم به فردیت اجزاء می‌شود. جزء هم فقط می‌تواند قربانی باشد و نه مسئول. در همچین بلبشویی حرف از سیستم یا ساختار زدن خنده‌دار است و حرف از بی‌ساختاری‌ِ این همه فاجعه‌ی همه‌جانبه زدن مضحک! ساختاری وجود دارد برای جلوگیری از قدرت‌گیری هر ساختار و سازوکار کارآمدی. نهادهایی تودرتو که فقط برای این وجود دارند که نهادهای دیگر را فشل کنند. سیستم‌هایی موازی هم، که وظیفه‌ دارند نگذارند کسی مسئول چیزی باشد.

ما هم وسط دوره‌کردن روز را و هنوز راهای‌مان پیچ‌ومهره‌هایی هستیم که همه‌ی تلاش‌مان را می‌کنیم بهتر بچرخیم و فکر می‌کنیم با چرخش درست ما این ماتحت خر قرار است چیزی غیر پشکل کف دست‌مان بگذارد.

ما شاید نخواهیم ببینیم یا بدانیم یا فشار این واقعیت زشت را تاب بیاوریم اما دوسال گذشته به خوبی ثابت کرده که گریزی از آن نمی‌توانیم داشت!

تفکر انتقادیناکارآمدیسقوط هواپیماسیاستجمهوری اسلامی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید