ویرگول
ورودثبت نام
سعیدرضا خوش‌شانس
سعیدرضا خوش‌شانس
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

بادوم، بچۀ گل‌فروش سریال مهمونی، یک هیولای هولناک یا عروسکی با چشم‌های معصوم

حالا که مدتی از پخش سریال #مهمونی آخرین ساختۀ #ایرج_طهماسب گذشته است، خوب است تا آنچه دربارۀ بچه، شخصیت ضدقهرمان دوست‌داشتی این سریال و کارکردهای اجتماعی آن کمی بیشتر تأمل کنیم

بادام، بچۀ گل‌فروش سریال مهمونی
بادام، بچۀ گل‌فروش سریال مهمونی


بعضی‌ها فکر می‌کنند دیگر دوران حرف‌های بارت و بودریار درباره «نشانه‌شناسی امر روزمره» و «اَبَرواقعیت» و تأثیر رسانه‌های جمعی بر صورت‌بندی جریان آگاهی و تمایلات شهروندان به‌سر آمده است یا دست‌کم دیگر همگی از این ایده آگاهیم که تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی چطور فرهنگ، طبع و سلیقه، اخلاق، فاهمه و حتا نیازهای ما را از جهان بیرون سامان می‌دهد. شاید حتا آنقدر در اینباره شنیده باشیم که از این تصور تشخص‌یافته حتا خسته‌ هم هستیم که امپریالیسم جهانی و لیبرالیسم را در هیئت معماری می‌بینیم که از طریق تلویزیون مشغول استثمار و استعمار افکار، سلایق و نیازهای ما است.

اما اگر تأملا کمی با این نظر همدلی کنیم که بی‌شک نشانه‌ها و استعاره‌های فرهنگی بر چگونگی فاهمه و ادراک ما از رویدادها مؤثرند، بی‌درنگ، بچه، ضدقهرمان شرور و تودل‌بروی سریال مهمونی را به‌مثابه یک شبح، یک هیولای هولناک خواهیم یافت.

کدام هولناک‌تر است؟ شبح یا بچه؟
کدام هولناک‌تر است؟ شبح یا بچه؟

نمادها و استعاره‌ها زبان و ناخودآگاه جمعی ما را شکل می‌دهند و فاهمه و ادراک ما از تجربه‌های زیسته را ممکن می‌کنند. لازم نیست به عنوان مثال رابطه میان «گل لاله» و «شهید» یا «عروسک باربی» و «مدل متعارف زن سفیدپوست غربی» را بیش از این بشکافیم.

مانند سازوکار تمام نشانه‌ها و استعاره‌ها در یک فرهنگ، این شخصیت، ما را از بی‌راهه‌ای مرموز به واقعیت کودک کار نزدیک می‌کند. ضدواقعیتی ساخت‌یافته از کودکی بی‌ثبات و آشفته -شما بخوانید پارانویا-اسکیزوفرن- که هم از هنجارهای اجتماعی می‌هراسد و سرکوب می‌شود و هم درمقابل آن‌ها عاصی طغیان می‌کند. اما مهمتر از ویژگی‌های زیباییشناختی این شخصیت، کارکرد عادی‌ساز اجتماعی آن است. برای فهم بهتر مطلب چند ثانیه احساس خود درباره این عروسک را مرور کنید. ممکن است به او ترحم کنید، از آتش‌زبانی و گستاخی‌هایش لذتی ببرید، احساس کنید او اجازه یافته است تا انتقام کودکی‌ باخته‌اش را از اجتماع پس بگیرد و در نهایت دریک جمله احساس می‌کنید که او را دوست دارید. دوست‌داشتنی توأمان با ترحم و لبریز از همدلی. احساسی اخلاقی که تمام وجودتان را فرا می‌گیرد. اما عجالتا همین جا نقطۀ تأمل است: شوربختانه همین احساس لطیف و سنتیمنتال که قلب همه ما را پراز شور و کاسه‌ چشم‌ها را پر از اشک شوق و ترحم می‌کند هولناک‌ترین چیزی است که نه تنها می‌تواند آیندۀ تمام کودکان کار بلکه امنیت شهروندی تمام ما را تهدید کند.

یک کودک کار واقعی که هنوز عادی‌سازی نشده است
یک کودک کار واقعی که هنوز عادی‌سازی نشده است

همگی ما وقتی کودکی کاری را در خیابان مشغول کار می‌بینیم چه احساسی می‌کنیم؟ اگر یک شهروند سالم، آگاه و مسئول باشیم بی‌درنگ از این پدیده -که با بافت تجربه ما از شهر پیوند خورده است- احساس «انزجار» و «ناراحتی» می‌کنیم و خواهان برچیده‌شدن فوری بساطی خواهیم بود که محدوده‌های عدالت و رفاه اجتماعی را تهدید می‌کند. اما جای نگرانی نیست! به لطف وجود بچه، این عروسک هولناک کمی دیگر با دیدن کودکان کار ناخودآگاه غرق در احساس همدلی و علاقه‌ای خواهیم شد که پدیده کار کودکان را برایمان قابل‌تحمل، بی‌دون کراهت و حتا جالب خواهد کرد. ما به‌عنوان شهروند خوشحال هم خواهیم بود که شهرهایمان با کودکانی که یادآور این عروسک بانمک هستند آراسته شده‌اند! چرا که یک عروسک بانمک ملموس‌ترین و بازترین استعاره یا نمادی است که ما برای رمزگشایی از تجربۀ عینی کودک کار در ذهن داریم: این یعنی آستانۀ تاب‌آوری ما در مقابل یک بی‌عدالتی آشکار، یک پدیدۀ هولناک اجتماعی به مرور بالارفته است. زشتی و کراهتی که با حضور بچه درفرهنگ‌ ما عادی و زیبا شده است. اکنون دیگر می‌توانیم به آرامی آشفتگی‌هایتان را از مسیر ترحم تصعید کنیم و خوشحال باشیم که بر سر هر چهارراه نه یک بچه با کلاه حصیری و زبان‌گزنده‌اش که ده‌ها بچۀ معصوم و توأمان بی‌ادب دوست‌داشتی هستند و شهر را از کسالت و روزمرگی بیرون می‌آورند.

کودکان کار به‌مرور در ذهن ما در هیئت این شخصیت فهم و ادراک خواهند شد و ما تمام آن‌ها را به چشم این عروسک دوست‌داشتنی خواهیم دید.

اما نه! کار کودکان یک پدیده سنتیمنتال و احساسی نیست! یک بازار بزرگ اقتصادی شامل کارتل‌های متعدد است که با بهره‌کشی از کودکانی که به شکل سیستماتیک اساسا برای کار بی‌مزایا متولد شده‌اند چرخۀ ثروت کاذبی را به‌حرکت انداخته است. این بچه‌ها که کف خیابان‌ها مشغول کارند خودشان هم محصولند، هم‌مازاد تولید، هم‌ضایغات تولید و هم‌ نیروی کار برای تولید هیچ! در فرآیند کار کودکان تقریبا هیچ محصولی به‌جز انسان یعنی خود کودکان کار تولید یا مصرف نمی‌شود.

محمدجواد ظریف در سخنرانی خود در تدکس امیرکبیر به موضوع تولید سیستماتیک کودکان کار اشاره می‌کند
محمدجواد ظریف در سخنرانی خود در تدکس امیرکبیر به موضوع تولید سیستماتیک کودکان کار اشاره می‌کند

محمدجواد ظریف وزیر سابق امور خارجه در سخنرانی خودش در تدکس امیرکبیر به آرامی به این واقعیت هولناک اشاره می‌کند که به شکل سیستماتیک کودک کار تولید می‌شود. تنها تصور کنید که نطفه‌هایی در زهدان‌ها کاشته می‌شود و نوزادی به ‌دنیا می‌آید که سرنوشت شومی برایش از پیش درنظر گرفته شده است.

من ترجیح می‌دهم اگر چنین چیزی را در جامعه تجربه کردم آشفته شوم و از کسانیکه مسئولیت برچیدن این بساط تباهی را برعهده دارند بخواهم تا دکان این بازار رعب‌آور را بی‌درنگ تخته‌کنند تا اینکه قلبم از دیدن یک «بچه گل‌فروش» واقعی مالامال از ترحم و پذیرش شود.

از نگاه من، متاسفانه شخصیت بچۀ سریال ایرج طهماسب و محسن خدادی به مثابه استعاره‌ای عینی و نمادی از کودک کار، در حکم یک نرمالایزر (عادی‌ساز) اجتماعی عمل خواهد که ادراک شهروندی ما را نسبت به این پدیدۀ مهیب به یک ترحم بزدلانه فرو کاهد خواست.

کودک کارسریال مهمونیایرج طهماسببچه سریال مهمونینقد پساساختارگرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید