s.k.goudarzi98
s.k.goudarzi98
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

گذشته‌ی سرخ، آینده‌ی سبز می‌دهد بر باد!

در ذهن اکثر ما از ابتدای کودکی، پیروزی معنای وارونه‌ای دارد. این البته مسئلۀ این نسل و آن نسل و امروز و دیروزمان نیست. طولانی‌تر از این حرف‌هاست!
اما ابتدای بحث منظورم را از «پیروزیِ وارونه» بیان کنم. پیروزی معنایِ مشخص و معینی دارد که مرزی واضح با شکست دارد. شما در یک مبارزه یا رقابت یا هرچه، یا شکست می‌خورید که یعنی طرف مقابل‌تان پیروز شده و یا پیروز می‌شوید که یعنی طرفِ رودرروتان شکست خورده‌است. در واقع غیر از برجام که برد_برد نوشته‌شده و پیروزیِ پیروان "میرِ دل‌ها" که "آن چیزی نیست که کسی در آن شکست بخورد"، در باقیِ موارد همیشه یک طرفِ ماجرا پیروز می‌شود و طرف دیگر شکست می‌خورد. این یک معنایِ مشخصی دارد.
اما گاهی این مرز تاریک و تار می‌شود. به‌این‌صورت که در دیدِ عمومی یا تفسیری از واقعه، شکست عیناً تبدیل به پیروزی می‌شود. ما البته چون جانِ‌مان را دوست داریم، آن مثال‌هایی که باید را نمی‌زنیم اما شما بی‌شمار جنگ‌هایی را به خطر بیاورید که لشکرِ شکست‌خورده بزرگ‌ترین پیروزِ همۀ اعصار نمایانده شده‌است.
در این خوانش‌ها، معمولاً یک طرف تماماً خیر نمایانده شده و طرف دیگر مطلقاً شر و به قرائن و شواهدی که ما هم مثل شما از آن بی‌خبریم، خون همیشه بر شمشیر پیروز است! و این همان چیزی است که ما به آن «پیروزیِ وارونه» می‌گوئیم که باز هم به‌زعمِ ما برخلاف طوری که به نظر می‌رسد اصلاً چیز خوبی نیست. عرض خواهیم کرد چرا.

کشور و ملت برای پیشرفت و تعالی نیاز به پیروزی دارد. پیروزیِ واقعی که بشود به آن اتکا کرد چه در اقتصاد، چه در قدرت نظامی و چه در ساختار سیاسیِ جهانی. فی‌الواقع ملتی بدون پیروزی، ملتی سرخورده و افسرده است و صدالبته تحقیرشده. ملت سرخورده هم ملتی است منفعل. نهایتاً می‌تواند زنده بماند و فعلگی کند؛ کار بزرگ کردن از دستش برنمی‌آید. تولید اندیشه کردن نمی‌تواند. هنر بکند مقلد خوبی باشد یا اختراعاتِ دیگران را با کیفیت پائین‌تر دوباره اختراع کند.

همین‌جاست که نقشِ «پیروزی وارونه» پررنگ می‌شود. با جابه‌جا شدن مفهومِ شکست و پیروزی، طرف شکست‌خورده شکستش را نمی‌پذیرد. اولین گام برای حرکت به سمت پیروزی، پذیرشِ شکست و بازنگری در مجموعۀ عوامل و تاکتیک‌هایی است که باعث شکست شده‌اند.(در واقع این وارونگی همیشه در طرف شکست‌خورده یا بازنده اتفاق می‌افتد و سمتِ پیروز نیازی به آن ندارد.) وارونگی این امکان را سلب می‌کند چون در این منطق شکست همان پیروزی است. پس اساساً شکستی هرگز وجود نداشته که کسی بخواهد برای جبران یا عدم تکرار آن کاری بکند.
اگرچه این تغییر در معنا گاهاً و به‌صورت موردی برای حفظ روحیه و عدمِ فروپاشیِ جسمی و روحی لازم به‌نظر می‌رسد اما کار از آن‌جا عیب می‌کند که وارونگی تبدیل به یک باورِ همیشگی و عمومی شود. اتفاقی که به زعم ما در فرهنگِ ایرانی ـ شیعی افتاده است و ما از آن به‌عنوان «گذشته‌ی سرخ» یاد می‌کنیم.{این عبارت جعل ما نیست و آن را از هانری کربن وام گرفته‌ایم.}

پیشتر گفتیم که در «پیروزیِ وارونه» یک طرف تماماً حق و حقیقت و خیر است و طرف دیگر به صورت کاریکاتورواری همه سیاهی و بدی و شر! پس از آن هم گفتیم که این منطق، منطق شکست‌خوردگانِ واقعه است و نه جناح پیروز. حال اگر این دوگزاره را کنار هم بگذاریم نتیجه این می‌شود که پیروزی یک‌سر شیطانی و باطل خواهد بود.این شیطانی کردن پیروزی بهای سنگینی دارد چون فردی که در این فرهنگ و با این باور بزرگ می‌شود، همیشه از هرگونه کام‌روایی و دست‌آوردی دچار عذاب وجدان و وحشت خواهد بود. چون خود را از حقیقت و حقانیت دورافتاده حس خواهد کرد و خودش را عضو لشکر باطل خواهد پنداشت. مثلاً ما قویاً اعتقاد داریم که توده‌ی مردم و روشنفکرانِ وطنی در دهه 40 و 50 دست‌آوردهای اقتصادی و صنعتی و سیاسی و نظامی کشور را در همین منطق درک می‌کرده‌اند و از همین بابت هم با آن سر جنگ داشته‌اند که البته در این نبرد پیروزی هم شوربختانه با آن‌ها بود. ما حتی حالتِ پیامبرگونه‌ای را که کسی مانند مصدق در تاریخ معاصر دارد هم ذیل همین منطق فهم می‌کنیم.


از طرفی حق و حقیقتِ مورد ادعا، بالاخره به یک پیروزیِ واقعی، به معنای دقیق کلمه‌، بر باطل نیاز دارد تا حقانیت خود را توجیه کند. این‌جا سر و کلۀ مفهومی دیگر پیدا می‌شود که ما از آن با عنوانِ «آینده‌ی سبز» یاد می‌کنیم.

«آینده‌ی سبز» فی‌الواقع نوید آن پیروزیِ واقعی است برای همۀ شکست‌خوردگان. پیروزی‌ای که با ماندن بر سر موضع به‌دست می‌آید و نه با خودانتقادی و تغییر در منش‌ و روش‌ِ افراد. و این پیروزی نهایی طوری نمایانده می‌شود که انگار حتمیتی تاریخی دارد. مهم نیست کی، کجا و به چه قیمت، بالاخره روزی خواهد آمد و نقش افراد هم در آن صرفاً انتظار روز موعود است. موعودی از آن دست که مثلاً پرولتاریا پیروز نهائیِ تاریخ است و مستضعفین وارث زمین!

در پایان به نظر ما یکی از دلایل اصلی نیامدن این آینده‌ی سبز، همین تأکید بی‌چون و چرا بر گذشته‌ی سرخ است. پیروزیِ نهایی حتی اگر هم حتمیت تاریخی داشته باشد با بازنگریِ گذشته به‌ دست می‌آید و نه تقدیسِ آن. گام اولِ این بازنگری هم خوانش درست از واقعیت‌هاست و نه وارونه کردن و مصادره به مطلوب کردن آن‌ها.

اردتمند: س. گودرزی


تاریخ معاصرپیروزیشکستتفکر انتقادیسیاست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید